قید ( adverb )
• (1) تعریف: away from a surface.
• متضاد: on
• مشابه: forth, wide
• متضاد: on
• مشابه: forth, wide
- His hat blew off.
[ترجمه پارادوکس] کلاهش افتاد|
[ترجمه سما] کلاهش و باد برد.|
[ترجمه گوگل] کلاهش پرید[ترجمه ترگمان] کلاهش خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This wallpaper is coming off.
[ترجمه tinabailari] این کاغذ دیواری داره کنده میشه|
[ترجمه فاطمه] این کاغذ دیواری در حال کنده شدن است|
[ترجمه گوگل] این والپیپر در حال جدا شدن است[ترجمه ترگمان] این کاغذدیواری داره خاموش میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: away from a point or position.
- Our dog ran off, and we haven't seen her since.
[ترجمه گوگل] سگ ما فرار کرد و از آن زمان دیگر او را ندیدیم
[ترجمه ترگمان] سگ ما فرار کرد و از آن وقت دیگر او را ندیده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ ما فرار کرد و از آن وقت دیگر او را ندیده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was angry and walked off.
• (3) تعریف: so as to interrupt or stop operation.
• متضاد: on
• متضاد: on
- He turned the radio off.
[ترجمه گوگل] رادیو را خاموش کرد
[ترجمه ترگمان] رادیو را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رادیو را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: from a specific path or course.
- The road is heading off toward the town.
[ترجمه گوگل] جاده به سمت شهر می رود
[ترجمه ترگمان] جاده داره به سمت شهر میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جاده داره به سمت شهر میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: away from a job or post.
- She took a day off last week to go to a funeral.
[ترجمه گوگل] او هفته گذشته برای رفتن به مراسم خاکسپاری یک روز مرخصی گرفت
[ترجمه ترگمان] هفته پیش یه روز مرخصی گرفت تا به مراسم ختم بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هفته پیش یه روز مرخصی گرفت تا به مراسم ختم بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: into an unconscious state.
- He drifted off while sitting in class.
[ترجمه سما] او در حالی که در کلاس نشسته بود بیهوش شد.|
[ترجمه گوگل] او در حالی که در کلاس نشسته بود، حرکت کرد[ترجمه ترگمان] در حالی که در کلاس نشسته بود از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: so as not to be supported or connected.
- She cut her long hair off.
[ترجمه سما] او موهای بلند خود را از ته زد.|
[ترجمه گوگل] موهای بلندش را کوتاه کرد[ترجمه ترگمان] موهای بلندش را کوتاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: at a distance in space or with respect to future time.
- Spring is a long way off.
[ترجمه سما] مثلا در ابتدای فصل تابستان هستیم و این جمله رو استفاده میکنیم. تا بهار بیشترین فاصله زمانیِ ممکن هست.|
[ترجمه گوگل] بهار خیلی فاصله داره[ترجمه ترگمان] بهار راه درازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: so as to be interrupted or ended.
- The engagement was broken off.
• (10) تعریف: absolutely; totally.
- Finish it off!
• (11) تعریف: so as to be divided or delineated.
- They will mark off a playing field.
[ترجمه گوگل] آنها یک زمین بازی را مشخص خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] آن ها میدان بازی را علامت گذاری خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها میدان بازی را علامت گذاری خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (12) تعریف: into being or effect.
- The celebration will come off tomorrow.
[ترجمه گوگل] جشن فردا برگزار می شود
[ترجمه ترگمان] جشن فردا به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جشن فردا به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (13) تعریف: so as to be on the way.
- We will start off late next week.
[ترجمه گوگل] ما اواخر هفته آینده شروع خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما اواخر هفته آینده شروع به کار خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما اواخر هفته آینده شروع به کار خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (14) تعریف: from the price.
- taking ten dollars off
[ترجمه سما] ده دلار تخفیف گرفتن|
[ترجمه گوگل] برداشتن ده دلار[ترجمه ترگمان] ده دلار در جیب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
• (1) تعریف: away from the surface of.
- The plane rose off the ground.
[ترجمه گوگل] هواپیما از زمین بلند شد
[ترجمه ترگمان] هواپیما از زمین بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هواپیما از زمین بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: no longer connected to or with.
• متضاد: on
• متضاد: on
- The handle is off the cup.
[ترجمه گوگل] دسته از فنجان جدا شده است
[ترجمه ترگمان] دسته دور فنجان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دسته دور فنجان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is off the council now.
[ترجمه گوگل] او اکنون از شورا خارج شده است
[ترجمه ترگمان] الان دیگه از انجمن جدا شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] الان دیگه از انجمن جدا شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's off his insurance.
[ترجمه گوگل] او بیمه اش را قطع کرده است
[ترجمه ترگمان] اون از بیمه - ش فرار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون از بیمه - ش فرار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not currently engaged in or involved with.
- The guard is off duty right now.
[ترجمه گوگل] نگهبان در حال حاضر خارج از وظیفه است
[ترجمه ترگمان] نگهبان الان در حال انجام وظیفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگهبان الان در حال انجام وظیفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's finally off the phone!
[ترجمه گوگل] او بالاخره تلفن را قطع کرد!
[ترجمه ترگمان] بالاخره تلفن را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بالاخره تلفن را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: below.
- on sale for twelve dollars off the regular price
[ترجمه گوگل] در فروش به قیمت دوازده دلار از قیمت معمولی
[ترجمه ترگمان] برای فروش دوازده دلار قیمت معمولی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای فروش دوازده دلار قیمت معمولی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: at the expense of.
- living off one's family
[ترجمه گوگل] زندگی کردن با خانواده
[ترجمه ترگمان] زندگی در یک خانواده است،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندگی در یک خانواده است،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: staying away or abstaining from.
- She's off sweets because of her diet.
[ترجمه گوگل] او به دلیل رژیم غذایی اش شیرینی نمی خورد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر رژیم غذایی او آب نبات ها را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به خاطر رژیم غذایی او آب نبات ها را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: near but some distance away from.
- a park off the main street
[ترجمه گوگل] یک پارک کنار خیابان اصلی
[ترجمه ترگمان] پارکی در خیابان اصلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پارکی در خیابان اصلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: (informal) from.
- He borrowed five dollars off me.
[ترجمه گوگل] او پنج دلار از من قرض کرد
[ترجمه ترگمان] اون پنج دلار از من قرض گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون پنج دلار از من قرض گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: through the use or consumption of.
- She is living off her investments.
[ترجمه گوگل] او با سرمایه گذاری های خود زندگی می کند
[ترجمه ترگمان] او دارد از سرمایه گذاری اش امرار معاش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او دارد از سرمایه گذاری اش امرار معاش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (10) تعریف: below the normal level or standard of.
- an athlete off his game
[ترجمه گوگل] یک ورزشکار از بازی خود
[ترجمه ترگمان] ورزشکاری را از بازی بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ورزشکاری را از بازی بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: not connected, attached, or touching a surface.
- He looked different with his hat off.
[ترجمه پارادوکس] بدون کلاهش متفاوت به نظر می رسید|
[ترجمه گوگل] او با کلاه بر سر متفاوت به نظر می رسید[ترجمه ترگمان] با کلاهش فرق می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not running, flowing, or in operation.
- It's hard to turn the steering wheel if the engine is off.
[ترجمه گوگل] اگر موتور خاموش باشد، چرخاندن فرمان سخت است
[ترجمه ترگمان] اگر موتور خاموش است، چرخش فرمان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر موتور خاموش است، چرخش فرمان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We used candles when the electricity was off.
[ترجمه گوگل] وقتی برق قطع بود از شمع استفاده می کردیم
[ترجمه ترگمان] وقتی برق قطع شد، از شمع استفاده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی برق قطع شد، از شمع استفاده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: canceled.
• متضاد: on
• متضاد: on
- The parade is off because it is raining.
[ترجمه گوگل] رژه تعطیل است چون باران می بارد
[ترجمه ترگمان] رژه رفتن برای این است که باران می بارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رژه رفتن برای این است که باران می بارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: inferior; spoiled.
• متضاد: fresh
• متضاد: fresh
- This meat is off and should be thrown out.
[ترجمه sara] این گوشت خراب است و باید دور انداخته شود.|
[ترجمه گوگل] این گوشت جدا شده و باید بیرون بریزد[ترجمه ترگمان] این گوشت خاموش است و باید بیرون انداخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: free from work.
• متضاد: in, working
• متضاد: in, working
- The interns try to catch up on sleep during their off hours.
[ترجمه گوگل] کارورزان سعی می کنند در ساعات تعطیلی خود به خواب برسند
[ترجمه ترگمان] انترن ها سعی می کنند که در ساعات فراغت از خواب بیدار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انترن ها سعی می کنند که در ساعات فراغت از خواب بیدار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm off tomorrow, so I'll be free for lunch.
[ترجمه menma] من فردا تعطیلم، پس برای ناهار وقت دارم|
[ترجمه گوگل] من فردا مرخصی هستم، پس برای ناهار آزاد هستم[ترجمه ترگمان] من فردا می روم، بنابراین برای ناهار مرخصی خواهم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: inaccurate; incorrect.
• متضاد: true
• متضاد: true
- My guess as to the final score was way off.
[ترجمه گوگل] حدس من در مورد امتیاز نهایی خیلی دور از ذهن بود
[ترجمه ترگمان] حدس من این بود که امتیاز نهایی راه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حدس من این بود که امتیاز نهایی راه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: slight; remote.
• مشابه: outside
• مشابه: outside
- There is only an off chance that any actor will become very famous.
[ترجمه گوگل] این احتمال وجود دارد که هر بازیگری بسیار مشهور شود
[ترجمه ترگمان] تنها شانس کمی وجود دارد که هر بازیگر می تواند مشهور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تنها شانس کمی وجود دارد که هر بازیگر می تواند مشهور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: more distant; far.
- I saw them standing on the off side of the deck.
[ترجمه گوگل] آنها را دیدم که در آن طرف عرشه ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها را دیدم که در کنار عرشه ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها را دیدم که در کنار عرشه ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: different from what is standard or usual.
• مشابه: sour
• مشابه: sour
- I noticed your swing was slightly off today.
[ترجمه گوگل] امروز متوجه شدم تاب شما کمی خاموش شده است
[ترجمه ترگمان] متوجه شدم که تاب امروز یکم تند شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] متوجه شدم که تاب امروز یکم تند شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This has been an off year for sales so far.
[ترجمه گوگل] این سال برای فروش تا کنون یک سال تعطیل بوده است
[ترجمه ترگمان] امسال سال آخر فروش بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امسال سال آخر فروش بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (10) تعریف: beginning to leave.
- He is off to school.
[ترجمه گوگل] او به مدرسه می رود
[ترجمه ترگمان] او به مدرسه رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به مدرسه رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (11) تعریف: in a certain condition.
- In matters of money she is well off.
[ترجمه گوگل] در مسائل مالی او وضع خوبی دارد
[ترجمه ترگمان] در مورد پول خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در مورد پول خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the fact or condition of being off.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: offs, offing, offed
حالات: offs, offing, offed
• : تعریف: slang to kill; murder.
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "office."