past

/ˈpæst//pɑːst/

معنی: سابقه، پیشینه، ماقبل، ماورای، پایان یافته، وابسته بزمان گذشته، قبلی، قدیمی، گذشته، سابق، پیش، دور از، پیش از، در ماورای، گذشته از
معانی دیگر: سپری شده، پیشین، اسبق، (در گفتن زمان) بعد از، پس از، (سن) بزرگتر از، مسن تر از، بیشتر، ورای، فراسوی، بالاتر، آنطرف تر، فراتر، تاریخ گذشته، (نادر) اسم مفعول فعل: pass، (دستور زبان) ماضی، زمان گذشته، ماضی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: gone by in time; not current.
متضاد: current, present
مشابه: previous

- The excitement of the project is past.
[ترجمه گوگل] هیجان پروژه گذشته است
[ترجمه ترگمان] هیجان پروژه از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having occurred or gone by at an earlier time; bygone.
متضاد: current, forthcoming, future, modern, present
مشابه: bygone, early, former, old, other, previous

- It's important to know about past events.
[ترجمه گوگل] دانستن وقایع گذشته بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان] مهم است که در مورد رویداده ای گذشته بدانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In past centuries, many died young.
[ترجمه گوگل] در قرون گذشته، بسیاری در جوانی مردند
[ترجمه ترگمان] در قرون گذشته، بسیاری از آن ها جوان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: just elapsed; recently gone by.
متضاد: next

- During the past hour, three buses came and left.
[ترجمه گوگل] در یک ساعت گذشته سه اتوبوس آمدند و رفتند
[ترجمه ترگمان] در طی یک ساعت گذشته، سه اتوبوس آمد و رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: ago.
متضاد: later

- We saw him only a month past.
[ترجمه گلی افجه ] ما اورا همین یک ماه پیش دیدیم
|
[ترجمه محمد حسن اسایش] ما فقط اورا یک ماه قبل دیده ایم
|
[ترجمه گوگل] فقط یک ماه پیش او را دیدیم
[ترجمه ترگمان] ما فقط یک ماه گذشته او را دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: former.
متضاد: current, future, present
مشابه: former, old

- Portraits of the club's past presidents hung on the wall.
[ترجمه گوگل] پرتره های روسای گذشته باشگاه روی دیوار آویزان شده بود
[ترجمه ترگمان] پرتره های رئیس جمهوران گذشته این باشگاه به دیوار آویخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: in grammar, referring to the tense of a verb that expresses action in the past.

- "Went" is the past form of the verb "go."
[ترجمه گوگل] «رفت» شکل گذشته فعل «رفتن» است
[ترجمه ترگمان] \"Went\" شکل قبلی فعل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the time that has gone by.
متضاد: future, present
مشابه: history

- Such behavior would not have been tolerated in the past.
[ترجمه گوگل] چنین رفتاری در گذشته قابل تحمل نبود
[ترجمه ترگمان] چنین رفتاری در گذشته تحمل نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: history, as of a nation.

- The discovery of gold in California was an important event in the nation's past.
[ترجمه گوگل] کشف طلا در کالیفرنیا یک رویداد مهم در گذشته این کشور بود
[ترجمه ترگمان] کشف طلا در کالیفرنیا یک رویداد مهم در گذشته ملت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a former time in a person's life.
مشابه: history

- She wanted to move on with her life and forget the past.
[ترجمه گوگل] او می خواست به زندگی خود ادامه دهد و گذشته را فراموش کند
[ترجمه ترگمان] او می خواست زندگی خود را ادامه دهد و گذشته را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in grammar, the past tense.

- "Had" is the past of "have."
[ترجمه گوگل] "داشت" گذشته "داشتن" است
[ترجمه ترگمان] \"آیا گذشته از\" ما \" گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: so as to go by or move beyond.

- He ran past instead of stopping.
[ترجمه گوگل] به جای توقف از کنارش دوید
[ترجمه ترگمان] به جای توقف رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: beyond in time; after.
متضاد: before

- It's five minutes past the hour.
[ترجمه گوگل] ساعت از پنج دقیقه گذشته است
[ترجمه ترگمان] پنج دقیقه از ساعت گذشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: beyond in space.
متضاد: before
مشابه: outside

- If you're going north, the gas station is past the tire store.
[ترجمه گوگل] اگر به شمال می روید، پمپ بنزین از مغازه لاستیک فروشی گذشته است
[ترجمه ترگمان] اگر به سمت شمال بروید، پمپ بنزین از فروشگاه تایر عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: along a course that goes beside and then beyond.

