اسم ( noun )
•  (1) تعریف: an activity that is habitual or customary.
• مترادف: custom, habit, praxis, rule, way, wont
• مشابه: convention, method, observance, order, policy, procedure, routine, usage
• مترادف: custom, habit, praxis, rule, way, wont
• مشابه: convention, method, observance, order, policy, procedure, routine, usage
- It was never my practice to get up early in the mornings.
 [ترجمه ربابه دریس حمادی] هیچگاه عادت نداشتم که صبح زود برخیزم.| 
 [ترجمه الهام جلالی وند] هیچوقت عادت نداشتم صبح های زود برای نرمش از خواب بیدار شوم| 
 [ترجمه مبیناس] هیچ وقت یاد نگرفتم که صبح زود از رخت خواب برخیزم| 
 [ترجمه ناشناس] هرگز صبح تمرین نمیکردم| 
 [ترجمه ب گنج جو] صبح ها زود از جام بلند بشم هرگز کار و بار من نبوده و نیست.| 
 [ترجمه پ.پ] هرگز عادت من این نبود که صبح ها زود از خواب بیدار شوم.| 
 [ترجمه Mahshid] هرگز تمرین نکردم که صبح زود از خواب بیدار بشم| 
 [ترجمه گوگل] هرگز تمرین من این نبود که صبح ها زود بیدار شوم[ترجمه ترگمان] صبح ها زود از خواب بیدار می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Giving store credit but no refunds is their usual business practice.
 [ترجمه مرتضی] دادن اعتبار فروشگاهی ( به مشتری ) و عدم برگشت آن از دغدغه های عمومی کسب و کارها است| 
 [ترجمه گوگل] اعطای اعتبار فروشگاه اما بدون بازپرداخت، روش تجاری معمول آنها است[ترجمه ترگمان] واگذار کردن اعتبار به فروشگاه اما باز پرداخت بدون باز هم روال معمول کسب وکار آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You shouldn't make a practice of borrowing money.
 [ترجمه یک دوست] شما نباید به پول قرض کردن عادت کنید.| 
 [ترجمه پوریا ماشااله زاده] شما نباید یک رویه درست کنید از پول قرض گرفتن. ( نباید عادت کنید )| 
 [ترجمه سینا] شما نباید پول قرض گرفتن رو به یک عادت / روال معمولی تبدیل کنید .| 
 [ترجمه گوگل] شما نباید به قرض گرفتن پول عادت کنید[ترجمه ترگمان] تو نباید با قرض گرفتن پول تمرین کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: repeated performance in order to become skillful.
• مترادف: drill, exercise, repetition, training
• مشابه: preparation, rehearsal, run-through, workout
• مترادف: drill, exercise, repetition, training
• مشابه: preparation, rehearsal, run-through, workout
- With a little more practice, you'll be able to play it perfectly.
 [ترجمه *] با یه کم تمرین بیشتر تو میتونی ان را به خوبی انجام بدهی| 
 [ترجمه گوگل] با کمی تمرین بیشتر، می توانید آن را به خوبی بازی کنید[ترجمه ترگمان] با کمی تمرین بیشتر می توانید آن را کاملا اجرا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: the act or process of carrying out a thing.
• مترادف: activity, exercise, method, procedure, routine
• مشابه: act, action, conduct, habit, performance, pursuit
• مترادف: activity, exercise, method, procedure, routine
• مشابه: act, action, conduct, habit, performance, pursuit
- Changing the school lunch program hadn't seemed too difficult in theory, but in practice many problems arose.
 [ترجمه گوگل] تغییر برنامه ناهار مدرسه از نظر تئوری چندان دشوار به نظر نمی رسید، اما در عمل مشکلات زیادی به وجود آمد
[ترجمه ترگمان] تغییر برنامه نهار مدرسه در نظریه خیلی مشکل به نظر نمی رسید، اما در عمل بسیاری از مشکلات بوجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تغییر برنامه نهار مدرسه در نظریه خیلی مشکل به نظر نمی رسید، اما در عمل بسیاری از مشکلات بوجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: the pursuit of an occupation or profession.
• مترادف: career, profession
• مشابه: employment, occupation, praxis, pursuit, study, work
• مترادف: career, profession
• مشابه: employment, occupation, praxis, pursuit, study, work
- She decided early on to enter the practice of medicine.
 [ترجمه فاطمه عبدی] زود تصمیم گرفت که وارد حرفه پزشکی شود.| 
 [ترجمه پ.پ] او بسیار زود تصمیم گرفت که وارد حرفه پزشکی شود.| 
 [ترجمه گوگل] او خیلی زود تصمیم گرفت که وارد حرفه پزشکی شود[ترجمه ترگمان] زود تصمیم گرفت که وارد عمل جراحی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tired of the practice of law, he decided to change careers.
 [ترجمه فیض] او خسته از کار وکالت، تصمیم گرفت که شغل خود را تغییر دهد.| 
 [ترجمه BTS and army] او از اعمال قانون خسته شده بود و تصمیم گرفت شغلش را عوض کند| 
 [ترجمه گوگل] او که از وکالت خسته شده بود، تصمیم گرفت شغل خود را تغییر دهد[ترجمه ترگمان] او که از اعمال قانون خسته شده بود، تصمیم گرفت تا شغل خود را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (5) تعریف: the business of a professional who serves clients or patients, or the office where the business is conducted.
- She's a lawyer with a successful practice.
 [ترجمه گوگل] او یک وکیل با تجربه موفق است
[ترجمه ترگمان] اون یه وکیل با یه تمرین موفق بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه وکیل با یه تمرین موفق بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their doctor has a busy practice on Fifth Avenue.
 [ترجمه احسان] دکتر آنها مطب شلوغی در خیابان پنجم دارد| 
 [ترجمه گوگل] دکتر آنها یک مطب شلوغ در خیابان پنجم دارد[ترجمه ترگمان] دکترش یه تمرین شلوغ تو خیابون پنجم داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: practices, practicing, practiced
حالات: practices, practicing, practiced
•  (1) تعریف: to do or observe habitually or customarily.
• مترادف: exercise, observe, pursue
• مشابه: maintain
• مترادف: exercise, observe, pursue
• مشابه: maintain
- All of her family members practice yoga.
 [ترجمه گوگل] همه اعضای خانواده او یوگا تمرین می کنند
[ترجمه ترگمان] همه اعضای خانواده اش یوگا تمرین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه اعضای خانواده اش یوگا تمرین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to repeatedly do or perform (something) to become skillful.
• مترادف: drill, exercise, pursue, rehearse, train
• مشابه: prepare, repeat, study
• مترادف: drill, exercise, pursue, rehearse, train
• مشابه: prepare, repeat, study
- The band practiced the song until they could play it well.
 [ترجمه گوگل] گروه این آهنگ را تا زمانی که توانستند آن را به خوبی اجرا کنند تمرین کردند
[ترجمه ترگمان] گروه آهنگ را تمرین می کرد تا آن ها بتوانند آن را خوب بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه آهنگ را تمرین می کرد تا آن ها بتوانند آن را خوب بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you practice your serve, your tennis game will improve.
 [ترجمه فاطمه عبدی] اگر سرویس زدن رو تمرین کنی، تنیست بهتر میشه.| 
 [ترجمه گوگل] اگر سرویس خود را تمرین کنید، بازی تنیس شما بهتر خواهد شد[ترجمه ترگمان] اگر کارتان را تمرین کنید، بازی تنیس شما بهبود خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You should practice parking the car a few more times before you take the driver's test.
 [ترجمه گوگل] قبل از شرکت در آزمون رانندگی باید چند بار دیگر پارک کردن ماشین را تمرین کنید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه امتحان رانندگی رو بگیری باید قبل از امتحان رانندگی تمرین کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه امتحان رانندگی رو بگیری باید قبل از امتحان رانندگی تمرین کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Another actor helped him practice saying his lines for the play.
 [ترجمه گوگل] بازیگر دیگری به او کمک کرد تا برای نمایش جملات خود را تمرین کند
[ترجمه ترگمان] یک بازیگر دیگر به او کمک کرد تا برای بازی کردن خطوط خود را تمرین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک بازیگر دیگر به او کمک کرد تا برای بازی کردن خطوط خود را تمرین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to pursue (an occupation or activity).
• مترادف: pursue
• مشابه: ply, profess, study
• مترادف: pursue
• مشابه: ply, profess, study
- She practices law and her sister practices medicine.
 [ترجمه فاطمه عبدی] او کار وکالت می کند و خواهرش کار پزشکی.| 
 [ترجمه گوگل] او وکالت می کند و خواهرش پزشکی[ترجمه ترگمان] او قانون و دارو را تمرین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: to drill or give repeated lessons to.
• مترادف: drill, exercise, train
• مشابه: discipline, prepare, work
• مترادف: drill, exercise, train
• مشابه: discipline, prepare, work
- His music teacher practiced him in piano as well as in violin.
 [ترجمه گوگل] معلم موسیقی او را در پیانو و همچنین ویولن تمرین کرد
[ترجمه ترگمان] معلم موسیقی او او را در پیانو و ویولن تمرین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم موسیقی او او را در پیانو و ویولن تمرین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: practicer (n.)
مشتقات: practicer (n.)
•  (1) تعریف: to follow a profession.
• مشابه: perform, pursue
• مشابه: perform, pursue
- He has a law degree but he never practiced.
 [ترجمه ایرن] مدرک وکالت دارد ولی هرگز تو این حرفه کار نکرده است| 
 [ترجمه گوگل] او لیسانس حقوق دارد اما هرگز تمرین نکرده است[ترجمه ترگمان] او یک مدرک قانونی دارد، اما هرگز آن را تمرین نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to work systematically at acquiring a skill.
• مترادف: drill, train
• مشابه: exercise, prepare, rehearse, repeat, study
• مترادف: drill, train
• مشابه: exercise, prepare, rehearse, repeat, study
- If you don't practice, you'll never succeed at this.
 [ترجمه گوگل] اگر تمرین نکنید، هرگز در این کار موفق نخواهید شد
[ترجمه ترگمان] اگر تمرین نکنی هرگز موفق نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر تمرین نکنی هرگز موفق نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید