plug

/ˈpləɡ//plʌɡ/

معنی: قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، در، سر، بستن، برق وصل کردن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
معانی دیگر: (برق) دو شاخه، در پوش، مجرابند، توپک، آگهی، تبلیغ، به برق زدن، به پریز برق وصل کردن، بند آمدن، درپوش گذاشتن، مسدود کردن یا شدن، شلیک کردن، زدن، آگهی کردن، تبلیغ کردن، (هنداونه و غیره) قاچ، شتر، قاچ بریدن، (خودمانی) مشت زدن، (عامیانه - مداوما و شدیدا) کار کردن، مطالعه کردن، (عامیانه) پریز برق، کلید اتصال، (اتومبیل) شمع (spark plug هم می گویند)، یک قطعه تنباکوی جویدنی، تنباکوی به هم فشرده، کالای معیوب (که روی دست فروشنده مانده است)، کالای بنجل، (امریکا - عامیانه) اسب پیر و وامانده، سورا  گیره، توپی گذاشتن در

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an object made of cork, rubber, wood, or the like used to block an opening.
مترادف: bung, spigot, stop, stopper, stopple
مشابه: cork, peg, spile, tap, wad

(2) تعریف: a fitting with two or three prongs on the end of an electrical cord.
مشابه: fitting

(3) تعریف: a spark plug.
مترادف: spark plug

(4) تعریف: a fire hydrant.
مترادف: fire hydrant, fireplug, hydrant

(5) تعریف: a small, compact piece of tobacco.
مترادف: chew, quid

(6) تعریف: (informal) a favorable mention intended to promote or sell something.
مترادف: ad, endorsement
مشابه: advertisement, blurb, commercial, hype

- During the interview, she made a plug for her new book.
[ترجمه گوگل] در طول مصاحبه، او برای کتاب جدیدش پلاگین ساخت
[ترجمه ترگمان] در طول این مصاحبه توانست کتاب جدید خود را ببندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plugs, plugging, plugged
(1) تعریف: to fill with or as if with a plug (often fol. by up).
مترادف: bung, cork, peg, spile, stop, stopper, stopple, wad
مشابه: block, fill, jam, obstruct, occlude, seal

- They plugged up the hole.
[ترجمه گوگل] سوراخ را بستند
[ترجمه ترگمان] سوراخ را روشن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She plugged the drain with a rag.
[ترجمه زهرا] او لوله فاضلاب ( محل آب گذر ) را با پارچه ی کهنه بست
|
[ترجمه گوگل] او لوله فاضلاب را با پارچه ای بست
[ترجمه ترگمان] دستمال را با پارچه ای بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) to mention in a favorable way so as to promote or sell, as on television or the radio.
مترادف: boost
مشابه: advertise, ballyhoo, endorse, hype, promote
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: pluggable (adj.), plugless (adj.), plugger (n.)
عبارات: plug in
• : تعریف: (informal) to work in a uniform, often uninspired way (often fol. by away or along).
مترادف: peg, plod
مشابه: drudge, moil, toil

- For forty years, the factory worker plugged along.
[ترجمه Mrjn] کارگران کارخانه به مدت چهل سال ( سخت و مداوم ) کار کردند.
|
[ترجمه گوگل] به مدت چهل سال، کارگر کارخانه به برق متصل شد
[ترجمه ترگمان] پس از چهل سال، کارگر کارخانه به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. plug the radio in and then turn it on
رادیو را به برق وصل کن و سپس آن را روشن کن.

2. plug in
دو شاخه را به پریز زدن،به برق وصل کردن

3. a female plug
دوشاخه ی ماده

4. hair can plug up your pipes
مو می تواند موجب بند آمدن لوله ها بشود.

5. pull the plug
1- خاموش کردن دستگاهی که بیمار لاعلاج را زنده نگه می دارد 2- به پایان رساندن،تمام کردن

6. she pulled the plug out of the bathtub and the soapwater ran out
سوراخگیر وان حمام را کشید و آب صابون بیرون رفت.

7. the car's spark plug does not spark properly
شمع اتومبیل درست جرقه نمی زند.

8. if you pull the plug out of the outlet the radio will be turned off
اگر دو شاخه را از پریز بکشی رادیو خاموش می شود.

9. newspapers gave my new book a plug
روزنامه ها کتاب تازه ی مرا تبلیغ کردند.

10. Check that the plug has not come loose .
[ترجمه گوگل]بررسی کنید که دوشاخه شل نشده باشد
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که پلاگ شل نشده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How can I plug the hole in this bucket?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم سوراخ این سطل را ببندم؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونم سوراخ تو این سطل رو ببندم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This cable should have a plug at one end and a socket at the other.
[ترجمه گوگل]این کابل باید یک دوشاخه در یک سر و یک سوکت در طرف دیگر داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این کابل باید یک انتهای و یک سوکت در طرف دیگر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is possible to plug into remote databases to pick up information.
[ترجمه گوگل]امکان اتصال به پایگاه های داده راه دور برای دریافت اطلاعات وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ممکن است به پایگاه های داده دوردست وصل شود تا اطلاعات را جمع آوری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The soldiers used their bodies to plug up a hole in the dyke.
[ترجمه گوگل]سربازان از بدن خود برای بستن سوراخی در دایک استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان از بدن خود برای مسدود کردن حفره ای در استخر استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The plug on my iron needs changing.
[ترجمه گوگل]دوشاخه اتو نیاز به تعویض دارد
[ترجمه ترگمان]برق روی آهن من در حال تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The girl let her mother plug in the TV set.
[ترجمه گوگل]دختر اجازه داد مادرش تلویزیون را وصل کند
[ترجمه ترگمان]دختر اجازه داد که مادرش به دستگاه تلویزیون وصل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. And if you plug this in. . .
[ترجمه گوگل]و اگر این را وصل کنید
[ترجمه ترگمان]… و اگه این رو به هم وصل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They used electricity from a plug in the garage.
[ترجمه گوگل]آنها از برق یک دوشاخه در گاراژ استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از برق در گاراژ استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Where can I plug in my hairdrier?
[ترجمه جنیدی] کجا می توانم سشوارم را به برق وصل کنم ؟
|
[ترجمه گوگل]کجا می توانم سشوار خود را به برق وصل کنم؟
[ترجمه ترگمان]کجا میتونم in رو قطع کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He tripped over the wire and yanked the plug out.
[ترجمه خشایار نوروزی] او پایش به سیم گیر کرد و دوشاخه را از برق کشید
|
[ترجمه گوگل]روی سیم کوبید و دوشاخه را بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]تلفن را قطع کرد و سیم را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قاش (اسم)
slice, sliver, cantle, plug

دو شاخه (اسم)
knee, fork, plug, pitchfork, crotch, crutch, diapason

شیر (اسم)
valve, plug, lion, faucet, tap, milk

توپی (اسم)
plug, stopper, spile, spigot

قاچ (اسم)
slice, plug

سوراخ گیر (اسم)
plug, spile, spigot

دوشاخه کلید اتصال (اسم)
plug

سربطری (اسم)
plug, stopper

در (اسم)
valve, pearl, pylon, wicket, plug, door, doorpost, doorjamb

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

برق وصل کردن (فعل)
plug

توپی گذاشتن (فعل)
plug

در چیزی را گرفتن (فعل)
plug

قاچ کردن (فعل)
slice, plug

تیر زدن (فعل)
plug

تخصصی

[عمران و معماری] توپی - درپوش - انگشتانه - دو شاخه برق
[کامپیوتر] دو شاخه
[برق و الکترونیک] فیش نری نیمه نری اتصالی که معمولاً قابل حرکت است و به کابل یا دستگاه جانبی جداشدنی متصل است . فیش نری به فیش مادگی، پریز، خروجی یا سوکت وارد می شود. - دوشاخه ( برق )
[مهندسی گاز] توپی، درپوش، توپی گذاشتن، بستن
[زمین شناسی] دودکش آتشفشان - گدازه منجمد شده ای است که مجرای أتشفشان را پر می کند. دودکشها که گردن آتشفشان نیز نامیده می شوند. -
زبانه، ستون - در زمین الگومند: الف) ستون به هم پیوسته و عموماً قائم از جنس شن با ریزدانه های قابل توجه که نماینده پیوستگی در عمق یک چرخه جور شده در ساحل شنی نظیر جزیره ویکتوریا در کانادا می باشد.(واشبورن، 1956). - ب) عارضه ستون مانند که همراه با حلقه دایره گلی دیده می شود.(برد،1967). -
[ریاضیات] دو شاخه ی برق، درپوش، توپی، میله ی کف بند، روزنه بند، توپک
[نفت] مجرابند
[پلیمر] مدل اصلی، قالب دائمی که برای ساختن قالبهای دیگر که در ساخت کامپوزیتها استفاده می شوند.

انگلیسی به انگلیسی

• cork, stopper, stopple; rubber stopper for a sink; electrical connector; dongle (computers); obstruction, block; lumpy mass that obstructs an opening (medicine); fire hydrant; advertisement; tampon (slang); occurrence of sexual intercourse (slang)
cap, cork; stop up, block; publicize, advertise; punch, hit (slang); shoot a person with a gun (usa slang)
a plug is a small plastic object with metal pieces which fit into the holes in a socket and connect a piece of electrical equipment to the electricity supply.
a plug is also a socket in the wall of a room that is a source of electricity; an informal use.
a plug is also a thick, circular piece of rubber or plastic used to block the hole in a bath or sink when it is filled with water.
if you plug a hole, you block it with something.
if someone plugs a book or film, they praise it to encourage people to buy it or see it because they have an interest in it doing well; an informal use. verb here but can also be used as a count noun. e.g. can i quickly give our new show a plug?
see also plugged.
if you plug in a piece of electrical equipment, you push its plug into an electric socket.

پیشنهاد کاربران

A plug is a person who has direct access to a reliable source of drugs. They act as a middleman between the supplier and the dealer, ensuring a steady supply of drugs.
شخصی که دسترسی مستقیم به تامین کننده قابل اعتماد مواد مخدر دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

آنها به عنوان یک واسطه بین عرضه کننده و فروشنده عمل کرده و عرضه ثابت مواد را تضمین می کنند.
مثال؛
The plug hooked me up with some high - quality stuff.
In a discussion about drug transactions, someone might say, “Finding a reliable plug is crucial for dealers. ”
A person discussing the drug trade might mention, “Plugs often have established relationships with suppliers and can negotiate better prices. ”

مجرابند سینک
In the context of sourcing information, “plug” refers to a person who has connections or access to valuable information. It implies that this person can provide you with what you need or want.
در زمینه منبع یابی اطلاعات، "plug" به شخصی اطلاق می شود که ارتباطات یا دسترسی به اطلاعات ارزشمند دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

به این معنی است که این شخص می تواند آنچه را که نیاز دارید یا می خواهید در اختیار شما قرار دهد.
مثال ها؛
“I have a plug who can get us tickets to the sold - out concert. ”
In a conversation about finding reliable sources, someone might say, “You need a plug in the industry to get the real scoop. ”
A journalist might mention, “Having a plug in the police department can help you get exclusive information on ongoing investigations. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-source/
در پزشکی : بند آوردن خون . . .
I usedy shirt to plug the stream of blood rushing from my broken nose
drug dealer ساقی
Mucus plugیعنی موکوس درون مجرا
plug 7 ( n ) wall plug =a small plastic tube that you put into a hole in a wall so that it will hold a screw
plug
plug 6 ( n ) ( aslo stopper ) =an object that fits into the top of a bottle to close it
plug
plug 5 ( n ) =a round piece of material that fits into a hole and blocks it, e. g. earplug ( n ) ( ɪrplʌɡ ) , She took the plug of cotton from her ear.
plug
plug 4 ( n ) =a thick round piece of plastic, rubber, or metal that you put in the hole in a bathtub or a sink to stop the water from flowing out
plug
plug 3 ( n ) spark plug =a part in a car engine that produces a spark ( a flash of electricity ) that makes the fuel burn and starts the engine
plug
plug 2 ( n ) plug adapter =a small object that connects a wire from one piece of electrical equipment to an opening in another
plug
plug 1 ( n ) ( plʌɡ ) =a small plastic object with two or three metal pins that connects a piece of electrical equipment to the main supply of electricity, e. g. a three - pin plug
plug
Plug in:دو شاخ به برق زدن
Plug out خارج کردن دوشاخ
Plug up مسدود کردن بستن
i plug my nose.
وقتی میرید یه جایی که بو میاد بینیتون رو چکار میکنید که بو رو حس نکنید ؟ دمافتون رو میگیرید
منطقه ی مواد فروش ها
رفع کردن هم معنی میده
Plug
در چیزی را گرفتن
Plug your ears
گوشیتو بگیر
درپوش
به برق زدن، به پریز برق وصل کردن، گذاشتن در، متصل کردن، قرار دادن در، جای گذاری در
plug
شاید با پِی لَخت پارسی همریشه باشد .
پِی لَخت ~ plug : p - lug
- p ~ پِی - : پیشوند فشارنده و موکد
lug , لَخت = بستن ، بند آوردن ، مانند:
لَخته ی خون = انعقاد/ بستگی خون
لَختی آسودن : از حرکت بازایستادن و استراحت کردن
1. publicize
2. socket
3. either of two metal pins that are located at the end of a wire
4. fill a hole tightly
5. a small piece of rubber that is used to fill a hole tightly and is used in sink or etc
6. a wooden or plastic , etc that is used to fill a hole tighly
تبلیغ کردن؛ تعریف کردن کیفیت چیزی برای تبلیغ یا فروش آن
Advertise; praise the qualities of something in order to sell or promote
تحت تاثیر قرار دادن
به معنی پریز برق
دربوش . پریز. دوشاخه
در سوالات ریاضی به معنای قراردادن است
plug gaps
پوشش شکاف ها
مسدود کردن
1 - دوشاخه یا سه شاخه یا فیش برق درکل قسمت نری ( مخالف مادگی ) سیم های برق و صوت و تصویر و غیره
2 - سوکت الکتریکی
3 - هر جسمی که وارد یک روزنه یا سوراخ شود و آن را پر کند یا بپوشاند، پر کردن/مسدود کردن سوراخ
...
[مشاهده متن کامل]

4 - درپوش سوراخ تخلیه سینک
5 - کنفرانس خبری/اطلاع رسانی، تبلیغ کردن
6 - شلیک کردن به کسی ( درواقع همون پر کردن ی سوراخ تو بدنش با گلوله )
7 - پر کردن خلا یا نیاز
8 - کاشت مو ( همان فرو کردن مو در سوراخ های ریز ایجاد شده در پوست سر )
( justfriends. ir )

فیش نری نیمه نری اتصالی که معمولاً قابل حرکت است و به کابل یا دستگاه جانبی جداشدنی متصل است فیش نری به فیش مادگی ، پریز ، خروجی یا سوکت وارد می شود ، دوشاخه ( برق )

دوشاخه یا سه شاخه برق
فیش
مثل فیش های صدا و تصویر
مو کاشتن
نمونه
Sample
بستن چاه
متصل کردن
شمع ( اتوموبیل )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس