صفت ( adjective )
• (1) تعریف: gone by in time; not current.
• متضاد: current, present
• مشابه: previous
• متضاد: current, present
• مشابه: previous
- The excitement of the project is past.
[ترجمه گوگل] هیجان پروژه گذشته است
[ترجمه ترگمان] هیجان پروژه از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیجان پروژه از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having occurred or gone by at an earlier time; bygone.
• متضاد: current, forthcoming, future, modern, present
• مشابه: bygone, early, former, old, other, previous
• متضاد: current, forthcoming, future, modern, present
• مشابه: bygone, early, former, old, other, previous
- It's important to know about past events.
[ترجمه گوگل] دانستن وقایع گذشته بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان] مهم است که در مورد رویداده ای گذشته بدانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مهم است که در مورد رویداده ای گذشته بدانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In past centuries, many died young.
[ترجمه گوگل] در قرون گذشته، بسیاری در جوانی مردند
[ترجمه ترگمان] در قرون گذشته، بسیاری از آن ها جوان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در قرون گذشته، بسیاری از آن ها جوان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: just elapsed; recently gone by.
• متضاد: next
• متضاد: next
- During the past hour, three buses came and left.
[ترجمه گوگل] در یک ساعت گذشته سه اتوبوس آمدند و رفتند
[ترجمه ترگمان] در طی یک ساعت گذشته، سه اتوبوس آمد و رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طی یک ساعت گذشته، سه اتوبوس آمد و رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: ago.
• متضاد: later
• متضاد: later
- We saw him only a month past.
[ترجمه گلی افجه ] ما اورا همین یک ماه پیش دیدیم|
[ترجمه محمد حسن اسایش] ما فقط اورا یک ماه قبل دیده ایم|
[ترجمه گوگل] فقط یک ماه پیش او را دیدیم[ترجمه ترگمان] ما فقط یک ماه گذشته او را دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: former.
• متضاد: current, future, present
• مشابه: former, old
• متضاد: current, future, present
• مشابه: former, old
- Portraits of the club's past presidents hung on the wall.
[ترجمه گوگل] پرتره های روسای گذشته باشگاه روی دیوار آویزان شده بود
[ترجمه ترگمان] پرتره های رئیس جمهوران گذشته این باشگاه به دیوار آویخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرتره های رئیس جمهوران گذشته این باشگاه به دیوار آویخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: in grammar, referring to the tense of a verb that expresses action in the past.
- "Went" is the past form of the verb "go."
[ترجمه گوگل] «رفت» شکل گذشته فعل «رفتن» است
[ترجمه ترگمان] \"Went\" شکل قبلی فعل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] \"Went\" شکل قبلی فعل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the time that has gone by.
• متضاد: future, present
• مشابه: history
• متضاد: future, present
• مشابه: history
- Such behavior would not have been tolerated in the past.
[ترجمه گوگل] چنین رفتاری در گذشته قابل تحمل نبود
[ترجمه ترگمان] چنین رفتاری در گذشته تحمل نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چنین رفتاری در گذشته تحمل نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: history, as of a nation.
- The discovery of gold in California was an important event in the nation's past.
[ترجمه گوگل] کشف طلا در کالیفرنیا یک رویداد مهم در گذشته این کشور بود
[ترجمه ترگمان] کشف طلا در کالیفرنیا یک رویداد مهم در گذشته ملت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشف طلا در کالیفرنیا یک رویداد مهم در گذشته ملت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a former time in a person's life.
• مشابه: history
• مشابه: history
- She wanted to move on with her life and forget the past.
[ترجمه گوگل] او می خواست به زندگی خود ادامه دهد و گذشته را فراموش کند
[ترجمه ترگمان] او می خواست زندگی خود را ادامه دهد و گذشته را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می خواست زندگی خود را ادامه دهد و گذشته را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in grammar, the past tense.
- "Had" is the past of "have."
[ترجمه گوگل] "داشت" گذشته "داشتن" است
[ترجمه ترگمان] \"آیا گذشته از\" ما \" گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] \"آیا گذشته از\" ما \" گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: so as to go by or move beyond.
- He ran past instead of stopping.
[ترجمه گوگل] به جای توقف از کنارش دوید
[ترجمه ترگمان] به جای توقف رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به جای توقف رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
• (1) تعریف: beyond in time; after.
• متضاد: before
• متضاد: before
- It's five minutes past the hour.
[ترجمه گوگل] ساعت از پنج دقیقه گذشته است
[ترجمه ترگمان] پنج دقیقه از ساعت گذشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پنج دقیقه از ساعت گذشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: beyond in space.
• متضاد: before
• مشابه: outside
• متضاد: before
• مشابه: outside
- If you're going north, the gas station is past the tire store.
[ترجمه گوگل] اگر به شمال می روید، پمپ بنزین از مغازه لاستیک فروشی گذشته است
[ترجمه ترگمان] اگر به سمت شمال بروید، پمپ بنزین از فروشگاه تایر عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر به سمت شمال بروید، پمپ بنزین از فروشگاه تایر عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: along a course that goes beside and then beyond.
- As I walked past the old house, I wondered if anyone still lived there.
[ترجمه گوگل] وقتی از کنار خانه قدیمی رد می شدم، به این فکر کردم که آیا هنوز کسی در آنجا زندگی می کند؟
[ترجمه ترگمان] همچنان که از کنار خانه قدیمی می گذشتم، از خودم می پرسیدم آیا هنوز کسی آنجا زندگی می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همچنان که از کنار خانه قدیمی می گذشتم، از خودم می پرسیدم آیا هنوز کسی آنجا زندگی می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: beyond the power, influence, or ability of.
- His condition is past help.
[ترجمه گوگل] وضعیت او کمک گذشته است
[ترجمه ترگمان] شرط او گذشته از این است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شرط او گذشته از این است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: beyond the number, amount, or degree of.
- My grandfather was well past eighty when he died.
[ترجمه گوگل] پدربزرگ من هشتاد سال گذشته بود که فوت کرد
[ترجمه ترگمان] پدربزرگم هشتاد سال بود که مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدربزرگم هشتاد سال بود که مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید