outfit

/ˈaʊtˌfɪt//ˈaʊtfɪt/

معنی: ساز، ساز و برگ، گروه، همسفر، توشه، بنه سفر، تجهیز، لوازم فنی، سازو برگ امادهکردن، تجهیز کردن
معانی دیگر: ابزار، وسایل، اسباب و آلات، یراق، لباس (دست کامل جامه برای انجام کار بخصوصی)، گروه مردم (در وابستگی به کار بخصوصی)، دسته، اکیپ، ساز و برگ دادن، مجهز کردن، یراق کردن، روبه راه کردن، مجهزسازی، ساز و برگ رسانی، ابزار رسانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a set of articles assembled for a particular activity.
مترادف: accouterment, appurtenances, equipage, equipment, gear, habiliments, paraphernalia, rig
مشابه: costume, habit, kit, set, tackle

- The camping outfit included a tent, stakes, and ropes, among other things.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] تجهیزات اردو شامل چادر، چوب های نوک تیز، طناب و چیزهای دیگر بود.
|
[ترجمه گوگل] لباس کمپینگ شامل یک چادر، چوب، و طناب و موارد دیگر بود
[ترجمه ترگمان] لوازم اردو زدن شامل یک چادر، سهام و طناب و در میان چیزهای دیگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you're serious about riding, you'll need a proper riding outfit.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] اگر درمورد سوارکاری جدی هستی، به یک دست لباس مخصوص سوارکاری نیاز داری.
|
[ترجمه گوگل] اگر در مورد سوارکاری جدی هستید، به یک لباس سواری مناسب نیاز دارید
[ترجمه ترگمان] اگر درباره سواری جدی صحبت می کنید، به یک لباس سواری مناسب احتیاج خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a set of complementing clothes, or a one-piece garment that extends at least from hips to shoulders.
مترادف: ensemble
مشابه: clothes, clothing, costume, getup, guise, rig, suit

- Those shorts and that top make a great outfit.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] آن شلوارک با آن تاپ خیلی باهم ست می شوند.
|
[ترجمه گوگل] آن شورت و آن تاپ لباس فوق العاده ای می سازند
[ترجمه ترگمان] اون شلوارک و اون تاپ یه لباس عالی درست میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These cotton outfits for the baby are adorable.
[ترجمه Maryam] این لباسهای پنبه ای مناسب بچه هستند
|
[ترجمه گوگل] این لباس های نخی برای کودک بسیار دوست داشتنی است
[ترجمه ترگمان] این لباس های پنبه ای برای بچه دوست داشتنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a group of people organized to carry out a particular activity, esp. of a military or business nature.
مترادف: company, corps, crew, unit
مشابه: armada, band, group, organization, party, staff

- We were in the same outfit when we were in the army.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] وقتی در ارتش بودیم، در یک لباس خدمت می کردیم.
|
[ترجمه Maryam] زمانیکه در ارتش خدمت میکردیم لباس فرم میپوشیدیم
|
[ترجمه benam] وقتی در ارتش بودیم، در یک جوخه ( دسته ) خدمت می کردیم.
|
[ترجمه گوگل] ما در دوران سربازی با همین لباس بودیم
[ترجمه ترگمان] وقتی توی ارتش بودیم تو یه لباس بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outfits, outfitting, outfitted
• : تعریف: to supply with an outfit; equip.
مترادف: accouter, attire, clothe, costume, deck, dress, equip, fit, rig
مشابه: adorn, apparel, arm, array, caparison, furnish, prepare, provide, supply, uniform

- The outdoor store outfitted us for our rafting trip.
[ترجمه گوگل] فروشگاه در فضای باز ما را برای سفر رفتینگ ما تجهیز کرد
[ترجمه ترگمان] فروشگاه فضای باز ما را مجهز به سفر قایق رانی ما کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: outfitter (n.)
• : تعریف: to supply oneself with an outfit.
مترادف: dress
مشابه: arm, prepare

جمله های نمونه

1. camping outfit
وسایل اردو

2. hunting outfit
جامه و ساز و برگ شکار

3. our outfit was composed of ten mountain climbers and one guide
دسته ی ما مرکب از ده کوهنورد و یک راهنما بود.

4. a dentist's outfit
ابزار کار دندانپزشک

5. a fall outfit
یک دست لباس پاییزه

6. a mason's outfit
وسایل کار بنا

7. we joined a strange outfit under enemy fire
زیر آتش دشمن به یک جوخه ی ناآشنا ملحق شدیم.

8. She was prancing along in her new outfit.
[ترجمه گوگل]او با لباس جدیدش در حال شوخی بود
[ترجمه ترگمان]او با لباس جدیدش در حال جست وخیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His father bought a ski outfit for him on his birthday.
[ترجمه rasoul payam] پدر ش برای روز تولد او یک دست لوعزم ( ست ) اسکی خرید
|
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] پدرش یک دست لباس اسکی برای او در روز تولدش خرید.
|
[ترجمه گوگل]پدرش در روز تولدش برای او لباس اسکی خرید
[ترجمه ترگمان]پدرش برای تولدش یه لباس اسکی خریده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She bought a new outfit for her daughter's wedding.
[ترجمه گوگل]او برای عروسی دخترش لباس جدیدی خرید
[ترجمه ترگمان] یه لباس جدید واسه عروسی دخترش خریده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I've got a cowboy outfit for the fancy dress party.
[ترجمه گوگل]من یک لباس کابویی برای مهمانی لباس های فانتزی دارم
[ترجمه ترگمان]من یه لباس کابوی برای مهمونی بالماسکه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was wearing an outfit she'd bought the previous day.
[ترجمه گوگل]او لباسی پوشیده بود که روز قبل خریده بود
[ترجمه ترگمان]او لباسی پوشیده بود که روز قبل خریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She bought a new outfit for the party.
[ترجمه گوگل]او یک لباس جدید برای مهمانی خرید
[ترجمه ترگمان] یه لباس جدید واسه مهمونی خریده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This company employs more people than any other outfit in the city.
[ترجمه گوگل]این شرکت بیش از هر لباس دیگری در شهر افراد استخدام می کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت تعداد بیشتری از افراد دیگر را در شهر استخدام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Dress neatly and attractively in an outfit appropriate to the job.
[ترجمه گوگل]لباسی مرتب و جذاب بپوشید که متناسب با شغل باشد
[ترجمه ترگمان]به دقت لباس بپوشید و با حالتی بسیار جذاب در یک لباس مناسب برای این کار لباس بپوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. 'Is that your best outfit?' he sneered.
[ترجمه گوگل]"این بهترین لباس شماست؟" او به تمسخر گفت
[ترجمه ترگمان]این بهترین لباس شماست؟ ریشخند کنان گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The team were beaten by Dave Bassett's outfit last season.
[ترجمه گوگل]این تیم در فصل گذشته توسط لباس دیو باست شکست خورد
[ترجمه ترگمان]این تیم در فصل گذشته توسط گروه دیو bassett مورد ضرب و شتم قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She's being measured for her wedding outfit.
[ترجمه گوگل]او را برای لباس عروسی اش می سنجند
[ترجمه ترگمان]اون داره برای لباس عروسی خودش اندازه گیری می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Jenney bought a new outfit for her daughter's wedding.
[ترجمه گوگل]جنی برای عروسی دخترش لباس جدیدی خرید
[ترجمه ترگمان]Jenney لباس تازه برای عروسی دخترش خریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I feel so silly in this outfit.
[ترجمه گوگل]من در این لباس خیلی احمقانه احساس می کنم
[ترجمه ترگمان] توی این لباس خیلی احساس حماقت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساز (اسم)
order, apparatus, harmony, accoutrements, tool, musical instrument, equipment, outfit, disposition, music, materiel, arms, mouth organ

ساز و برگ (اسم)
equipment, outfit, ordnance, armaments, materiel

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

همسفر (اسم)
outfit, fellow traveler

توشه (اسم)
food, outfit, provision, ration, luggage

بنه سفر (اسم)
outfit, kit, luggage, impedimenta

تجهیز (اسم)
outfit, tooling

لوازم فنی (اسم)
outfit

سازو برگ امادهکردن (فعل)
outfit

تجهیز کردن (فعل)
outfit, mobilize, plenish

انگلیسی به انگلیسی

• equipment, gear; costume, matching clothes, ensemble; kit, set; military unit; group
provide with gear, equip
an outfit is a set of clothes.
you can refer to an organization as an outfit; an informal use.

پیشنهاد کاربران

توشه
an organization, company, team, military unit, etc
گروه، تیم، سازمان، واحد
He has recently set up his own research outfit
والبته ابزار و وسیله ی کار
۱. مجموعه ی لباسایی که تنتون هست ( n )
۲. اکیپ - سازمان ( n )
۳. پوشانیدن - به تن کردن ( لباس ) ( v )
noun
[count]
1 : a set of clothes that are worn together
◀️She bought a new outfit for the party
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a cowboy/ski outfit
2 : a group of people working together in the same activity
◀️[He works for a publishing outfit. [=organization
◀️My outfit [=military unit] was stationed in Iraq during the war
verb
[ obj] :
to provide ( someone or something ) with equipment or clothes especially for a special purpose
◀️The company outfitted us with food and supplies
— often used as ( be ) outfitted
◀️The car was outfitted [=equipped] with a new stereo system

تیپ
[countable] a set of clothes that you wear together, especially for a particular occasion or purpose
ست کامل لباس
اگه دوست داشتید لایک کنید 💗
لباس بیرون
ست کامل لباس که برای مناسبت یا کار خاصی پوشیده می شود.
خیلی زیبا
she's quite a number
. A set of clothes that you can put on your body
یونیفورم
A set of clothes that you whear together
لباس
مثال :i love your outfit
لباس روی مثل: مانتو. کت
سرووضع. تیپ. لباس
a set of clothes that you wear together
( مجموعه لباس های که سرهم باید پوشید مثلا لباس cowboy یا لباس های سرهم مثل سوپر من یا اسپایدر من )
A set of clothes that you wear together
متناسب
سر و وضع , لباس
یک دست لباس
ست کامل لباس
a set of clothes that go together

لباس مخصوص کاری ، مکانی یا زمانی
شرکت، بنگاه، واحد تجاری، گروه، شرکاء
لباس مناسب
ست کامل لباس
لباس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس