صفت ( adjective )
حالات: poorer, poorest
حالات: poorer, poorest
• (1) تعریف: without money, possessions, or other means of livelihood.
• مترادف: broke, destitute, impecunious, impoverished, indigent, penniless, penurious, poverty-stricken
• متضاد: affluent, moneyed, opulent, prosperous, rich, wealthy, well-fixed, well-heeled
• مشابه: bankrupt, insolvent, needy, threadbare
• مترادف: broke, destitute, impecunious, impoverished, indigent, penniless, penurious, poverty-stricken
• متضاد: affluent, moneyed, opulent, prosperous, rich, wealthy, well-fixed, well-heeled
• مشابه: bankrupt, insolvent, needy, threadbare
- His family was poor and the children had barely enough to eat.
[ترجمه pony] خانواده او فقیر بودند وبچه ها به اندازه غذا نداشتند که بخورند|
[ترجمه گلی افجه ] خانواده او فقیر بودند و بچه ها بندرت غذای کافی می خوردند|
[ترجمه رضیه احمدی] خانواده او فقیر بودند و آنها به اندازه کافی غذا برای خوردن نداشتند. .|
[ترجمه سوگل] خانواد او فقیر بودند و بچه ها غذای کافی نمی خورند|
[ترجمه آنیسا یمینی] خانواده او فقیر بودند و بچه ها به مقدار کافی غذا برای خوردن نداشتند. . .|
[ترجمه AHN] خانواده او فقیر بود و بچه ها به اندازه کافی غذا برای خوردن نداشتند|
[ترجمه ع] بچه هایش تنگدست بودند و غذا کم میخوردند|
[ترجمه عوضی] این خانواده بسیار پولدار و ریچ بودند که بچه ها به سختی لقمه را در دهان خود می چپاندند|
[ترجمه گوگل] خانواده او فقیر بودند و بچه ها به سختی غذای کافی داشتند[ترجمه ترگمان] خانواده اش فقیر بودند و بچه ها به زحمت غذا می خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: indicating such a condition.
• مترادف: exiguous, meager, miserable, sorry
• متضاد: luxurious, moneyed
• مشابه: barren, desolate, lean, paltry, threadbare, wretched
• مترادف: exiguous, meager, miserable, sorry
• متضاد: luxurious, moneyed
• مشابه: barren, desolate, lean, paltry, threadbare, wretched
- They lived in a poor shack by the railroad tracks.
[ترجمه کیلوا] آن ها در یک کلبه ناچیز در کنار راه آهن زندگی میکردند|
[ترجمه گوگل] آنها در یک کلبه فقیرانه در کنار ریل راه آهن زندگی می کردند[ترجمه ترگمان] آن ها در یک کلبه محقری در کنار خط آهن زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: lacking; deficient.
• مترادف: barren, deficient, inadequate, insufficient, wanting
• متضاد: affluent, deadly, good, rich
• مشابه: cull, feeble, inferior, meager, mean
• مترادف: barren, deficient, inadequate, insufficient, wanting
• متضاد: affluent, deadly, good, rich
• مشابه: cull, feeble, inferior, meager, mean
- The soil was poor for farming.
[ترجمه محمدحسین] زمین برای کشاورزی ضعیف بود،|
[ترجمه گلی افجه ] خاک برای کشاورزی حاصلخیز نبود|
[ترجمه گوگل] خاک برای کشاورزی فقیر بود[ترجمه ترگمان] زمین برای کشاورزی ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He claims this is a spiritually poor nation.
[ترجمه محمدحسین] او ادعا می کند که این یک ملت فقیر است|
[ترجمه گوگل] او ادعا می کند که این ملت از نظر معنوی فقیر است[ترجمه ترگمان] او ادعا می کند که این یک ملت ضعیف روحی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: below standard.
• متضاد: excellent, fine, first-class, good, grand, great, mean, respectable, sterling, superb, superior, superlative
• مشابه: awful, base, cull, hopeless, incapable, ineffective, inferior, mean, of a sort, of sorts, pathetic, second-class, second-rate, shabby, sorry, sour, vile, weak, wretched
• متضاد: excellent, fine, first-class, good, grand, great, mean, respectable, sterling, superb, superior, superlative
• مشابه: awful, base, cull, hopeless, incapable, ineffective, inferior, mean, of a sort, of sorts, pathetic, second-class, second-rate, shabby, sorry, sour, vile, weak, wretched
- She was a poor student and barely finished high school.
[ترجمه گوگل] او دانش آموز ضعیفی بود و به سختی دبیرستان را تمام کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه دانش آموز فقیر بود و به سختی دبیرستان رو تموم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه دانش آموز فقیر بود و به سختی دبیرستان رو تموم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The carpenter did a very poor job on the cabinets.
[ترجمه محمدحسین] نجار کارهای خیلی ضعیفی روی کابینتها انجام داد|
[ترجمه گوگل] نجار کار بسیار ضعیفی روی کابینت انجام داد[ترجمه ترگمان] نجار کار بسیار ضعیفی بر روی کابینت ها انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That restaurant has very poor food in my opinion.
[ترجمه گوگل] آن رستوران به نظر من غذای بسیار ضعیفی دارد
[ترجمه ترگمان] اون رستوران به نظرم غذای خیلی ضعیفی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون رستوران به نظرم غذای خیلی ضعیفی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: below average; low.
• متضاد: good
• متضاد: good
- The abandoned cub has a poor chance of survival.
[ترجمه گوگل] توله رها شده شانس کمی برای زنده ماندن دارد
[ترجمه ترگمان] بچه abandoned شانسی برای زنده موندن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه abandoned شانسی برای زنده موندن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The concert got a poor turnout.
[ترجمه گوگل] کنسرت استقبال ضعیفی داشت
[ترجمه ترگمان] این کنسرت مشارکت ضعیف مردم را به همراه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کنسرت مشارکت ضعیف مردم را به همراه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: unfortunate or unlucky.
• مترادف: hapless, luckless, miserable, piteous, pitiable, pitiful, sorry, unfortunate, unlucky, wretched
• متضاد: fortunate, lucky
• مشابه: forlorn, ill-fated, ill-starred, pathetic, star-crossed
• مترادف: hapless, luckless, miserable, piteous, pitiable, pitiful, sorry, unfortunate, unlucky, wretched
• متضاد: fortunate, lucky
• مشابه: forlorn, ill-fated, ill-starred, pathetic, star-crossed
- The poor woman's husband died.
[ترجمه مهدی جاویدی] شوهر بیچاره زن مرد.|
[ترجمه Amir] ترجمه گوگل درست تره|
[ترجمه amir] زن بیچارهشوهرش مرد|
[ترجمه گوگل] شوهر بیچاره مرد[ترجمه ترگمان] شوهر بیچاره مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (used with a pl. verb) poor people considered as a group (usu. prec. by the).
• مترادف: homeless, indigent, unfortunate
• متضاد: rich
• مترادف: homeless, indigent, unfortunate
• متضاد: rich
- To spite his greedy relatives upon his death, he left his money to the poor.
[ترجمه گوگل] او به خاطر مرگ خویشاوندان حریص خود، پول خود را به فقرا واگذار کرد
[ترجمه ترگمان] با وجود اقوام greedy که در مرگش داشت، پول خود را به فقرا واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با وجود اقوام greedy که در مرگش داشت، پول خود را به فقرا واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید