partly

/ˈpɑːrtli//ˈpɑːtli/

معنی: تاحدی، نسبتا، چندی، در یک جزء، تا یک اندازه، یک چند
معانی دیگر: تا اندازه ای، تاحدودی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in some degree or measure; in part.
مترادف: partially, partway
متضاد: completely, fully, totally
مشابه: after a fashion, half, incompletely, mostly, part, somewhat

- Your answer is partly wrong.
[ترجمه محمد سیفی] جمله شما تا حدودی ( نسبتا ) اشتباه است
|
[ترجمه گوگل] پاسخ شما تا حدی اشتباه است
[ترجمه ترگمان] پاسخ شما تا حدی غلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. you are partly responsible
تا اندازه ای مسئول هستی.

2. a story which is partly in poetry and partly in prose
داستانی که بخشی از آن به شعر و بخشی دیگر به نثر است

3. the housing shortage is partly to blame for the high rents
علت بالا بودن اجاره تا حدی به خاطر کمبود خانه است.

4. my quarrel with the critics was partly due to their materialism
ستیز من با هنرسنجان تا اندازه ای مربوط به ماده گرایی آنها بود.

5. Owls regurgitate partly digested food to feed their young.
[ترجمه موسی] جغدها غذای تا حدودی هضم شده را دوباره تغذیه می کنند تا بچه های خود را تغذیه کنند.
|
[ترجمه گوگل]جغدها برای تغذیه بچه های خود غذای نیمه هضم شده را پس می گیرند
[ترجمه ترگمان]جغدها تا حدی غذای خود را هضم می کنند تا به جوانان خود غذا دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He believes that the product's poor image is partly the fault of the press.
[ترجمه گوگل]او معتقد است که تصویر ضعیف محصول تا حدودی تقصیر مطبوعات است
[ترجمه ترگمان]او بر این باور است که تصویر ضعیف محصول تا حدودی تقصیر مطبوعات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What you say is partly right.
[ترجمه موسی] آنچه شما می گویید تا حدودی درست است.
|
[ترجمه گوگل]آنچه شما می گویید تا حدی درست است
[ترجمه ترگمان] چیزی که میگی تا حدی درسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These animals are only partly domesticated.
[ترجمه گوگل]این حیوانات فقط تا حدی اهلی هستند
[ترجمه ترگمان]این حیوانات تا حدودی اهلی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wally gripped my arm, partly to restrain me and partly to reassure me.
[ترجمه گوگل]والی بازویم را گرفت، تا حدی برای مهارم و تا حدودی برای اطمینان دادن به من
[ترجمه ترگمان]والی بازویم را محکم گرفت، تا حدی که مرا مهار کند و تا اندازه ای به من اطمینان بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The floor was partly covered with a dirty old rug.
[ترجمه گوگل]کف تا حدودی با یک فرش قدیمی کثیف پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]کف اتاق تا اندازه ای پوشیده از فرش کهنه و کثیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The poor weather was partly responsible for the crash.
[ترجمه گوگل]آب و هوای نامناسب تا حدودی عامل این سقوط بود
[ترجمه ترگمان]آب و هوای بیچاره تا حدی مسئول حادثه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The delay is partly explicable by the road works.
[ترجمه گوگل]تأخیر تا حدی با کارهای جاده قابل توضیح است
[ترجمه ترگمان]این تاخیر تا حدودی ناشی از کاره ای جاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What you say is partly true.
[ترجمه گوگل]آنچه شما می گویید تا حدی درست است
[ترجمه ترگمان] چیزی که میگی تا حدودی حقیقت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her legs were partly paralysed in the crash.
[ترجمه گوگل]پاهای او در این تصادف تا حدی فلج شده بود
[ترجمه ترگمان]پاهایش تا حدی فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاحدی (قید)
nearly, some, pretty, partly, kind of, somewhat

نسبتا (قید)
enough, rather, partly, sort of

چندی (قید)
some, several, partly

در یک جزء (قید)
partly

تا یک اندازه (قید)
rather, partly

یک چند (قید)
partly

انگلیسی به انگلیسی

• in part, to some degree, not wholly, partially
partly means to some extent, but not completely.

پیشنهاد کاربران

تا حدی، به نسبت
مثال: The failure was partly due to poor planning.
شکست تا حدی به دلیل برنامه ریزی ناکافی بود
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Part of me/him etc
Part of me hates him ( =I partly hate him ) .
part of me/him etc
Part of me hates him ( =I partly hate him )
نیم بند
کم وبیش ، کمابیش
بعضا
تا حدی، بخشی، کمی تا نسبتی
بگی نگی
مثلا: ( در اخبار هواشناسی )
partly cloudy
( کمی تا قسمتی ) ابری
in part
Partly ( adv ) = تا حدی، بخشی از، تا اندازه ای، اندکی، نسبتاً
examples :
1 - The house is partly owned by her father.
بخشی از خانه متعلق به پدرش است.
2 - Your answer is partly wrong.
...
[مشاهده متن کامل]

پاسخ شما تا حدودی اشتباه است.
3 - What you say is partly right.
آنچه شما می گویید تا حدودی درست است.

Partly cloudy : تا حدودی ابری ( not wholly )
Partly : تا حدودی - نه کاملا - تقریبا
تاحدودی
حدودا
پاره ای ، بخشی
اندکی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس