mug

/ˈməɡ//mʌɡ/

معنی: فنجان، ابخوری، دهان، لیوان، دهن کجی، عکس شخص محکوم، پوزه، کتک زدن
معانی دیگر: (جام فلزی یا سفالی و غیره دسته دار برای خوردن آبجو و غیره) لیوان دسته دار، جام دسته دار، (خودمانی) صورت، پک و پوز، لب و لوچه، دهن، شکلک، مورد ضرب و شتم قرار دادن (معمولا برای سرقت)، سر کسی ریختن، (به ویژه از تبهکار) عکس گرفتن، به اندازه ی یک لیوان، آدم خشن و زشت، آدم کریه، آدم رذل، عکس متهم یا جانی (معمولا با شماره ای که بر گردن آویخته است - mug shot هم می گویند)، (انگلیس - با: up) سخت درس خواندن و خود را برای امتحان آماده کردن، پشت درس گذاشتن، ساده لوح

جمله های نمونه

1. a bear mug
لیوان آبجوخوری

2. the sad mug of the loser
لب و لوچه ی آویزان (محزون) شخص بازنده

3. She filled her mug with orange juice.
[ترجمه پیوند😘] او فنجان خود را با آب پرتقال پر کرد.
|
[ترجمه m.n] ان دختر فنجان خود را با اب پرتقال پر کرد.
|
[ترجمه nazanin] او اب پرتقال را به فنجانش ریخت
|
[ترجمه امیررضا فرهید] او ( اشاره به مونث ) فنجانش را با آب پرتقال پر کرد.
|
[ترجمه Shiva] او لیوان خود را با اب پرتقال پر کرد
|
[ترجمه Mahsa] او لیوان خود را با آب پرتقال پر کرد
|
[ترجمه مهشید] لیوانش را با آب پرتقال پر کرد
|
[ترجمه Matina] دختر لیوان خود را با اب پرتقال پر کرد
|
[ترجمه N.j] او لیوانش رو با آب پرتقال پر کرد
|
[ترجمه Hosna] او لیوان بزگ دسته دارش را با آب پرتقال پر کرد
|
[ترجمه Melina] او دختر لیوان خود را از آب پرتغال پر کرد
|
[ترجمه گوگل]لیوانش را پر از آب پرتقال کرد
[ترجمه ترگمان]لیوانش را با آب پرتقال پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was so thirsty that he drank a mug of milk.
[ترجمه سید یوسف آقامیرزاده] او خیلی تشنه بود که یک لیوان شیر خورد
|
[ترجمه هستی زارعی] او ( اشاره به مذکر ) چون خیلی تشنه بود یک فنجان شیر خورد
|
[ترجمه Matina] پسر خیلی تشنه بودو یک لیوان شیر خورد
|
[ترجمه صدرا] او خیلی تشنه بود در حدی که یک لیوان شیر را خورد
|
[ترجمه patrik] اون پسر بسیار تشنه بود پس یک لیوان شیر نوشید
|
[ترجمه زینب سرآمد] او آنقدر تشنه بود که یک لیوان شیر خورد
|
[ترجمه میترا افزوده] او خیلی تشنه بود بنابراین یک لیوان شیر خورد
|
[ترجمه Ali] از فرط تشنگی یک لیوان شیر خورد
|
[ترجمه محسن خادمی] از بس تنشه بود، یه لیوان شیر خورد
|
[ترجمه گوگل]آنقدر تشنه بود که یک لیوان شیر نوشید
[ترجمه ترگمان]چنان تشنه بود که یک فنجان شیر نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There's nothing like curling up with a mug of tea and a good book.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز مثل حلقه زدن با یک لیوان چای و یک کتاب خوب نیست
[ترجمه ترگمان]هیچی مثل فر زدن با یه لیوان چای و یه کتاب خوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She sipped some lukewarm coffee from her mug.
[ترجمه گوگل]او مقداری قهوه ولرم از لیوانش نوشید
[ترجمه ترگمان]او قهوه اش را از لیوانش نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She scooped out some sugar from the mug.
[ترجمه دریا] او مقداری شکر از فنجان برداشت.
|
[ترجمه امیررضا فرهید] او کمی شکر از فنحان برداشت
|
[ترجمه امیررضا فرهید] آن دختر کمی شکر از فنجان برداشت.
|
[ترجمه گوگل]او مقداری شکر از لیوان بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]او مقداری شکر از لیوان بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He washed up his mug and put it back on the shelf.
[ترجمه مهسا] او لیوانش را شسته و ان را روی تاقچه گذاشته است
|
[ترجمه گوگل]لیوانش را شست و دوباره در قفسه گذاشت
[ترجمه ترگمان]لیوانش را شست و آن را روی قفسه گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This mug has a chip in it.
[ترجمه محسن خادمی] این لیوان لب پریدگی داره.
|
[ترجمه گوگل]این لیوان دارای یک تراشه است
[ترجمه ترگمان] این لیوان یه تراشه توش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He likes to have a mug of cocoa before bed .
[ترجمه محسن خادمی] اون دوس داره قبل خواب یه لیوان شکلات[داغ] بخوره.
|
[ترجمه گوگل]او دوست دارد قبل از خواب یک لیوان کاکائو بخورد
[ترجمه ترگمان]دوست دارد قبل از خواب یک لیوان کاکائو بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Craig got up and poured himself a mug of soup.
[ترجمه گوگل]کریگ بلند شد و برای خودش لیوان سوپ ریخت
[ترجمه ترگمان]کریگ از جا برخاست و یک فنجان سوپ برای خودش ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's a mug as far as women are concerned.
[ترجمه گوگل]او تا آنجا که به زنان مربوط می شود یک لیوان است
[ترجمه ترگمان]تا جایی که به زنان مربوط می شود یک فنجان قهوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He picked up his mug and blew off the steam.
[ترجمه گوگل]لیوانش را برداشت و بخار را بیرون زد
[ترجمه ترگمان]لیوانش را برداشت و بخار را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He managed to get his ugly mug on the telly.
[ترجمه گوگل]او موفق شد لیوان زشت خود را روی تلویزیون بیاورد
[ترجمه ترگمان]او توانسته بود لیوانش را روی تلویزیون ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He took the mug of coffee with a murmur of thanks.
[ترجمه گوگل]فنجان قهوه را با زمزمه تشکر برداشت
[ترجمه ترگمان]با زمزمه ای حاکی از تشکر لیوان قهوه را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has a mug of cocoa before bed.
[ترجمه پریسا] او یک لیوان شکلات ( شیر کاکائو ) قبل از خواب می نوشد
|
[ترجمه گوگل]قبل از خواب یک لیوان کاکائو می خورد
[ترجمه ترگمان]او یک لیوان کاکائو قبل از تخت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فنجان (اسم)
mug, cup, chalice, calix, jack, stein

ابخوری (اسم)
mug, drinking cup, canikin, cannikin

دهان (اسم)
chop, gob, throat, mouth, neb, snout, mug, gam, jib, os

لیوان (اسم)
mug, glass, tun, tumbler

دهن کجی (اسم)
mug, grimace

عکس شخص محکوم (اسم)
mug

پوزه (اسم)
beak, muzzle, neb, rostrum, snout, nozzle, mug

کتک زدن (فعل)
smack, beat, clobber, thrash, drub, fustigate, bludgeon, mug, scutch

انگلیسی به انگلیسی

• large cup; dummy, idiot (slang); face (slang)
attack on the street with the intention to steal; rob on the street; memorize, learn by heart
a mug is a large, deep cup with straight sides.
you can use mug to refer to a mug and its contents, or to the contents only.
if someone mugs you, they attack you when you are in the street and steal your money; an informal use.
if you call someone a mug, you mean that you think they are stupid and easily deceived; an informal use.

پیشنهاد کاربران

شکلک در آوردن، دلقک بازی درآوردن بخصوص در مقابل دوربین و موقع عکس انداختن - ( American En inf. )
All the kids were mugging for the camera.
همه ی بچه ها در حال دلقک بازی و شکلک درآوردن جلوی دوربین بودند.
دوستان به این لغات توجه کنین:
۱. steal: دزدیدن معمولا بدون خشونت ( یه جورایی میشه گفت بلند کردن )
۲. snatch: قاپیدن ( مثلا موتوری میاد گوشیو رو هوا از دستتون میقاپه )
۳. mug: زورگیری کردن ( همون خفت گیری که معمولا خشونتم به همراه داره )
...
[مشاهده متن کامل]

۴. rob: سرقت پول یا اموال کردن ( مثلا به بانک دستبرد زدن که معمولا با خشونت همراهه )
۵. burglary: سرقت از خانه

Ugly mug :صورت زشت
mug یعنی زورگیری کردن
get mugged یعنی مورد زورگیری قرار گرفتن
الف ) اسم
1. ظرف ماگ
1. 1 در برخی گویش های شمال انگلیس: هر نوع ظرف یا کاسه سفالی ( بزرگ ) ؛ همچنین دیگ، پارچ یا آبریز
1. 2 ظرف آبخوری معمولا استوانه ای با یا بدون دسته
1. 3 ظرف ماگ با محتوای داخلش، نوشیدنی درون ظرف ماگ
...
[مشاهده متن کامل]

1. 4 نوشیدنی خنک
ترکیب ها:
( عامیانه، آمریکا ) mughunter = pothunter
( در محاوره ) mugware = earthenware
2. گوسفند ماگ
نژاد گوسفندی که صورتش کاملاً با پشم پوشیده شده است
در این معنی mugg هم نوشته می شود.
3. ( عامیانه ) چهره و . . .
3. 1 چهره، صورت
3. 2 پرتره یا عکس یک شخص، به ویژه در سوابق پلیس
3. 3 دهان
3. 4 خفه کردن یا فشردن گلوی یک شخص، معمولا در عبارت to put the mug on ( someone )
ترکیب ها:
( آمریکا ) mug book = الف. کتاب چهره های شاخص و برجسته ب. کتاب چهره نگاری در اداره پلیس
mugfaker = عکاس خیابانی
( آمریکا ) mug shot = پرتره یا عکس یک شخص، به ویژه در سوابق پلیس
4. هوای مه و . . .
مه یا غبار؛ باران یا نم نم باران خفیف؛ حالت رطوبی، کسل کننده و تاریک جو
5. آدم احمق و . . .
5. 1 ( عامیانه ) آدم احمق، ساده لوح
5. 2 ( در محاوره ) mug's game = یک کار بی اجر؛ یک فعالیت بی فایده، احمقانه یا بی سود
5. 3 یک آدم، شخص، فرد به ویژه:
5. 3. 1 آدم زشت و زمخت، مجرم
5. 3. 2 لقبی که بزهکاران به کسی که در دسته تبهکاران نیست می دهند
5. 3. 3 ( عامیانه ) مامور پلیس
ترکیب ها:
mughunter = کسی که نیمه شب به خیابان ها می رود تا از آدم های مست دزدی کند
6. ( عامیانه )
6. 1 آزمون، امتحان
6. 2 کسی که سخت کار می کند
ب ) فعل
1. باریدن باران سبک و نم نم
2. لب به زیر آوردن، عبوس شدن؛ از غذا امتناع کردن
3.
3. 1 ( عامیانه، در تئاتر )
3. 1. 1 ( برای چهره ساختن ) اخم کردن
3. 1. 2 to mug up = رنگ کردن ( چهره ) ، میکاپ کردن
3. 2
3. 2. 1 ( در بوکس ) ضربه زدن به صورت؛ فایت کردن، جنگیدن، نبرد کردن
3. 2. 2 زورگیری کردن
3. 3. ( عامیانه، آمریکا ) عکس گرفتن از یک فرد به ویژه در اداره پلیس برای ثبت سابقه
3. 4. ( عامیانه، عمدتا در استرالیا و نیوزیلند ) بوسیدن، نوازش کردن
4. ( عامیانه، در محاوره ) تطمیع کردن با مشروب، آبجو و شراب برای کسی مهیا کردن، برای کسی نوشیدنی خریدن؛ همچنین به معنای مست شدن
5. ( عامیانه )
5. 1 سخت خواندن، سخت مطالعه کردن، سخت کار کردن ( با حروف اضافه at، away، on و up )
5. 2 با کار سخت رسیدن ( همچنین با up )
اسم فعل آن mugging به معنای مطالعه سخت، سخت درس خواندن ( معمولا با up )
6. ( عامیانه ) در یک فضای محدود دور هم جمع شدن
7. ( عامیانه، عمدتا دریانوردی )
to mug up = درست کردن یک وعده غذایی فراوان؛ همچنین خوردن غذا یا نوشیدن نوشیدنی داغ
8. Mug = نامی که در بنگال به بومیان آراکان و چیتاگونگ داده شده است. ماگ ها قبلا به عنوان بهترین آشپزان بومی در کلکته شناخته می شدند.
ج ) صفت
1. آدم احمق، ساده لوح، آدمی که به راحتی فریب می خورد یا مغلوب می شود ( معمولا در mug punter )
2. ( عامیانه، انگلیسی برمودا ) غیر جذاب، نچسب، چندش
منبع: Oxford English Dictionary

لیوان بزرگ دسته دار غیر شیشه ای
I think mug has a fact
Large cup
خفت گیری کردن
زورگیری کردن
ماگ لیوان دسته دار نسبتا بلند با بدنه صاف و استوانه ای است. خیلی پیشتر از چوب و استخوان و گل درست می شد و الان از سرامیک, پرسلان, شیشه های گرما دیده مثل پیرکس و غیره که برای خوردن نوشیدنی های گرم و گاها کم الکل مثل آبجو استفاده میشه.
...
[مشاهده متن کامل]

یک معنای دیگرش هم آدم ساده لوح است. مثل جمله زیر از زبان یک کلاهبردار خطاب به مال باختگان
!Thanks very much you mugs
با تشکر فراوان از شما ساده لوح ها.
خیلی ممنون از شما هالوا.

mug
attack and rob ( someone ) in a public place
به کسی در یک محل عمومی حمله و از او دزدی کردن.
He was mugged in broad daylight.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mug
قیافه
قیافه اومدن.
چیز.
دزدی همراه با حمله.
a mug is a large, deep cup with straight sides.
mug
ماگ ( Mug ) :در زبان انگلیسی لیوان بزرگی که میتواند سفالی ، سرامیکی ، فلزی و . . . باشد
A person’s face
صورت، چهره
مثالی از فیلم "بتمن آغاز میکند" :
people get mug coming home from work everyday
هر روز در راه اومدن به خونه از سر کار به مردم حمله میشه{خفت گیری، زور گیری}
mug = فنجان
🔴 Mugs are a type of cup with thick sides and a often a handle. . . . A glass is a type of cup, usually glass, often with thinner sides and usually no handle, but it may or may not have a stem. A tumbler doesn't have a stem. A wine glass does.
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 noun
1.
a large cup, typically cylindrical with a handle and used without a saucer.
"she picked up her coffee mug"
2.
INFORMAL
a person's face.
"I don't want to see Barry's ugly mug when I get home"
verb
1.
attack and rob ( someone ) in a public place.
"he was mugged by three men who stole his bike"
2.
INFORMAL
make faces, especially silly or exaggerated ones, before an audience or a camera.
"he mugged for the camera"
Mug به لیوان های بزرگ و معمولا غیر شیشه ای که دسته دارند و اصلا با نعلبکی جور نیستن و نیازی به نعلبکی ندارن میگویند. از لیولن ضخیم تر هستند و گاها بلند تر ( البته بستگی داره به لیوانش )
Mud : گل
Soil : خاک
Dirt : خاک به هم ریخته و کثیف - کثافت

لیوان بزرگ غیر شیشه ای
a large cup=فنجان بزرگ
لیوان بزرگ
از معانی فعل mug: زورگیری کردن
A lot of people won't go out alone at night because they're afraid of being mugged.
لیوان سرامیکی
فنجان بزرگ
لایک کنین گایز💙🌌
خفت گیری کردن
کتک زدن و زورگیری
Attack sb in a public place and steal their money, jewelry
فنجان
Synonym : Cup
به لیوان سفالی که از فنجان بزرگتر باشد و برای نوشیدنی گرم از آن استفاده میشود
mug:جام و لیوان دسته دار، ابخوری
خفت گیری
A larg cup
لیوان بزرگ ( ماگ ) 👉🍺

Mug یعنی لیوان
پیمانه
لیوان نیست از لیوان بزرگتره همون فنجان بزرگ کننده بقیه گفتنه
لیوان بزرگ دسته دار
فنجان بزرگ_ فنجان
فنجان
لب پر شدن
a large cup
لیوان
اصطلاح خودمانی و اینفرمال ) قیافه، دک و پوز، قیافه گرفتن، شکلک درآوردن، لب و لوچه!
- آدم ساده لوح و زودباور!
- زور گیری کردن، ضرب و شتم در خیابان بخاطر دزدی، دزدی خیابانی ( معمولا همراه با کتک کاری )
فنجان بزرگ یعنی:بزرگتر از فنجان و کوچکتر از لیوان
گول زدن :mug
Dupe
فنجان بزرگ یعنی:بزرگتر از فنجان و کوچکتر از لیوان☕🍞
فنجان _a large cup

زور گیری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس