pawn

/ˈpɒn//pɔːn/

معنی: وثیقه، گرو، گروگان، پیاده شطرنج، رهن دادن، گرو گذاشتن
معانی دیگر: گروی، تضمین، (آبرو یا آینده و غیره) به خطر انداختن، قمار کردن با، بازی کردن با، گروگذاری، وثیقه دهی، دادن تضمین، آلت دست، ملعبه، بازیچه ی دیگران، (شطرنج) پیاده، سرباز

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pawns, pawning, pawned
(1) تعریف: to deposit (something) with a pawnbroker as security for a loan.
مترادف: hock, hypothecate
متضاد: redeem
مشابه: commit, consign, pledge

(2) تعریف: to risk or pledge.
مترادف: mortgage, pledge, risk, stake, venture
مشابه: hazard, jeopardize

- They pawned their future for short-term profits.
[ترجمه مهدیه شعبانی] آنها آینده خود را برای سودهای کوتاه مدت گرو گذاشتند
|
[ترجمه Edi.nozari] خودش ترجمه صحیحو نوشته تو هم کپی اونو نوشتی. ترجمه اونایی که نامفهموه رو بنویسید. والا همه دیس لایک
|
[ترجمه Mh] آن ها آینده شان را برای سودهای کوتاه مدت به خطر انداختند ( به بازی گرفتند، به گرو گذاشتند )
|
[ترجمه گوگل] آنها آینده خود را برای سودهای کوتاه مدت گرو گذاشتند
[ترجمه ترگمان] آن ها آینده خود را برای سود کوتاه مدت به گرو گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of being held as security for a loan (usu. prec. by in).
مترادف: hock, pledge

(2) تعریف: something held as security for a loan.
مترادف: collateral, gage, pledge
مشابه: deposit, earnest, security, stake, surety

(3) تعریف: a hostage.
مترادف: hostage
مشابه: captive, prisoner

(4) تعریف: the act of pawning.
مشابه: consignment
اسم ( noun )
(1) تعریف: one of the eight chess pieces of lowest value, placed in the front rank at the beginning of a game.
مشابه: chessman, piece

(2) تعریف: a person, group, or thing used or sacrificed to further the aims of a powerful person, nation, or the like.
مترادف: cat's-paw, dupe, instrument, tool
مشابه: creature, dummy, gull, lackey, pigeon, puppet, stooge

جمله های نمونه

1. to pawn one's honor
آبرو و شرف خود را به خطر انداختن

2. an isolate pawn in a chess game
(سرباز) پیاده ی تک افتاده در بازی شطرنج

3. he had to pawn his gold watch
مجبور شد ساعت طلای خود را گرو بگذارد.

4. to advance the pawn
(در شطرنج) پیاده را جلو بردن

5. to put a ring in pawn
یک انگشتر را گرو گذاشتن

6. the labor unions came to be a pawn in the hands of big cooperations
اتحادیه های کارگری بازیچه ی دست شرکت های بزرگ شدند.

7. A good pawn never shamed his master.
[ترجمه گوگل]یک پیاده خوب هرگز اربابش را شرمنده نکرد
[ترجمه ترگمان]یک سرباز خوب هرگز اربابش را shamed نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All her jewellery was in pawn.
[ترجمه گوگل]تمام جواهرات او در گرو بود
[ترجمه ترگمان]تمام jewellery گرو گرو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tabloids often pawn off gossip and trivia as real news.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها اغلب شایعات و چیزهای بی اهمیت را به عنوان اخبار واقعی در نظر می گیرند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها اغلب شایعات و اطلاعات عمومی رو به عنوان اخبار واقعی در میارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I will pawn my life for her.
[ترجمه گوگل]من زندگی ام را برای او گرو می گذارم
[ترجمه ترگمان]من زندگی خود را برای او گرو خواهم گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The white pawn on d7 could not be a worse advertisement for the Grunfeld Defence.
[ترجمه گوگل]پیاده سفید روی d7 نمی تواند تبلیغ بدتری برای دفاع گرونفلد باشد
[ترجمه ترگمان]سرباز white در d۷ نمی تواند تبلیغ بدتری برای دفاع Grunfeld باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To be a pawn is very frustrating.
[ترجمه گوگل]پیاده بودن بسیار خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]برای اینکه سرباز بودن خیلی نا امید کننده ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A pseudo pawn sacrifice seeking to deflect White's attention from the black king, but Kasparov is not to be deterred.
[ترجمه گوگل]قربانی شبه پیاده که به دنبال منحرف کردن توجه وایت از پادشاه سیاه است، اما کاسپاروف نباید مانع شود
[ترجمه ترگمان]یک قربانی pseudo که به دنبال منحرف کردن توجه وایت از شاه سیاه است، اما Kasparov نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Richard Chang slides an electronic pawn across the chess board on his computer screen.
[ترجمه گوگل]ریچارد چانگ یک پیاده الکترونیکی را روی صفحه شطرنج روی صفحه کامپیوترش می کشاند
[ترجمه ترگمان]ریچارد چانگ در صفحه کامپیوتر خود یک سرباز الکترونیکی را روی صفحه شطرنج می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. With more skilful manoeuvring, Short surrounded Karpov's king's pawn and invaded with his rook.
[ترجمه گوگل]شورت با مانورهای ماهرانه‌تری، پیاده شاه کارپوف را محاصره کرد و با رخ خود حمله کرد
[ترجمه ترگمان]با more بیشتری که در میان است، در محاصره است و قلعه his را پر کرده و مورد حمله قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وثیقه (اسم)
surety, earnest, gage, gauge, assurance, security, guarantee, guaranty, pledge, caution, premium, pawn, hostage

گرو (اسم)
surety, gage, gauge, security, deposit, stake, pledge, pawn, mortgage, encumbrance, hostage

گروگان (اسم)
pawn, hostage

پیاده شطرنج (اسم)
pawn

رهن دادن (فعل)
pawn

گرو گذاشتن (فعل)
gage, gauge, engage, pledge, pawn, mortgage, hypothecate, impawn

تخصصی

[حقوق] گرو گذاشتن، رهن دادن، گرو، رهن

انگلیسی به انگلیسی

• pledge, mortgage; security; game piece (chess); plaything
mortgage, hock; endanger, put at risk; gamble, wager
if you pawn something that you own, you leave it with a pawnbroker, who gives you money for it and who can sell it if you do not pay back the money before a certain time.
in chess, a pawn is the smallest and least valuable playing piece.
if you say that someone is using you as a pawn, you mean that they are using you for their own advantage.

پیشنهاد کاربران

۱. ( شطرنج ) پیاده. سرباز ۲. آلت دست / ۱. گرو گذاشتن ۲. ( آبرو. زندگی و غیره ) به خطر انداختن. بازی کردن با ۳. گرو ۴. گرویی
مثال:
a pawn of the government
یک آلت دست دولت
Pawn of society
عضو ضعیف جامعه
Pawn=pledge=collateral=mortgage=deposit=bail
گرو، وثیقه
البته bail بیشتر برای آزاد کردن شخصی از زندان به قید ضمانت و گرو استفاده میشه
در شطرنج: پیاده
بدق. [ ب َ دَ ] ( اِ ) همان بیذق است که پیاده شطرنج باشد. ( از فرهنگ فرنگ از آنندراج ) . پیاده شطرنج. ( ناظم الاطباء ) .
to leave a possession with a pawnbroker, who gives you money for it and can sell it if the money is not paid back within a certain time
فعل/ وثیقه گذاشتن اموال خود
Of all items pawned, jewellery is the most common
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pawn?q=pawned
مهره، بازیچه، آلت دست، عامل، وسیله
آلت دست
بازیچه
. He was just a pawn. We need to be ready
او فقط یک وسیله{بازیچه یا مهره} بود. ما باید آماده باشیم.
بازیچه
در شطرنج سرباز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس