operate

/ˈɑːpəˌret//ˈɒpəreɪt/

معنی: قطع کردن، عمل کردن، بکار انداختن، اداره کردن، گرداندن، راه انداختن، بفعالیت واداشتن، بهرهبرداری کردن، دایر بودن، عمل جراحی کردن
معانی دیگر: کار کردن، کارگر بودن، موثر بودن، کنشور بودن یا شدن، اثر کردن، (موتور دستگاه و غیره) به کار انداختن، راندن، چرخاندن، موجب شدن، باعث شدن، سبب شدن، انگیزاندن، (ارتش) عملیات نظامی کردن، فعالیت (نظامی) کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: operates, operating, operated
(1) تعریف: to function in a correct or effective manner, as a machine.
مترادف: function, go, run, work
مشابه: act, behave, handle, perform

- These machines operate by remote control.
[ترجمه گوگل] این ماشین ها با کنترل از راه دور کار می کنند
[ترجمه ترگمان] این ماشین ها با کنترل از راه دور عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The computer has been dropped a number of times, but it's still operating.
[ترجمه حسین کتابدار] این رایانه چندین بار زمین خورده ( افتاده]، ولی با وجود این، هنوز هم کار می کند.
|
[ترجمه گوگل] کامپیوتر چندین بار کنار گذاشته شده است، اما همچنان کار می کند
[ترجمه ترگمان] کامپیوتر چندین بار کاهش یافته است، اما هنوز فعال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be in the process of action; carry on affairs.
مشابه: act, function, perform, work

(3) تعریف: to perform a surgical procedure (often fol. by "on").
مشابه: open

- The surgeon is still operating and cannot speak with you now.
[ترجمه گوگل] جراح هنوز در حال عمل است و نمی تواند با شما صحبت کند
[ترجمه ترگمان] جراح هنوز داره جراحی می کنه و الان نمی تونه با تو صحبت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctors operated on his heart last year and now it's his spleen.
[ترجمه گوگل] سال گذشته پزشکان قلب او را عمل کردند و اکنون طحال اوست
[ترجمه ترگمان] پزشکان سال گذشته بر روی قلبش عمل کردند و اکنون طحال او محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She operated on a very young child this morning.
[ترجمه مسعود] او امروز صبح یه بچه کم سن و سال رو عمل کرد
|
[ترجمه گوگل] او امروز صبح یک کودک بسیار خردسال را جراحی کرد
[ترجمه ترگمان] او امروز صبح در کودکی کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) to act with skillful deception so as to improve one's own situation.
مترادف: finagle, machinate
مشابه: insinuate onself, maneuver, plot, scheme
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: operatable (adj.)
• : تعریف: to control the functioning of a machine or the like.
مترادف: run, work
مشابه: drive, handle, use

- She operates a drill press at work.
[ترجمه گوگل] او در محل کار یک پرس مته کار می کند
[ترجمه ترگمان] او یک تمرین مشق در محل کار انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's learning how to operate his new computer.
[ترجمه گوگل] او در حال یادگیری نحوه کار با کامپیوتر جدیدش است
[ترجمه ترگمان] او یاد می گیرد چطور با کامپیوتر جدیدش عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to operate a car, you need a driver's license
برای راندن اتومبیل نیاز به گواهینامه ی رانندگی داری.

2. can you operate this motor
می توانی این موتور را به کار بیاندازی ؟

3. the ventilators operate night and day
هواکش ها شب و روز کار می کنند.

4. such influences may operate remarkable changes
این گونه نفوذها می توانند باعث دگرگونی های قابل ملاحظه ای بشوند.

5. it is easy to operate this machine, once you've got the knack of it
وقتی که لم این ماشین را به دست بیاوری،کار کردن با آن برایت آسان خواهد شد.

6. he gave me a few tips on how to operate the old computer
درباره ی به کار انداختن آن کامپیوتر قدیمی به من چند راهنمایی کرد.

7. The ability to initiate and operate independently.
[ترجمه حسین کتابدار] توانایی برای این که بطور مستقل کاری را شروع و اقدام نمایید.
|
[ترجمه گوگل]توانایی شروع و عملکرد مستقل
[ترجمه ترگمان]توانایی آغاز و فعالیت مستقل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nearly all the tractors operate on diesel oil.
[ترجمه گوگل]تقریباً همه تراکتورها با روغن دیزل کار می کنند
[ترجمه ترگمان]تقریبا همه تراکتورها در نفت دیزل کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Drug traffickers operate across national boundaries.
[ترجمه گوگل]قاچاقچیان مواد مخدر در سراسر مرزهای ملی فعالیت می کنند
[ترجمه ترگمان]قاچاقچیان مواد مخدر در سراسر مرزه ای ملی فعالیت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The army is now empowered to operate on a shoot-to-kill basis.
[ترجمه حسین کتابدار] ارتش اکنون این مجوز را دارد تا به قصد کشتن، شلیک نماید.
|
[ترجمه گوگل]ارتش اکنون این اختیار را دارد که بر اساس تیراندازی به کشتن عمل کند
[ترجمه ترگمان]ارتش اکنون اختیار فعالیت در یک پایه تیراندازی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The government revoked her husband's license to operate migrant labor crews.
[ترجمه گوگل]دولت مجوز شوهرش را برای کار با خدمه کارگری مهاجر لغو کرد
[ترجمه ترگمان]دولت مجوز شوهرش برای کار با کارگران مهاجر را لغو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These thieves operate with terrifying stealth - they can easily steal from the pockets of unsuspecting travellers.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] سارقان جیب بر با زبردستی بالا هر آن چه در جیب مسافران هست را بدون توجه آن ها ( مسافران ) می ربایند.
|
[ترجمه گوگل]این سارقان با مخفی کاری وحشتناک عمل می کنند - آنها به راحتی می توانند از جیب مسافران بی خبر سرقت کنند
[ترجمه ترگمان]این دزدها با پنهانی کار می کنند - به راحتی می توانند از جیب های مسافران از همه جا دزدی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some types of bike have brakes which you operate by backpedalling.
[ترجمه گوگل]برخی از انواع دوچرخه ها دارای ترمز هستند که با حرکت دادن به عقب حرکت می کنید
[ترجمه ترگمان]تعدادی از انواع دوچرخه دارند ترمز می کنند و شما با backpedalling کار می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This machine is too difficult to operate.
[ترجمه گوگل]کار کردن با این دستگاه بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]راه اندازی این دستگاه بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A number of councils operate mobile libraries.
[ترجمه گوگل]تعدادی از شوراها کتابخانه های سیار را اداره می کنند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از شوراها دارای کتابخانه های سیار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Doctors say it's too risky to try and operate.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] پزشکان اذعان می کنند: این جراحی ( عمل - فعل ) ضریب خطر بالایی دارد.
|
[ترجمه گوگل]پزشکان می گویند انجام عمل بسیار خطرناک است
[ترجمه ترگمان]پزشکان می گویند که امتحان کردن و اجرا کردن بسیار خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It is most urgent that we operate.
[ترجمه حسین کتابدار] بسیار ضروری است که عملیات را شروع کنیم.
|
[ترجمه گوگل]بسیار ضروری است که ما عملیات کنیم
[ترجمه ترگمان]این most است که ما عمل می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Solar panels can only operate in sunlight.
[ترجمه گوگل]پنل های خورشیدی فقط می توانند در زیر نور خورشید کار کنند
[ترجمه ترگمان]پانل های خورشیدی تنها می توانند در نور خورشید عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Most domestic freezers operate at below -18 ?C.
[ترجمه گوگل]اکثر فریزرهای خانگی در دمای زیر 18- درجه سانتیگراد کار می کنند
[ترجمه ترگمان]بیشتر domestic داخلی در زیر -۱۸ کار می کنند؟ ج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Ferry services operate between the islands and the mainland.
[ترجمه گوگل]خدمات کشتی بین جزایر و سرزمین اصلی انجام می شود
[ترجمه ترگمان]خدمات فری بین جزایر و سرزمین اصلی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

عمل کردن (فعل)
function, do, practice, execute, act, work, operate, exercise

بکار انداختن (فعل)
agitate, use, exploit, operate, exercise, activate, actuate, put on

اداره کردن (فعل)
address, execute, operate, conduct, direct, man, moderate, manage, manipulate, administer, run, rule, wield, administrate, keep, steer, helm, chairman, preside, engineer, officiate, stage-manage

گرداندن (فعل)
operate, man, manage, turn, wrest, wheel, inflect

راه انداختن (فعل)
operate, trigger

بفعالیت واداشتن (فعل)
operate, prompt

بهره برداری کردن (فعل)
operate, utilize

دایر بودن (فعل)
operate, run

عمل جراحی کردن (فعل)
operate

تخصصی

[برق و الکترونیک] عمل کردن
[مهندسی گاز] بکارانداختن، اداره کردن
[ریاضیات] عمل کردن

انگلیسی به انگلیسی

• act, function; manage, use, activate; perform surgery
if you operate a business or organization, or if a business or organization operates in a place, it carries out its work there.
the way that something operates is the way that it works or has an effect.
when you operate a machine or device, or when it operates, you make it work.
when surgeons operate on a patient, they cut open the patient's body in order to remove, replace, or repair a diseased or damaged part.
see also operation.

پیشنهاد کاربران

It's so hard to operates.
راه اندازی دستگاه کار مشکلی هست.
کار کردن با دستگاه سخت هست.
اداره کردن
مدیریت کردن
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: کَراختن

⚫ نگارش به خط لاتین: Karāxtan

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

عمل کردن
مثال: They operate a small business.
آن ها یک کسب و کار کوچک را اداره می کنند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
☑️ کَراختن
کَراختن
( Karāxtan )
تفاوت Operate و Work:
work واژه جامع تری هست و انواع کارها رو در بر میگیره ولی operate معمولا در رابطه با کار کردن یا دستگاه ها و غیره بکار میره.
تفاوت دوم اینه که شما Work on sth میکنین تا اون رو تعمیر کنین یا بهترش کنین ولی Operate یه عملیات با مدت زمان مشخصه که این فعالیت بخشی از یک فرایند کلی هست.
...
[مشاهده متن کامل]

تفاوت سوم اینه که اگر Work و Operate در یک جمله به جای هم بتونن استفاده بشن، Work غیررسمیه و Operate رسمی.

operate: بکار انداختن، عمل جراحی کردن
فرمان گرفتن
پیشنهادِ واژه: " کَرآختن:karāxtan/کَرآزاندن:karāzandan"
به جایِ واژگانِ " to funktion ، to operate " از زبانهایِ رُمَنیک و " betaetigen، funktionieren " از زبانِ آلمانی، واژه یِ " کرآختن/کرآزاندن" را پیشنهاد می کنم.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته 1:
" کرآختن" برآمده از " کَر:kar" از زبانِ اوستایی به همراه کارواژه یِ " آختن" است.
ما " کَر" را به همراهِ پسوندِ " دَن"، به ریختِ" کَردن" نیز داریم. همانگونه که " دا" از زبانِ اوستایی هم به ریختِ " دادن" و هم به ریختِ " داختن = دا. آختن" در واژه یِ" پَرداختن" درآمده است، بهمچنین " کَر" از زبانِ اوستایی نیز می تواند به ریختِ " کَردن" و " کَرآختن" دربیاید.
نکته 2:
بُنِ کُنونیِ " کرآختن"، " کَرآز" می باشد؛چراکه بُنِ کُنونیِ " آختن"، " آز" می باشد.
حالتِ سببی ( Kausativ ) / گذرایِ " کرآختَن" ، " کَرآزاندن" با بُنِ کُنونیِ " کَرآزان" می باشد.
از همین " کَرآزاندن" می توان واژگانی همچون " کرآزانه" و " کرآزانِش" را بیرون بکشیم ( بمانندِ " رایانه/رایانِش ) .
نکته 3:
ما می توانیم پیشوندهایی همچون " فَر، پَر، هم، بَر و. . . " را با کارواژه هایی همچون " کرآختن/کرآزاندن" همراه سازیم و نوواژگانی را بسازیم.
پَسگَشت:
ستونِ 444 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ باستان" ( کریستین بارتولومه )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : operate / operationalize
✅️ اسم ( noun ) : operation / operative / operator / operationalization / operationalism
✅️ صفت ( adjective ) : operational / operative / operating
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : operationally / operatively

به راه بودن.
سر و کار داشتن
کار کردن با
◀️ What could go wrong when you someone operate heavy machinery on their first day?
Irresponsible supervisors
بررسیِ واژگانِ "دا، داختَن/دازیدَن، پرداختن/پردازیدَن" در زبانِ پارسی:
شاید بپرسید که کارواژه یِ " داختن/دازیدن" در "پرداختن/پردازیدن" از کجا آمده است؟
( " پَر " در "پَرداختَن" به روشنی " پیشوند" است. )
...
[مشاهده متن کامل]

"داختَن/دازیدَن" در اینجا برآمده از واژه یِ اوستاییِ "دا" و کارواژه یِ " آختَن/آزیدَن" است:
بخشِ1 - "دا":
"دا" کارواژه ای است که در زبانهایِ پارسیِ باستان، اوستاییِ کهن و جوان بکار می رفته است.
مجهولی گذشته یِ این کارواژه، " داتَ" بوده است که اگر بخواهیم به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم، "داده" از کارواژه یِ "دادَن" بدست می آید.
واژه یِ "دا" دارایِ چمار ( =معنا ) هایِ گوناگونی بوده است. من در اینجا به پُرکاربردترین چمارهایِ "دا" بنابرآنچه در نبیگِ ( =کتابِ ) "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه" آمده است، اشاره می کنم ( دسته بندی ها از نویسنده یِ این پیام می باشد ) :
1 ) دادن، بخشیدَن، اعطاء کردن، اهدا کردن، پیشکش کردن
1. 1 ) تهیه کردن، تدارک دیدن، فراهم ساختن
1. 2 ) تخصیص دادن، اختصاص دادن
2 ) چیزی را گذاشتن ( گذاردَن ) ، هشتَن، قراردادن
2. 1 ) zurechtlegen: ( به گونه ای چیزها را "قراردادن/چیدن/گذاشتن" که برایِ انجامِ کاری " آماده باشد". ) حاضر و آماده کردن، آماده گذاشتن، مهیا کردن، تدارک دیدن، درست کردن، ترتیب دادن
2. 2 ) تعیین کردن ( معین کردن ) ، برقرار کردن، گماردن ( اختصاص دادن ) ، بنا نهادَن ( بنیاد نهادن )
2. 3 ) کسی را " گُماردن" بعنوانِ - ، کسی را "گماردن/اختصاص دادن" برایِ - ، کسی را " تعیین کردن" برایِ - ، کسی را "منصوب کردن" برایِ - ،
2. 4 ) به کسی در دستانش تحویل دادن ( =به دستانِ کسی تحویل دادن )
3 ) فرآوردَن، پدیدآوردن، به وجود آوردَن، آفریدَن
4 ) چیزی را در اختیار گرفتن، دریافت کردن، بدست آوردن
5 ) ( چیزی یا کاری ) را انجام دادن، کردن، راه انداختن
6 ) "واداشتن" به ( کاری ) ، "یاری رساندن" برایِ ( انجام کاری )
6. 1 ) کسی را " واداشتن" برایِ ( انجام کاری ) ، به کسی "یاری رساندن" برایِ ( انجامِ کاری )
7 ) قصد و برنامه برایِ انجام کاری داشتن، تصمیم به انجامِ کاری گرفتن، درصدد بودن، برآن شدن
7. 1 ) برای خود "هدف ( تصمیم و برنامه ) داشتن، هدف گذاری کردن"
8 ) پَست کردن، پایین آوردن، خوار کردن، بدنام کردن
بنابرآنچه در نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا" آمده است، "دا" دارایِ چمارهایِ زیر نیز آمده است:
9 ) دانستَن، اندیشیدن
10 ) چیدن و بُریدنِ ( کاه و گیاه با داس )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بخشِ 2 - " آختَن/آزیدَن":
بُن کنونیِ " آختَن"، " آز" می باشد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
اکنون دریافته می شود که "داختن" به چمِ " انجام دادن، کردَن" به گزینه یِ ( 5 ) از چمارهایِ بالا اشاره دارد. "دا" در زبانِ اوستایی در این چمار برابر با " facere "در لاتین و " tun، betaetigen، leisten " در زبانِ آلمانی است و با واژه یِ " do" در زبانهایِ اروپایی و " tun" در زبانِ آلمانی به چمِ " کردَن" "همریشه" است. واژگانِ اوستاییِ "دایات، دایاو، دایَتَ" به چمِ "بجا آوردن" همگی برآمده از واژه یِ "دا" در چمارِ ( 5 ) هستند.
همچنین "داختَن" به چمِ "دانستَن" نیز به گزینه یِ ( 9 ) از چمارهایِ بالا اشاره دارد.
ولی ما اکنون می خواهیم به شیوه یِ "بازی هایِ زبانیِ ویتگنشتاین" کارواژه یِ "پرداختن" را واکاویم:
1 - در یک بازیِ زبانی فردِ X می گوید: این پول را "بپرداز".
در اینجا "دا" در کارواژه یِ "پرداختَن" چنانکه از چمارهایِ بالا دریافته می شود، به "دادن" اشاره دارد؛یعنی گزینه ( 1 ) از چمارهایِ بالا.
2 - در یک بازیِ زبانیِ دیگر فردِ Y می گوید: فلان بازیکن این توپ را برایِ بهمان بازیکن ساخته و "پرداخته" می کند. یا وی در جایِ دیگری می گوید: فلان رویکرد ساخته و "پرداخته" یِ بهمان اندیشه است.
در اینجا "دا" در واژه یِ "پرداخته" به چمِ "مهیاکرده/شده، درست کرده/شده" می باشد؛یعنی گزینه هایِ ( 1. 1 ) و ( 2. 1 ) از چمارهایِ بالا.
3 - در یک بازیِ زبانیِ دیگر فردِ Z می گوید : من به این پُرسمان خواهم "پرداخت".
در اینجا "پرداخت/پرداختَن" به کدامیک از چمارهایِ بالا اشاره دارد؟
چنین دریافته می شود که "پرداختن" دراینجا به چمِ "مشغول شدن، سروکار داشتن" است.
"دا" برپایه یِ گزینه یِ ( 5 ) در بالا به چمِ " betaetigen " در زبانِ آلمانی است. در همین زبانِ آلمانی واژه یِ " taetig sein " به چمِ "مشغول بودن" است که با واژه یِ "پرداخت/پرداختن" در بازیِ زبانیِ فردِ Z اینهمان است. واژه یِ " taetig" همریشه و همخانواده با کارواژه یِ " betaetigen" است؛ چنانکه در کارواژه یِ " be. taetig. en" داریم:
"be" پیشوند است/"taetig" در بالا آمده است/"en" نشانه یِ مصدری در زبانِ آلمانی.
از همین رو "پرداخت/پرداختن" در بازیِ زبانیِ Z به چمارِ "انجام دادن، کردن، بجاآوردن، راه انداختن" اشاره دارد یعنی گزینه یِ ( 5 ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پرسشِ1:
درباره یِ واژگانِ "انداختن" و " ویداختن/گُداختن" و. . . چه می توان گفت؟
پاسخ:هر کدام از این واژگان باید جداگانه بررسی شوند.
برای نمونه من به "داختن/دازیدن" در کارواژه یِ " ویداختَن/گُداختن" و یا "انداختن" به چمِ "اندازه ( گیری ) کردن" چنانکه برآمده از "دا" و " آختن" باشد، باورمند نیستم.
( شاید در آینده آنها را در پانوشتِ واژگانِ " گُداختن" و "انداختن/اندازه" بررسی کنم. )
پرسشِ 2:
من باور دارم در کارواژه یِ " انداختن" به چمِ "پرت کردن، رها کردن" ، "داختن" برآمده از "دا" و " آختَن" است ولی پرسش اینجاست که
آیا "انداختن" در اینجا به پیشوندِ " اَن/هَن" اشاره دارد یا پیشوندِ نفی کننده یِ " اَن/اَنا"؟
( اینهم باید جداگانه بررسی شود. )
پیش آوریِ چنین پرسشهایی نباید مایه یِ دلسردیِ زبانشناسان شود؛ زیرا چنانچه جدایِشی میانِ کارواژه ها رُخ دهد، راه برایِ پیشوندهایِ دیگر و در پیِ آن نوکارواژگان باز می شود.
نکته 1:
چنانچه برپایه یِ پرسشِ 1، "داختن" در "پرداختن" و "گداختن/انداختن" ناهمسان باشند، باید در آوایِ یکی از آنها دست برده یا اگر ریشه هایِ باستانیِ آنها ناهمآوا باشند، باید به ریشه هایِ باستانیِشان واگردیم ( =مراجعه کنیم ) .
پرسشِ 3 و نکته 2:
آیا کارواژه هایِ "دادَن" و "داختَن" که هر دو برآمده از "دا" یکی با نشانه یِ مصدریِ " دَن" و دیگری با " ( آ ) ختن" است، اینهمان هستند؟نَخیر. اگر شما یک "بازیِ زبانی" پیش آورید که در آن "دادَن" چمدار ( =معنی دار ) باشد ولی "داختَن" نَه یا پاژگونه ( =وارونه ) ، همین برای نااینهمان دانستَنِ کارواژه هایِ "دادَن" و "داختَن" بسنده می کند.
( این دو کارواژه را با "پَزیدن" و "پَزافتَن/پَزامیدن" که هر دو برآمده از واژه یِ اوستاییِ "پَچ" یکی با نشانه یِ "دَن" و دیگری با " آفتَن/آمیدن" است، همسنجی کنید تا دریابید که چمارِ یکسانی ندارند. )
نکته 3:
همه یِ چمارهایِ "پرداختن" را می توان در واژه یِ اوستاییِ "دا" پی جویید. برای نمونه واژه یِ "پرداختَن" در پارسی میانه به چمِ " آزاد/فارغ کردَن از - " نیز بوده است که برایِ اندریافتِ ریشه یِ آن باید به واژه یِ اوستاییِ " پَئیری. دا" به چمِ "واهشتن، رها کردن" واگشت ( =مراجعه کرد ) که " پَئیری" در اوستایی همان پیشوندِ " پَر" است.
پیشنهاد1:
برایِ کارواژه هایی همچون ( to operate، to funktion و. . . ) باید برابرهایِ درخوری در زبانِ پارسی یافت. چنانکه در یکی از فرتورهایِ زیر نمایانگر است، می توان از کارواژه یِ "داختن" برایِ واژه یِ بیگانه یِ "to operate" بهره برد؛ ولی گذرایِ کارواژه یِ "داختن" یعنی "دازانیدن" پیشنهادِ بسیار درخورتری است. می توان از کارواژه یِ "دازانیدن" واژگانی همچون "دازانِش، دازانه، دازانِشگر و. . . " به جایِ واژگانی همچون " operator، operation و. . . " بهره برد. " operate" در زبانِ پارسی بیشتر به چمِ "بکار انداختن، راه انداختن" است.
( این تنها یک پیشنهاد از چندین پیشنهادم برایِ واژگانِ "to operate، to funktion" در زبانهای اروپایی و " betaetigen، funktionieren" در زبانِ آلمانی است ) .
( برایِ دیدنِ فرتورها به زیرواژه یِ "داختن" در همین تارنما مراجعه کنید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - بخشهایِ 711 تا 723 از نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"
2 - رویبرگهایِ 712 تا 720 و رویبرگِ 732 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"

کارگر افتادن
اتفاق افتادن
پدیدار شدن
رخ دادن/ روی دادن
پیش آمدن
Do surgery
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
عمل کردن، انجام دادن، کنشگری
1 کار کردن با ( اسم ی دستگاه )
2 عمل جراحی کردن
3 اداره کردن
اداره کردن - فعالیت کردن
فعالیت داشتن، جاری بودن، جریان داشتن، گردیدن، چرخیدن، عملکرد ( داشتن )
۱، عمل کردن ~ کار کردن
۲، [دستگاه] به کار انداختن
۳، [شرکت و غیره] اداره کردن
۴، جراحی کردن
عمل کردن - عمل جراحی کردن - کار کردن - کار کردن با
فعال کردن گرداندن اداره کردن راه انداختن
عمل کردن
اجرا کردن ـ اجرا شدن
راه اندازی
فعال کردن
فعالیت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس