perfunctory
/pərˈfəŋktəri//pəˈfʌŋktəri/
معنی: سرسری، بی مبالات، باری بهر جهت
معانی دیگر: (انجام شده با بی توجهی و برای انجام وظیفه) سرسری، باری به هر جهت، با بی میلی، بی علاقه، اهل سمبل کردن
بررسی کلمه
صفت ( adjective )
مشتقات: perfunctorily (adv.), perfunctoriness (n.)
مشتقات: perfunctorily (adv.), perfunctoriness (n.)
• (1) تعریف: done quickly and as a matter of routine; performed without care.
• مترادف: careless, casual, cursory, negligent, slapdash, slipshod, sloppy
• متضاد: careful, exhaustive, thorough
• مشابه: halfhearted, inattentive, marginal, mediocre, superficial
• مترادف: careless, casual, cursory, negligent, slapdash, slipshod, sloppy
• متضاد: careful, exhaustive, thorough
• مشابه: halfhearted, inattentive, marginal, mediocre, superficial
- She gave the room a perfunctory cleaning and did not notice the gathering dust on the lampshades.
[ترجمه علی جادری] او اتاق را سرسری تمیز کرد و متوجه گرد و خاک جمع شده روی آباژور نشد .|
[ترجمه گوگل] او اتاق را تمیز کرد و متوجه گرد و غبار جمع شده روی آباژورها نشد[ترجمه ترگمان] او اتاق را برای تمیز کردن اتاق رها کرد و متوجه گرد و گرد و گرد و خاک و گرد و خاک و گرد و خاک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: showing little thought or interest.
• مترادف: apathetic, careless, casual, halfhearted, indifferent, offhand, unconcerned
• متضاد: considered
• مشابه: cavalier, lukewarm, negligent, nonchalant, thoughtless, uninterested
• مترادف: apathetic, careless, casual, halfhearted, indifferent, offhand, unconcerned
• متضاد: considered
• مشابه: cavalier, lukewarm, negligent, nonchalant, thoughtless, uninterested
- a perfunctory remark
جمله های نمونه
1. a perfunctory smile
لبخند زورکی
2. a perfunctory teacher
یک معلم بی علاقه
3. A perfunctory love lost evolve into black and white color.
[ترجمه گوگل]یک عشق ظاهری از دست رفته به رنگ سیاه و سفید تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]یک عشق سرسری و سرسری به رنگ سیاه و سفید تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک عشق سرسری و سرسری به رنگ سیاه و سفید تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She gave the list only a perfunctory glance.
[ترجمه گوگل]او فقط یک نگاه ساده به لیست انداخت
[ترجمه ترگمان]فقط نگاهی سرسری به لیست انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]فقط نگاهی سرسری به لیست انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. They only made a perfunctory effort.
[ترجمه امین جوادی ازاد ] انها بی علاقه ( سطحی ) تلاش کردند|
[ترجمه بهزاد فراهانی] آنها تنها یک تلاش سطحی انجام دادند|
[ترجمه گوگل]آنها فقط یک تلاش ظاهری انجام دادند[ترجمه ترگمان]آن ها فقط خیلی تلاش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She gave him a perfunctory smile.
[ترجمه گوگل]لبخندی آشکار به او زد
[ترجمه ترگمان]زن لبخندی حاکی از بی اعتنایی به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]زن لبخندی حاکی از بی اعتنایی به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Our interest was purely perfunctory.
[ترجمه گوگل]علاقه ما کاملاً ظاهری بود
[ترجمه ترگمان]علاقه ما کام لا معمولی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]علاقه ما کام لا معمولی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I found the Sanctus, though essentially vigorous, perfunctory in its lack of subtlety in emphasis and articulation.
[ترجمه گوگل]من Sanctus را یافتم، اگرچه اساساً نیرومند است، اما از نظر فقدان ظرافت در تأکید و بیان، آشکار است
[ترجمه ترگمان]من the را، هر چند که ذاتا قوی، سرسری و سرسری در فقدان زیرکی در تاکید و بیان، پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من the را، هر چند که ذاتا قوی، سرسری و سرسری در فقدان زیرکی در تاکید و بیان، پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A 6-3 third set lasted only 26 perfunctory minutes.
[ترجمه گوگل]ست سوم 6-3 تنها 26 دقیقه به طول انجامید
[ترجمه ترگمان]یک مجموعه ۶ - ۳ سوم تنها ۲۶ دقیقه بود که به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک مجموعه ۶ - ۳ سوم تنها ۲۶ دقیقه بود که به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Inter-agency activity ranged across a continuum from the perfunctory to the innovative.
[ترجمه گوگل]فعالیت های بین سازمانی در یک زنجیره از ابتدایی تا نوآورانه متغیر بود
[ترجمه ترگمان]فعالیت بین نمایندگی از طریق یک زنجیره از سرسری گرفته تا مبتکرانه، در دامنه یک زنجیره قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]فعالیت بین نمایندگی از طریق یک زنجیره از سرسری گرفته تا مبتکرانه، در دامنه یک زنجیره قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The spores do germinate, go through a few perfunctory cell divisions, then give up the ghost.
[ترجمه گوگل]هاگ ها جوانه می زنند، از چند تقسیم سلولی ناهموار عبور می کنند، سپس روح را از دست می دهند
[ترجمه ترگمان]The به رشد خود ادامه می دهند، از میان چند بخش سلول معمولی عبور می کنند و سپس روح را رها می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]The به رشد خود ادامه می دهند، از میان چند بخش سلول معمولی عبور می کنند و سپس روح را رها می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. In syllabuses produced to date, only perfunctory attention has been given to cross-curricular themes.
[ترجمه گوگل]در برنامههای درسی تولید شده تا به امروز، فقط به موضوعات بیندرسی توجه اولیه شده است
[ترجمه ترگمان]در برنامه درسی تولید شده تا به امروز، تنها توجه سرسری به موضوعات cross داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در برنامه درسی تولید شده تا به امروز، تنها توجه سرسری به موضوعات cross داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. If the national government had seemed perfunctory in its response to the threats against Baker, it seemed oblivious to his death.
[ترجمه گوگل]اگر دولت ملی در واکنش به تهدیدات علیه بیکر ظاهری ظاهری به نظر میرسید، از مرگ او غافل به نظر میرسید
[ترجمه ترگمان]اگر دولت ملی در پاسخ تهدیدهای او نسبت به بی کر به نظر می رسید، به نظر می رسید که به مرگ او بی توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اگر دولت ملی در پاسخ تهدیدهای او نسبت به بی کر به نظر می رسید، به نظر می رسید که به مرگ او بی توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Rick is assigned a perfunctory review of the Cindy Liggett case.
[ترجمه گوگل]به ریک وظیفه بررسی اجمالی پرونده سیندی لیگت داده می شود
[ترجمه ترگمان]ریک یک بررسی سرسری و سرسری در مورد پرونده سیندی آنتونی اختصاص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ریک یک بررسی سرسری و سرسری در مورد پرونده سیندی آنتونی اختصاص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
سرسری (صفت)
cursory, perfunctory, superficial, dilettantish
بی مبالات (صفت)
remiss, perfunctory
باری بهر جهت (صفت)
perfunctory
به انگلیسی
• superficial, cursory; rushed, hurried; careless, negligent, reckless
a perfunctory action is done quickly and carelessly; a formal word.
a perfunctory action is done quickly and carelessly; a formal word.
پیشنهاد کاربران
بیروح، مکانیکی
عجولانه
بی علاقه ، سدحی ، سرسری
فرمالیته، رفع تکلیفی
A perfunctory thank you = یه تشکر خشک و خالی؟؟؟
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : _
صفت ( adjective ) : perfunctory
قید ( adverb ) : perfunctorily
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : _
صفت ( adjective ) : perfunctory
قید ( adverb ) : perfunctorily