اسم ( noun )
• (1) تعریف: an act that arouses a strong negative response because of its violence, viciousness, or moral offensiveness.
• مترادف: abomination, atrocity, barbarity, enormity
• مشابه: crime, evil, horror, iniquity, injury, injustice, sacrilege, scandal, violation, wrong
• مترادف: abomination, atrocity, barbarity, enormity
• مشابه: crime, evil, horror, iniquity, injury, injustice, sacrilege, scandal, violation, wrong
- This attack on an innocent child is an outrage.
[ترجمه گوگل] این حمله به یک کودک بی گناه خشم است
[ترجمه ترگمان] این حمله به یک کودک معصوم مایه خشم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این حمله به یک کودک معصوم مایه خشم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an act that causes intense anger or offense by being considered unfair, unjust, grossly inappropriate, or indecent.
- Many consumers consider the rise in price an outrage.
[ترجمه پارسا] بسیاری از مصرف کنندگان افزایش قیمت را یک هتک حرمت تلقی میکنند.|
[ترجمه گوگل] بسیاری از مصرف کنندگان افزایش قیمت را خشمگین می دانند[ترجمه ترگمان] بسیاری از مصرف کنندگان این افزایش قیمت را یک خشم می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It is an outrage that that criminal can now go free!
[ترجمه پویا آکلیون] این بی عدالتی هست که جنایتکاران آزاد می شوند|
[ترجمه الوندی] آزادی جناایتکاران اکنون باعث شرمساری ( یا خشم ) است|
[ترجمه گوگل] این یک خشم است که آن جنایتکار اکنون می تواند آزاد شود![ترجمه ترگمان] این یک outrage است که جنایتکاران اکنون می توانند آزاد شوند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Wearing a skimpy dress like that to a formal wedding is an outrage.
[ترجمه Amin] پوشیدن لباس تنگی مثله آن برای یه عروسی رسمی توهین به حساب میاد.|
[ترجمه الوندی] این لباس برای مراسم عروسی رسمی زیادی تنگ وهنجارشکنانه است.|
[ترجمه گوگل] پوشیدن یک لباس کوتاه مانند آن در یک عروسی رسمی خشمگین است[ترجمه ترگمان] پوشیدن لباس های تنگ و تنگ مثل این که برای یک عروسی رسمی یک توهین محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a deep insult.
- She considered it an outrage that the restaurant refused to accept her personal check.
[ترجمه گوگل] او این که رستوران از پذیرش چک شخصی او امتناع کرد، خشمگین بود
[ترجمه ترگمان] او این موضوع را نوعی بی احترامی تلقی کرد که رستوران از پذیرش چک خصوصی اش خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این موضوع را نوعی بی احترامی تلقی کرد که رستوران از پذیرش چک خصوصی اش خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the fury, indignation, and resentment aroused by an extremely cruel, unjust, or offensive act.
• مترادف: anger, fury, indignation, rage
• مترادف: anger, fury, indignation, rage
- The community was filled with outrage when people learned of the attack on the child.
[ترجمه گوگل] وقتی مردم از حمله به این کودک مطلع شدند، جامعه پر از خشم شد
[ترجمه ترگمان] وقتی مردم از حمله به کودک مطلع شدند، مردم از خشم پر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی مردم از حمله به کودک مطلع شدند، مردم از خشم پر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outrages, outraging, outraged
حالات: outrages, outraging, outraged
• (1) تعریف: to cause anger and shock in.
• مترادف: incense
• مشابه: affront, agitate, anger, enrage, inflame, infuriate, offend, rile, scandalize, shock, upset
• مترادف: incense
• مشابه: affront, agitate, anger, enrage, inflame, infuriate, offend, rile, scandalize, shock, upset
- The incident outraged the entire community.
[ترجمه گوگل] این حادثه خشم تمام جامعه را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] این حادثه کل جامعه را عصبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این حادثه کل جامعه را عصبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to subject to an outrage; commit a gross offense against.
• مترادف: agonize, harrow, persecute, rack, torment, torture
• مشابه: abuse, afflict, damage, debase, defile, harm, hurt, injure, insult, molest, violate, wrong
• مترادف: agonize, harrow, persecute, rack, torment, torture
• مشابه: abuse, afflict, damage, debase, defile, harm, hurt, injure, insult, molest, violate, wrong