فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plucks, plucking, plucked
حالات: plucks, plucking, plucked
• (1) تعریف: to take hold of with the fingers and pull off or out; pick.
• مترادف: gather, pick
• مشابه: draw, extract, pinch, pull, uproot, yank
• مترادف: gather, pick
• مشابه: draw, extract, pinch, pull, uproot, yank
- She plucked an apple from the tree.
[ترجمه fatima bahari] او یک سیب از درخت چید|
[ترجمه مهران] او یک سیب را از درخت چید|
[ترجمه گوگل] او یک سیب از درخت کند[ترجمه ترگمان] یک سیب را از درخت بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to remove the feathers of.
• مشابه: dress, strip
• مشابه: dress, strip
- Pluck the goose before cooking it.
[ترجمه درويش] قبل از طبخ غاز ، پر انرا بکنید.|
[ترجمه گوگل] غاز را قبل از پختن بچینید[ترجمه ترگمان] قبل از پختن آن، غاز را خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to play (the string of an instrument) by pulling and releasing.
• مترادف: pick, plunk, thrum
• مشابه: finger, strum, twang
• مترادف: pick, plunk, thrum
• مشابه: finger, strum, twang
- She plucked the harpstrings.
[ترجمه Aref] او با چنگ ( ساز موسیقی ) نواخت|
[ترجمه گوگل] او تارهای چنگ را چید[ترجمه ترگمان] اون \"harpstrings\" رو از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to make a grasping and releasing motion upon.
• مترادف: twitch
• مشابه: clutch, grasp, pull, tug, tweak
• مترادف: twitch
• مشابه: clutch, grasp, pull, tug, tweak
- He keeps plucking his sleeve nervously.
[ترجمه حسن] او با عصبانیت آستینش را گرفت و از جا کند|
[ترجمه گوگل] مدام آستینش را عصبی می کند[ترجمه ترگمان] با نگرانی آستینش را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to grab and remove quickly.
• مترادف: jerk, snatch, tear, wrench, wrest, yank
• مشابه: grab, pull, remove, seize, swoop
• مترادف: jerk, snatch, tear, wrench, wrest, yank
• مشابه: grab, pull, remove, seize, swoop
- He plucked the wounded bird from the cat's mouth.
[ترجمه گوگل] پرنده زخمی را از دهان گربه درآورد
[ترجمه ترگمان] پرنده زخمی را از دهان گربه بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرنده زخمی را از دهان گربه بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to tug or pull (often fol. by at).
• مترادف: clutch, grasp, pull, seize, tug, twitch
• مشابه: grab, jerk, snatch, tear, wrench, yank
• مترادف: clutch, grasp, pull, seize, tug, twitch
• مشابه: grab, jerk, snatch, tear, wrench, yank
اسم ( noun )
مشتقات: plucker (n.)
مشتقات: plucker (n.)
• (1) تعریف: the act of plucking.
• مترادف: grab, pull, snatch, tug, tweak, twitch
• مشابه: jerk, seizure, tear, wrench, yank
• مترادف: grab, pull, snatch, tug, tweak, twitch
• مشابه: jerk, seizure, tear, wrench, yank
• (2) تعریف: strong resolve, courage, or spirit in spite of difficulty.
• مترادف: fortitude, grit, hardihood, moxie, spunk, will
• مشابه: determination, fight, guts, heart, mettle, nerve, resolve, spine, spirit, strength, tenacity, valor
• مترادف: fortitude, grit, hardihood, moxie, spunk, will
• مشابه: determination, fight, guts, heart, mettle, nerve, resolve, spine, spirit, strength, tenacity, valor
- It took a lot of pluck to scale the mountain.
[ترجمه گوگل] برای بالا رفتن از کوه تلاش زیادی شد
[ترجمه ترگمان] خیلی از دل و جرات می خواست از کوه بالا برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خیلی از دل و جرات می خواست از کوه بالا برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید