صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of great worth or value.
• مترادف: costly, expensive, valuable
• متضاد: valueless, worthless
• مشابه: dear, golden, invaluable, irreplaceable, priceless, rare, rich
• مترادف: costly, expensive, valuable
• متضاد: valueless, worthless
• مشابه: dear, golden, invaluable, irreplaceable, priceless, rare, rich
- Gold is a precious metal.
[ترجمه گوگل] طلا یک فلز گرانبها است
[ترجمه ترگمان] طلا یک فلز قیمتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طلا یک فلز قیمتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Fossil fuels are becoming ever more precious.
[ترجمه حمید سانی] سوختهای فسیلی، محبوبتر و ارزشمندتر ازقبل میشن|
[ترجمه ا ر ش ی ا] سوخت های فسیلی با ارزش تر می شوند|
[ترجمه Amir] سوخت های فسیلی همواره در حال ارزشمند تر شدن هستند.|
[ترجمه گوگل] سوخت های فسیلی روز به روز با ارزش تر می شوند[ترجمه ترگمان] سوخت های فسیلی در حال تبدیل شدن به ارزش بیشتری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: highly esteemed or valued emotionally, exalted.
• مترادف: cherished, esteemed, exalted, treasured, valued
• مشابه: admirable, estimable, honored, notable, worthy
• مترادف: cherished, esteemed, exalted, treasured, valued
• مشابه: admirable, estimable, honored, notable, worthy
- The princess was precious to her people.
[ترجمه عرفان رحیم پور] شاهزاده خانم برای مردمش ارزشمند و عزیز بود|
[ترجمه حمید سانی] شاهزاده واسه مردمانش، عزیزوگرامی بود.|
[ترجمه 🦄] پرنسس ( شاهزاده خانم ) برای مردمانش محبوب بود|
[ترجمه گوگل] شاهزاده خانم برای مردمش ارزشمند بود[ترجمه ترگمان] شاهزاده خانم زیبا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That necklace was precious to me because my grandmother gave it to me.
[ترجمه حمید سانی] چون مادربزرگم اون گردن بندو بهم داده بود برام ارزش داشت.|
[ترجمه گوگل] آن گردنبند برایم با ارزش بود چون مادربزرگم آن را به من داد[ترجمه ترگمان] اون گردن بند برای من ارزش داشت چون مادربزرگم بهم داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: affected or excessively refined.
• مترادف: affected, cute, dainty, effete, fastidious, mannered
• متضاد: unaffected
• مشابه: cutesy, mincing, pretentious, studied
• مترادف: affected, cute, dainty, effete, fastidious, mannered
• متضاد: unaffected
• مشابه: cutesy, mincing, pretentious, studied
- I detest that precious way of speaking she has.
[ترجمه حمید سانی] من از افاده ای حرف زدنش بدم میاد.|
[ترجمه گوگل] من از این طرز صحبت با ارزشی که او دارد متنفرم[ترجمه ترگمان] من از آن طرز صحبت کردن با او خوشم نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: beloved or cherished.
• مترادف: beloved, cherished, darling, dear, sweet
• مشابه: favorite, pet, treasured
• مترادف: beloved, cherished, darling, dear, sweet
• مشابه: favorite, pet, treasured
- Nothing is more precious to her than her children.
[ترجمه گوگل] هیچ چیز برای او ارزشمندتر از فرزندانش نیست
[ترجمه ترگمان] هیچ چیز مهم تر از بچه هایش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیچ چیز مهم تر از بچه هایش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our cat is a precious pet in our family.
[ترجمه گوگل] گربه ما یک حیوان خانگی ارزشمند در خانواده ما است
[ترجمه ترگمان] گربه ما یک حیوان خانگی ارزشمند در خانواده ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گربه ما یک حیوان خانگی ارزشمند در خانواده ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: very cute; charming; adorable.
- That little pink sweater you got for the baby is precious!
[ترجمه مرسلی] آن ژاکت کوچولوی صورتی که برای بچه خریدی گرانبهاست|
[ترجمه گوگل] اون ژاکت صورتی کوچولو که برای بچه گرفتی با ارزشه![ترجمه ترگمان] ! اون پلیور صورتی که واسه بچه آوردی، ارزشمند - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The way that child smiles is just precious.
[ترجمه Farhood] شیوه ای که کودک لبخند می زند بسیار عزیز ( و دلنشین ) است|
[ترجمه گوگل] نحوه لبخند زدن کودک بسیار ارزشمند است[ترجمه ترگمان] روشی که کودک لبخند می زند، ارزشمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: preciously (adv.), preciousness (n.)
مشتقات: preciously (adv.), preciousness (n.)
• : تعریف: very.
• مترادف: exceedingly, extremely, very
• مشابه: damned
• مترادف: exceedingly, extremely, very
• مشابه: damned
- You have precious little time to waste.
[ترجمه مرسلی] شما چیزی برای هدر دادن وقت گرانقیمتت نداری|
[ترجمه گوگل] شما زمان کمی برای تلف کردن دارید[ترجمه ترگمان] وقت زیادی برای هدر دادن داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We had precious little money in those days.
[ترجمه مرسلی] ما پول ارزشمند ناچیزی در آن روزها داشتیم|
[ترجمه گوگل] ما در آن روزها پول کمی داشتیم[ترجمه ترگمان] در آن روزها پول کمی داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید