plague

/ˈpleɪɡ//pleɪɡ/

معنی: بلاء، افت، طاعون، سرایت مرض، دچار طاعون کردن، بستوه اوردن، ازار رساندن
معانی دیگر: (عامیانه) دردسر، مایه ی تصدیع، مزاحمت، رنج افزا، سربار، بلا، مصیبت، فاجعه، آذرنگ، آفت، (حشرات و آفات و غیره) هجوم، به ستوه آوردن، ستوهاندن، به تنگ آوردن، ذله کردن، آزار دادن، مخل شدن، مختل شدن، مرگامرگ، مرگامرگی، رجوع شود به: bubonic plague، (انجیل) بلای آسمانی، تنبیه الهی، طاعون زده کردن، طاعونی کردن، سرایت مر­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any disaster that affects a large population, esp. a disease epidemic or the sudden influx of harmful insects.
مترادف: pestilence, scourge
مشابه: affliction, epidemic, infliction, pest, visitation

- The crops were destroyed by a plague of locusts.
[ترجمه Mehdi hasanvand] محصولات با هجوم ملخ ها از بین رفتند
|
[ترجمه گوگل] محصولات در اثر طاعون ملخ از بین رفت
[ترجمه ترگمان] این محصولات توسط آفت ملخ نابود شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How many plagues has this region suffered throughout the centuries?
[ترجمه sara] در طول تاریخ این منطقه چند بار دچار طاعون شده است؟
|
[ترجمه Mary] چه تعداد درگیری طاعون در این منطقه در طول قرن رنج برده اند.
|
[ترجمه گوگل] این منطقه طی قرون متمادی دچار چند بلا شده است؟
[ترجمه ترگمان] چند تا طاعون در طول قرن ها رنج کشیده اند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a highly contagious and usually fatal disease caused by the bacterium

- Plague is commonly transmitted to humans through bites from fleas on infected rats and manifests itself in bubonic, pneumonic, and septicemic forms.
[ترجمه گوگل] طاعون معمولاً از طریق نیش کک‌های موش‌های آلوده به انسان منتقل می‌شود و خود را به شکل‌های بوبونیک، پنومونی و سپتی‌سمیک نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان] طاعون از طریق گاز گرفتن از کک روی موش های عفونی به انسان منتقل می شود و خود را در شکل های bubonic، pneumonic و septicemic نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (prec. by the) an epidemic of bubonic plague that ravaged much of the world in the fourteenth century; the Black Death.
مترادف: Black Death, bubonic plague
مشابه: pandemic, pest

- The plague killed approximately half the population of Europe.
[ترجمه غزال سرخ] تقریباً حدود نیمی از جمعیت اروپا بر اثر طاعون کشته شد.
|
[ترجمه گوگل] طاعون تقریباً نیمی از جمعیت اروپا را از بین برد
[ترجمه ترگمان] طاعون در حدود نیمی از جمعیت اروپا را به قتل رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a cause of harm, annoyance, or irritation.
مترادف: affliction, pestilence
مشابه: bane, bother, enemy, epidemic, evil, nuisance, thorn

- There has been a plague of vandalism in the city recently.
[ترجمه رامین] اخیرا در شهر مساله تخریب اموال و اماکن عمومی رواج یافته است.
|
[ترجمه گوگل] اخیراً طاعون خرابکاری در شهر رخ داده است
[ترجمه ترگمان] اخیرا یک طاعون در شهر وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plagues, plaguing, plagued
مشتقات: plaguer (n.)
(1) تعریف: to annoy or harass; vex; torment.
مترادف: annoy, bother, bug, pester, torment, vex
مشابه: afflict, aggravate, badger, beleaguer, beset, exasperate, harass, hound, importune, irk, nettle, peeve, persecute

- The reporters plagued the star with questions.
[ترجمه غزال سرخ] خبرنگاران این ستاره را با سوالاتشان آزار می دادند.
|
[ترجمه گوگل] خبرنگاران ستاره را با سوالاتی آزار دادند
[ترجمه ترگمان] خبرنگاران، این ستاره را با سوالات آزار دهنده ای گرفتار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to suffer from or as if from a plague.
مترادف: afflict, agonize, anguish, harrow, torment
مشابه: cloud, distress, pain, punish, rack, scourge, trouble

- In his later years, he was plagued by arthritis.
[ترجمه Mrjn] در سال های آخر عمرش ، از ارتروز رنج میبرد. ( توسط ارتروز آزار داده میشد )
|
[ترجمه گوگل] در سال‌های آخر عمر، او گرفتار آرتروز بود
[ترجمه ترگمان] بعد از سال ها، اون به خاطر التهاب مفاصل اذیتش کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Battles between warlords plagued the country for a decade.
[ترجمه غزال سرخ] کشور به مدت یک دهه درگیر نبردهایی میان جنگ سالاران بود.
|
[ترجمه گوگل] نبرد بین جنگ سالاران کشور را برای یک دهه آزار داد
[ترجمه ترگمان] نبرده ای میان جنگ سالاران به مدت یک دهه کشور را به خطر انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. plague stalks across the land
طاعون سر تا سر ناحیه را فرا گرفته است.

2. plague was raging in town
طاعون در شهر بیداد می کرد.

3. sylvatic plague
طاعون جنگلی

4. (shakespeare) a plague o' both your houses
لعنت بر خاندان هر دوی شما

5. during the plague year, she ministered to the sick
در سال وبایی از بیماران پرستاری کرد.

6. a visitation of the plague for people's sins
بلای آسمانی به صورت طاعون به خاطر گناهان مردم

7. rebel soldiers were a plague upon the villages
سربازان شورشی بلای دهات بودند.

8. wild dogs are a plague to squatters
سگ های وحشی مایه ی دردسر بی خانمان ها هستند.

9. the bad-tempered woman was her husband's plague
آن زن بد خلق آفت جان شوهرش بود.

10. The population was decimated by a plague.
[ترجمه گوگل]جمعیت در اثر طاعون از بین رفت
[ترجمه ترگمان]جمعیت به وسیله یک طاعون از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's been avoiding me like the plague since the party last Saturday.
[ترجمه گوگل]او از جشن شنبه گذشته مانند طاعون از من دوری می کند
[ترجمه ترگمان]از روز شنبه قبل از مهمانی، او از من دوری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was carried away by the plague.
[ترجمه مسعود] او توسط طاعون جانش را از دست داد.
|
[ترجمه گوگل]طاعون او را برد
[ترجمه ترگمان]طاعون او را باخود برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At that time the plague struck in Europe.
[ترجمه گوگل]در آن زمان طاعون اروپا را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]در آن زمان طاعون در اروپا وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The plague struck Europe.
[ترجمه گوگل]طاعون اروپا را گرفت
[ترجمه ترگمان]طاعون به اروپا حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The plague struck London again with devastating effect.
[ترجمه گوگل]طاعون بار دیگر با تأثیرات ویرانگر لندن را درنوردید
[ترجمه ترگمان]طاعون بار دیگر در لندن اثر مخربی بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بلاء (اسم)
terror, violation, curse, calamity, disaster, bale, misadventure, pest, plague, scourge

افت (اسم)
drop, downfall, fall, pest, blight, plague, slump, pestilence, slippage

طاعون (اسم)
pest, plague, bubonic plague, pestilence, lues

سرایت مرض (اسم)
plague, infection

دچار طاعون کردن (فعل)
plague

بستوه اوردن (فعل)
annoy, hurry, pester, haze, worry, harass, beset, hare, harry, plague

ازار رساندن (فعل)
incommode, hurt, torture, molest, injure, plague

انگلیسی به انگلیسی

• epidemic, widespread disease, pestilence; nuisance, annoyance, pest
bother, harass; annoy, pester
a plague is a very infectious disease that spreads quickly and kills large numbers of people or animals.
a plague of unpleasant things is a large number of them that arrive or happen at the same time.
if unpleasant things plague you, they keep happening and cause you a lot of trouble.
if you plague someone, you keep bothering them or asking them for something.

پیشنهاد کاربران

Refers to something or someone that causes annoyance, trouble, or distress.
چیزی یا کسی که باعث آزار، مشکل یا ناراحتی می شود.
مایه دردسر
مثال؛
The constant construction noise is a plague on my peaceful neighborhood.
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about pests, someone might say, “Mosquitoes are a real plague during the summer months. ”
A person frustrated with their computer might exclaim, “This virus is a plague on my laptop!”

To constantly bother or irritate someone.
دائماً کسی را اذیت یا عصبانی کردن.
My little brother always plagues me with his questions.
A person might say, “The mosquitoes are plaguing me all night. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a complaint about a coworker, one might say, “He constantly plagues me with his loud music. ”

مزاحم و دردسر
disease, epidemic, infection, pestilence
- affliction, bane, blight, curse, evil, scourge, torment
طاعون. آفت، بلا، سرایت مرض، به ستوه آوردن، آزار رساندن، دچار طاعون کردن
دامنگیر شدن، عارض شدن
be plagued by/with something
یعنی درگیر یا گرفتار چیزی شدن، مثال
In those days Northern Ireland was not yet plagued by bitter civil strife, and the Lewises were . comfortably off
در آن روزها ایرلند شمالی هنوز گرفتار درگیری های داخلی شدیدی نبود و لوئیس ها به راحتی از آنجا دور بودند.
فراگیر
!Plague on it
مرده شورشو ببره
به ستوه آوردن
( بلا و دردسر ) دامن گیر شدن
larger problems began to plague the company
بتدریج مشکلات بزرگتری دامنگیر شرکت شد
ازار رساندن - به ستوه اوردن - طاعون - افت بلا
verb :
1 ) to cause pain, suffering, or trouble to someone, especially for a long period of time.
ایجاد درد، رنج یا دردسر برای کسی، به ویژه برای مدت طولانی
...
[مشاهده متن کامل]

noun :
2 ) a disease that causes death and spreads quickly to a large number of people
بیماری که باعث مرگ می شود و به سرعت به تعداد زیادی از مردم سرایت می کند

این کلمه یعنی بیماری همه گیر بیماری که شیوع سریع داره
میتونه به عنوان metaphor ( استعاره ) به کار بره
sth that causes a lot of trouble
عامل مشکل ساز
plagued with گرفتار شده
درنوردیدن
Infectious bad event or disease
اتفاق یا بیماری مسری و واگیردار
هر نوع بیماری مخصوصاً واگیردار و کشنده
بلای جان
طاعون
بیماری ها :
وَبا : Cholera
طاعون : Plague
کُزاز : Tetanus
سِل : Tuberculosis
سیاه سرفه : Whooping Cough
مالاریا : Malaria
مننژیت ( سرسام ) : Meningitis
سرخک : Measles
آنفولانزا : Flu
...
[مشاهده متن کامل]

تب : Fever
تیفوس : Typhus
آبله : Smallpox
ابولا : Ebola
هاری : Rabies
دیفتری یا خُنّاق : Diphtheria
فلج اطفال : Polio
اوریون : Mumps
سُرخجه : Rubella
تب زرد : Yellow Fever

plague
واژه ای ایرانی - اوروپایی :
plague : pl - ague
آلمانی : Plage ( پلاگه )
سِتاکِ pl : پَل دَر پَلید وَ پَشت ، بَل دَر بَلا وَ بَلیه و دیگَر بَرگِرِفته ها دَر زَبانِ اَرَبی : اِبتِلا ، مُبتَلا . . .
...
[مشاهده متن کامل]

می تَوان نوکارواژه یِ پَلیدَن وَ پَلاندَن را بَرساخت وُ سِپَس : پَلاک : پَل - آک مانَندِ خوراک ، پوشاک. . .

هجوم حشرات به یک منطقه مثلاً ملخ ها .
گریبانگیر
دچار کردن
1 ) طاعون
2 ) هر چیز مسری ( مثل بیماری ، رفتار ، آفت و. . . )
گرفتار کردن
به سختی انداختن، آزار دادن، رنجاندن
1 - to plague sb
اذیت کردن کسی ( معمولا در طول یک مدت )
2 - to plague sth
مشکل ایجاد کردن در چیزی/روال انجام کاری
گرفتاری
مایه رنج بودن
بیماری خانمان سوز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس