اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person of the same rank, status, age group, ability, or the like as another person.
• مترادف: coequal, compeer, counterpart, equal, fellow
• مشابه: associate, colleague, confrere, contemporary, coordinate, match, rival
• مترادف: coequal, compeer, counterpart, equal, fellow
• مشابه: associate, colleague, confrere, contemporary, coordinate, match, rival
- As a playwright of the twentieth century, he had no peer.
[ترجمه گوگل] او به عنوان نمایشنامه نویس قرن بیستم همتا نداشت
[ترجمه ترگمان] او به عنوان نمایشنامه نویس قرن بیستم نظیر نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به عنوان نمایشنامه نویس قرن بیستم نظیر نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was a lonely boy who had trouble getting along with his peers.
[ترجمه پوران] او پسرکی تنها بود که برقراری ارتباط با هم سن و سالاش براش سخت بود.|
[ترجمه گوگل] او پسری تنها بود که با همسالانش مشکل داشت[ترجمه ترگمان] او پسری تنها بود که با هم سن و سالش مشکل داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The research study will be reviewed by peers.
[ترجمه Armaghan] این پژوهش توسط داوران بررسی خواهد شد.|
[ترجمه Zubin] این تحقیق توسط همدوره ای هاش بررسی خواهد شد|
[ترجمه علی] این تحقیق توسط هم صنفان بررسی خواهد شد.|
[ترجمه حسین کتابدار] پژوهش مربوطه توسط همتایانش مورد بررسی مجدد قرار خواهد گرفت.|
[ترجمه گوگل] مطالعه پژوهشی توسط همتایان بررسی خواهد شد[ترجمه ترگمان] این مطالعه تحقیقاتی توسط peers بررسی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person of noble rank, esp. a member of the British peerage, such as a duke, viscount, or baron.
• مترادف: aristocrat, blue blood, noble
• مشابه: baron, count, don, duchess, duke, earl, gentleman, grandee, hidalgo, lady, lord, marquis, nobleman, noblewoman, seigneur, viscount
• مترادف: aristocrat, blue blood, noble
• مشابه: baron, count, don, duchess, duke, earl, gentleman, grandee, hidalgo, lady, lord, marquis, nobleman, noblewoman, seigneur, viscount
- He was made a peer by the king for his service to the crown.
[ترجمه ابوخالد] او به خاطر خدمتش به سلطنت و خاندان پادشاهی توسط شاهنشاه به درجه اشراف زادگی رسید|
[ترجمه گوگل] او را به خاطر خدمت به تاج پادشاهی همتا کرد[ترجمه ترگمان] به خاطر خدمتی که به ولیعهد کرده بود با دقت به او چشم دوخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: peers, peering, peered
مشتقات: peeringly (adv.)
حالات: peers, peering, peered
مشتقات: peeringly (adv.)
• (1) تعریف: to look closely, searchingly, or with difficulty.
• مترادف: gaze, stare
• مشابه: gawk, peep, pry, search, squint
• مترادف: gaze, stare
• مشابه: gawk, peep, pry, search, squint
- The passengers peered anxiously into the thick fog.
[ترجمه گوگل] مسافران با نگرانی به درون مه غلیظ نگاه کردند
[ترجمه ترگمان] مسافران با نگرانی به مه غلیظ خیره شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مسافران با نگرانی به مه غلیظ خیره شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He peered at her, hoping for any sign that she recognized him.
[ترجمه گوگل] او به او نگاه کرد، به امید اینکه نشانه ای از شناخت او وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان] با دقت به او نگاه کرد، و امیدوار بود که او را بشناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با دقت به او نگاه کرد، و امیدوار بود که او را بشناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to appear to a slight degree; peep.
• مترادف: peek, peep
• مشابه: appear, emerge
• مترادف: peek, peep
• مشابه: appear, emerge
- The moon peered through the thick branches.
[ترجمه ابوخالد] ماه از میان شاخه های ضخیم نمایان شد|
[ترجمه گوگل] ماه از میان شاخه های ضخیم نگاه کرد[ترجمه ترگمان] ماه از میان شاخه های کلفت نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید