• : تعریف: making or characterized by an excessive display of learnedness, or overly insistent on scholarly details and formalities.
- The teacher's dry, pedantic introduction to Greek mythology stifled our natural interest in ancient heroes and gods.
[ترجمه گوگل] مقدمه خشک و آرام معلم به اساطیر یونانی علاقه طبیعی ما را به قهرمانان و خدایان باستانی خفه کرد [ترجمه ترگمان] معلم خشک و فضل فروشی در اساطیر یونانی علاقه طبیعی ما را به قهرمانان و خدایان باستانی خفه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. They were being unnecessarily pedantic by insisting that Berry himself, and not his wife, should have made the announcement.
[ترجمه مجید] کلمه فضولی در این ترجمه غلطه بهتر آینه که بگیم سختگیری بی مورد میکردند
|
[ترجمه گوگل]آنها با اصرار بر این که خود بری، و نه همسرش، باید این اعلامیه را اعلام میکردند، بیجهت فضولی میکردند [ترجمه ترگمان]آن ها به طور غیر ضروری با اصرار بر اینکه بری خود و نه همسرش باید این خبر را اعلام کرده باشند، به طور غیر ضروری به فضل فروشی مشغول بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. His lecture was so pedantic and uninteresting.
[ترجمه حامد قربانی] سخنرانی اش خرفاضلانه و غیر جالب بود
|
[ترجمه گوگل]سخنرانی او بسیار متین و غیر جالب بود [ترجمه ترگمان]این سخنرانی آن قدر فاضل و جالب توجه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Some people can be very pedantic about punctuation.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد می توانند در مورد علائم نقطه گذاری بسیار متین باشند [ترجمه ترگمان]برخی افراد در مورد نقطه گذاری بسیار pedantic هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He is learned, but neither stuffy nor pedantic.
[ترجمه گوگل]او آموخته است، اما نه خفه می شود و نه دمدمی مزاج [ترجمه ترگمان]او دانشمند است، اما نه خفه است و نه فضل فروشی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The papers wre stacked with pedantic neatness on his desk.
[ترجمه گوگل]کاغذها با ظرافتی عجیب روی میزش انباشته شدند [ترجمه ترگمان]کاغذهای روی میزش مرتب و مرتب روی هم تلنبار شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Pedantic people are prone to do this with minor typing errors or spelling mistakes.
[ترجمه گوگل]افراد پدانتیک مستعد این هستند که این کار را با اشتباهات تایپی جزئی یا اشتباهات املایی انجام دهند [ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مستعد انجام این کار با خطاهای تایپ کم و یا اشتباه ات املایی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Her book is informative and scholarly, but never pedantic.
[ترجمه حامد قربانی] کتاب اش آموزنده و علمی هست، اما اصلا فضل فروشانه نیست
|
[ترجمه گوگل]کتاب او آموزنده و عالمانه است، اما هرگز آموزنده نیست [ترجمه ترگمان]کتاب او آموزنده و علمی است، اما هرگز فضل فروشی نمی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Yet in his exacting, almost pedantic manner, he was convinced that it would happen.
[ترجمه گوگل]با این حال، او با روش دقیق و تقریباً متحجرانه خود متقاعد شده بود که این اتفاق خواهد افتاد [ترجمه ترگمان]با این حال، در عین حال exacting و تقریبا فضل فروشی داشت، یقین داشت که این اتفاق خواهد افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Marriage, that desiccated, pedantic, self-satisfied prude.
[ترجمه گوگل]ازدواج، آن خودپسندی خشک شده، متحجر، خود راضی [ترجمه ترگمان]ازدواج، خشک و فاضل، prude و self [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. D'Arquebus Senior's pedantic excuses made no sense.
[ترجمه گوگل]بهانه های مزخرف D'Arquebus Senior بی معنی بود [ترجمه ترگمان]عذر و بهانه های سال آخر به هیچ وجه منطقی نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Is this a pedantic inconsistency, or does it reflect something more consequential?
[ترجمه گوگل]آیا این یک ناهماهنگی فکری است یا چیزی نتیجهدارتر را منعکس میکند؟ [ترجمه ترگمان]آیا این یک تناقض فضل فروشی است یا چیزی مهم تر را منعکس می کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. To commonplace actions he brought a special pedantic awkwardness.
[ترجمه گوگل]برای اعمال معمولی، او یک ناهنجاری پدانتیک ویژه به ارمغان آورد [ترجمه ترگمان]کاره ای پیش پاافتاده، او را ناراحت می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Don't be so pedantic - does it really matter if I don't pronounce it right?
[ترجمه گوگل]اینقدر متحجر نباش - آیا واقعاً مهم است که آن را درست تلفظ نکنم؟ [ترجمه ترگمان]انقدر فضل فروشی نکن - واقعا مهم نیست که درست تلفظ کنم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Well, let me be a little pedantic ( in the name of science ).
[ترجمه گوگل]خوب، اجازه دهید من کمی فضول باشم (به نام علم) [ترجمه ترگمان] خب، بذار یه کم فضل فروشی کنم (اسم علمی) [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
موشکاف (صفت)
astute, pedantic, pedantical
ملانقطی (صفت)
pedantic
انگلیسی به انگلیسی
• meticulous; strict, fussy; adhering strictly to information in books without using common sense someone who is pedantic is too concerned with unimportant details or traditional rules; used showing disapproval.
پیشنهاد کاربران
آدم گیر
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Overly concerned with formal rules and details 📚 🔍 مترادف: Bookish, meticulous ✅ مثال: His pedantic approach to teaching made the class feel tedious