- As I walked past the old house, I wondered if anyone still lived there.
[ترجمه گوگل] وقتی از کنار خانه قدیمی رد می شدم، به این فکر کردم که آیا هنوز کسی در آنجا زندگی می کند؟
[ترجمه ترگمان] همچنان که از کنار خانه قدیمی می گذشتم، از خودم می پرسیدم آیا هنوز کسی آنجا زندگی می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: beyond the power, influence, or ability of.

- His condition is past help.
[ترجمه گوگل] وضعیت او کمک گذشته است
[ترجمه ترگمان] شرط او گذشته از این است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: beyond the number, amount, or degree of.

- My grandfather was well past eighty when he died.
[ترجمه گوگل] پدربزرگ من هشتاد سال گذشته بود که فوت کرد
[ترجمه ترگمان] پدربزرگم هشتاد سال بود که مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. past midnight
پس از نیمه شب

2. past participle
وجه وصفی مجهول،اسم مفعول

3. past it
از کار افتاده،پیر،فرسوده،قراضه

4. half past three
سه و نیم

5. his past boss
رییس قبلی او

6. our past problems
مشکلات پیشین ما

7. the past few years
چند سال گذشته

8. the past is a mirror for the future
گذشته آینه ی آینده است.

9. the past week
هفته ی گذشته

10. brush past
(با مالش یا تماس بدنی سطحی) از کنار کسی یا چیزی رد شدن

11. file past
رژه رفتن،به صف از جلو کسی رد شدن

12. what's past is prologue
گذشته دیباچه ی آینده است،این تازه اول کار است

13. a quarter past four
یک ربع بعد از چهار

14. a quarter past four
چهار و پانزده دقیقه

15. finally his past caught up with him
بالاخره اعمال گذشته اش به سراغش آمد.

16. frankly, i'm past caring
راستش را بخواهی برایم علی السویه است.

17. he brushed past me in the hallway but did not say hello
در راهرو از کنارم رد شد ولی سلام نکرد.

18. he is past the age of minority
او از سن بلوغ گذشته است (بالغ شده است).

19. his shady past militated against his chances of success
گذشته ی مشکوک او شانس موفقیت او را کم می کرد.

20. in the past they used to flog students
در گذشته شاگردان را چوب می زدند.

21. in the past they used to make candles out of tallow
در گذشته از پیه شمع می ساختند.

22. it is past my bedtime
از وقت به بستر رفتن من گذشته است.

23. over the past ten years
در ده سال گذشته

24. she is past her prime
او دیگر جوان نیست.

25. the company's past records
پرونده های سابق شرکت

26. the deep past
گذشته ی دور

27. vestiges of past civilizations
بقایای تمدن های گذشته

28. we pushed past the line of soldiers
با فشار از میان صف سربازان رد شدیم.

29. winter is past and spring has come
زمستان تمام شد و بهار فرا رسیده است.

30. beyond (or past or without) compare
غیر قابل مقایسه،غیرقابل قیاس،بی همتا،منحصر بفرد

31. the immediate past (or future)
گذشته ی (آینده ی) نزدیک

32. a train jerking past the station
ترنی که تلق تلق کنان (تکان تکان خوران) از ایستگاه رد می شد

33. authors of the past should be judged with equal eyes
درباره ی نویسندگان گذشته باید با بی طرفی قضاوت کرد.

34. from the remotest past to the present day
از دورترین زمان تا به امروز

35. his illness is past its crisis
شور بیماری او تمام شده است.

36. history deals with past events
تاریخ با رویدادهای گذشته سر و کار دارد.

37. my father is past seventy
پدرم بیشتر از هفتاد سال دارد.

38. recollection of a past long since perished
خاطرات گذشته ای که مدت ها قبل از بین رفته است

39. remembrances of the past
خاطرات گذشته

40. the clouds rolled past the city
ابرها از شهر گذشتند.

41. the present and past tenses of verbs
زمان حال و گذشته ی افعال

42. the railroad runs past the house
راه آهن از جلو خانه رد می شود.

43. the road tilts past deep valleys
جاده در جهت دره های ژرف سرازیر می شود.

44. the soldiers filed past the commander
سربازان (به صف) از جلو فرمانده رژه رفتند.

45. the students ran past us
دانش آموزان دوان دوان از کنار ما رد شدند.

46. the talk of past experiences saddened me
صحبت درباره ی تجربیات گذشته مرا غمگین کرد.

47. this car is past it; let's buy a new one
این اتومبیل دیگر به درد نمی خورد; بیا یک اتومبیل نو بخریم.

48. this miracle is past explaining
این معجزه در بیان نمی گنجد.

49. this problem is past solution
چاره ای براین مشکل وجود ندارد.

50. two drunks stumbled past the shop
دو نفر مست تلوتلو خوران از جلو مغازه رد شدند

51. what is the past tense of the verb "write"?
زمان گذشته ی فعل "write" چیست ؟

52. wouldn't put it past (someone to do something)
از کسی انجام کاری را بعید ندانستن

53. a keen regret for past mistakes
افسوس زیاد برای لغزش های گذشته

54. a link with the past
رابطه ای با گذشته

55. every time he drives past my shop, he toots his horn
هروقت با ماشین از جلو مغازه ی من رد می شود بوق می زند.

56. he glorified his own past
او گذشته ی خود را مهم جلوه می داد.

57. he has gone far past other poets in his experiments with language
او در تجارب خود در زبان،به مراتب از سایر شعرا فراتر نهاده است.

58. he promised to redress past injustices
قول داد که بی عدالتی های گذشته را جبران کند.

59. historical novels make the past come alive
رمان های تاریخی گذشته را زنده می کند.

60. i wouldn't put it past him to steal-or even to kill
فکر نمی کنم دزدی و حتی آدمکشی از او بعید باشد.

61. it emerges that her past has not been so bright
چنین به نظر می رسد که گذشته ی او چندان درخشان نبوده است.

62. museums speak of the past
موزه ها گذشته را آشکار می کنند.

63. one of the comany's past directors
یکی از مدیران سابق شرکت

64. she has a checkered past
او گذشته ی پرماجرایی دارد.

65. the bathroom is just past the elevator door
مستراح درست بعد از در آسانسور است.

66. the patient's condition is past hope
وضع بیماری جای امید باقی نمی گذارد.

67. the wisdom of the past ages
دانش دوران های گذشته

68. a thing of the past
غیر متداول،مربوط به گذشته،نارایج

69. a woman with a past
زن بد سابقه

70. fossils tell much about the past
سنگواره ها درباره ی گذشته اطلاعات فراوان می دهند.

مترادف ها

سابقه (اسم)
antecedent, limit, service, heretofore, past, reputation, fame, history, record, precedent, background, prescription, foretime, backward, limitation, repute, standing

پیشینه (اسم)
past, history, record

ماقبل (صفت)
past, precedent, preceding

ماورای (صفت)
past, ultra

پایان یافته (صفت)
past

وابسته بزمان گذشته (صفت)
past

قبلی (صفت)
prior, former, previous, aforetime, past, foregone, fore, quondam

قدیمی (صفت)
olden, outdated, antiquated, senior, past, old, ancient, age-old, archaic, bygone, time-worn, out-of-date, old-time

گذشته (صفت)
back, past, old, late, bygone, foretime

سابق (صفت)
former, antecedent, past, old, preceding, ci-devant

پیش (قید)
near, beside, forward, ahead, forth, ago, past, in advance, beforehand, along, fore

دور از (قید)
far, back, out, away, past, away from

پیش از (قید)
past

در ماورای (قید)
past

گذشته از (حرف اضافه)
past

تخصصی

[ریاضیات] بعد از

انگلیسی به انگلیسی

• history; events that occurred beforehand; time gone by
from a bygone time; passed, gone by; recently elapsed, just passed; preceding, previous
in a time gone by; previously; beyond, by
beyond; after
the past is the period of time before the present, and the things that happened in that period.
you use past to describe things that happened or existed before the present time.
you use past to describe a period of time immediately before the present time.
you use past when you are telling the time. for example, if it is twenty past six, it is twenty minutes after six o'clock.
if you go past something, you go near it and then continue moving in a straight line until you are away from it.
if something is past a particular place, it is further away from you than that place.
if someone or something is past a particular condition or stage of development, they are no longer in that condition or at that stage.
if you say that someone is past it, you mean that they no longer have the skill or energy to do something; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

1️⃣ Past
📌 نقش: �حرف اضافه/ preposition�
📌 معنا: �گذشته از. . . ، بعد از. . . �
📌توضیح: این رایج ترین معنای کلمه مذکور است.
Example: It is half past three.
🔸 نیم ساعت از سه گذشته است/ ساعت سه و نیم است.
...
[مشاهده متن کامل]

Example: The dance continued until past midnight.
🔸مهمانیِ حرکات موزون! تا پاسی از شب ادامه یافت.
—————————————
2️⃣ Past
📌 نقش: �قید/ adverb�
📌 مفهوم: �به آخر رسیدن�
📌توضیح: یکی از معانی مهم این کلمه است که مترجمان از سر بی دقتی کمتر بکار می برند.
Example: Before a week was past, she had changed her mind again.
🔸 پیش از آنکه هفته به آخر برسد، دوباره تغییر عقیده داده بود.
—————————————
3️⃣ Past
📌 نقش: �قید/ adverb�
📌 مفهوم: �دور از دسترس�، �ناتوان�
📌 توضیح: یکی از جذاب ترین معانی این قید است.
Example: I'm afraid that horse is past work
🔸 شوربختانه آن اسب دیگر از توان افتاده است.
—————————————
4️⃣ Past
📌 نقش: �حرف اضافه/ preposition�
📌 معنا: �از کنارِ. . . �
📌 توضیح: محاله جایی شنیده باشید
Example: Mrs Smith went past our house without looking at.
🔸 خانم اسمیت از کنار خانه ما عبور کرد بدون اینکه نظری به آن بیندازد.

"past" یکی از معانی اش می تونه "رد شدن از" باشه، وقتی به عنوان حرف اضافه استفاده می شه. به معنی عبور کردن از کنار یا جلوی چیزی است.
مثال:
- We walked past the museum
- ( ما از کنار موزه رد شدیم. )
این کاربرد نشون می ده که شخص یا چیزی از کنار یا جلوی یک مکان عبور می کنه.
This problem is past solution
چاره ای برای این مشکل وجود ندارد . past در این جمله صفت است
گذشته
مثال: She regretted some of her choices from the past.
او از برخی از تصمیماتش در گذشته پشیمان بود.
ماقبل تاریخ
( موقع آدرس دادن )
جلوتر از ، بعد از
اون طرف
گذشته
در ساعت هم استفاده میشه
مثل it's a quarter past two
یعنی دو و ربع
شاید فکر کنید که اینجا که معنی گذشته نمیده حتا انگار بعد هستش ولی نه توجه کنید میگه یک ربع گذشته از دو پس باز هم معنی گذشته میده
Good luck
اسم past به معنای گذشته در دستور زبان
اسم past در مفهوم گذشته در دستور زبان، اشاره دارد به اعمال و اتفاقاتی که در گذشته رخ داده اند. این اسم در واقع حالت فعل را در جمله توصیف می کند و اشاره به زمان آن دارد. این اسم همیشه با حرف تعیین the بکار می رود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. the past of change is changed. ( گذشته ی changeواژه ی changed است. )
قید past به معنای گذشته یا پس از
واژه past در مفهوم گذشته یا پس از برای اعلام کردن ساعت بکار می رود. مثال:
. the class started at half past five ( کلاس سی دقیقه پس از پنج آغاز شد. )
. it's half past three ( ( ساعت ) سی دقیقه از سه گذشته است. )
منبع: سایت بیاموز

پشت سر گذاشتن
فوت کرده
گذشتن از کنار جایی
به معنای گذشته ، قبل و . . . . .
afterهم به همین معناست . در ساعت به کار می ره .
Half past twe
یعنی نیم ساعت گذشته از ۲
( بسرعت ) رد شدن/سبقت گرفتن از کنار کسی یا چیزی
1 ) She shot past me several metres before the finishing line
to move through or past something quickly:
informal
2 ) He shot three sets of traffic lights ( = went past them when they gave the signal to stop ) before the police caught him
...
[مشاهده متن کامل]

3 ) She shot passed me just now
4 ) Several runners had already shot past me
Cambridge dictionary@

دیرین
بیشتر ، فراتر .
مثال:
don’t bend your knees past a ninety - degree angle.
زانوهات رو بیشتر از زاویه ی نود درجه خم نکن.
You are past it !!!
از شما گذشته !!!!
.
از شما گذشته دوباره ازدواج کنی!
You are past it to get married again
سلف
در کنار
اجتناب، عبور
مترادف واژه pass
گذشته _پیشنه
خمیر
after
1 - گذشته
2 - ( ماه، هفته وغیره ) پیش، قبل، گذشته
3 - از جلویِ، از کنارِ
قبلا - گذشته
پیشینه
گذشته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس