1. muddle through
(انگلیس) با وجود اشتباه و شورتی گری انجام دادن یا موفق شدن،بالاخره کامیاب شدن
2. the country's tax situation is a muddle
وضع مالیاتی کشور در هم و برهم است.
3. He managed to muddle through university.
[ترجمه Roya.O] او موفق شد از پس دانشگاه برآید.|
[ترجمه Mrjn] او موفق شد دانشگاه را تمام کند . ( بدون اینکه درست چیزی یاد بگیره )|
[ترجمه Edi.nozari] هر جور ی که شده بود توانست دانشگاه رو تموم کنه|
[ترجمه گوگل]او موفق شد دانشگاه را به هم بریزد[ترجمه ترگمان]او توانست از طریق دانشگاه گیج و سردرگم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We will muddle through and just play it day by day.
[ترجمه گوگل]ما در هم می گذریم و فقط آن را روز به روز بازی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما گیج می شویم و آن را روز به روز نمایش می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما گیج می شویم و آن را روز به روز نمایش می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I'm in such a muddle, I'd completely forgotten you were coming today.
[ترجمه گوگل]من در آن آشفتگی هستم، کاملاً فراموش کرده بودم که امروز می آیی
[ترجمه ترگمان]گیج و گیج شده ام، کاملا فراموش کرده بودم که امروز می آیید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]گیج و گیج شده ام، کاملا فراموش کرده بودم که امروز می آیید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I often muddle up Richard with his brother.
[ترجمه Edi.nozari] اغلب ریجارد رو با برادرش قاطی میکنم ( اشتباه میگیرم )|
[ترجمه گوگل]من اغلب ریچارد را با برادرش درگیر می کنم[ترجمه ترگمان]من اغلب با برادرش اشتباه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The documents were in a muddle.
[ترجمه گوگل]اسناد به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]مدارک در حال آشفتگی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مدارک در حال آشفتگی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She was in a muddle; she couldn't even remember what day it was.
[ترجمه گوگل]او در آشفتگی بود او حتی نمی توانست به یاد بیاورد چه روزی است
[ترجمه ترگمان]گیج شده بود؛ حتی نمی توانست به یاد بیاورد که چه روزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]گیج شده بود؛ حتی نمی توانست به یاد بیاورد که چه روزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. There followed a long period of confusion and muddle.
[ترجمه گوگل]یک دوره طولانی سردرگمی و آشفتگی به دنبال داشت
[ترجمه ترگمان]پس از مدتی هرج و مرج و سردرگمی به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پس از مدتی هرج و مرج و سردرگمی به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I've arranged the books alphabetically so don't muddle them up.
[ترجمه گوگل]من کتاب ها را بر اساس حروف الفبا مرتب کرده ام، بنابراین آنها را به هم نریزید
[ترجمه ترگمان]کتاب ها را به ترتیب حروف الفبا مرتب کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]کتاب ها را به ترتیب حروف الفبا مرتب کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. My thoughts are all in a muddle.
[ترجمه گوگل]افکار من همه در ابهام است
[ترجمه ترگمان]افکارم مغشوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]افکارم مغشوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Our accountant finally managed to sort out the muddle.
[ترجمه گوگل]حسابدار ما بالاخره موفق شد این درهم و برهم را حل کند
[ترجمه ترگمان]بالاخره حسابدار ما موفق شد که گیج و سردرگم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بالاخره حسابدار ما موفق شد که گیج و سردرگم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The report revealed a major bureaucratic muddle.
[ترجمه گوگل]این گزارش یک آشفتگی بزرگ بوروکراتیک را فاش کرد
[ترجمه ترگمان]این گزارش یک سردرگمی عظیم بروکراتیک را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این گزارش یک سردرگمی عظیم بروکراتیک را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The house was in an awful muddle by the time the children left.
[ترجمه گوگل]وقتی بچه ها رفتند خانه در شلوغی وحشتناکی بود
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه ها رفتند خانه کاملا گیج و سردرگم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه ها رفتند خانه کاملا گیج و سردرگم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید