minor

/ˈmaɪnər//ˈmaɪnə/

معنی: خردسال، رشته فرعی، شخص نابالغ، کهاد، کوچکتر، خرد، خردسال، محزون، پایین رتبه، صغیر، اصغر، کمتر، صغری، کماد
معانی دیگر: فرعی، جزیی، (اندازه یا مقدار یا تعداد یا گسترش) کمتر، کهتر (در برابر: مهتر یا اصلی major)، دون تر، دون پایه، کهین، (ریاضی) کهاد، فگانه، ورین، کمتر از سن قانونی (معمولا کمتر از 18)، نابالغ، (امریکا - آموزش دانشگاهی) رشته ی فرعی، به عنوان رشته ی فرعی انتخاب کردن، وابسته به رشته ی فرعی، (انگلیس - آموزش) کهترین (میان چند دانش آموز هم اسم)، (از همه) کوچکتر، (قدیمی) حزب اقلیت، غم انگیز، شکوه آمیز، (موسیقی) مینور، کوچک، در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن

جمله های نمونه

1. minor are not permitted to enter
اشخاص نابالغ اجازه ی ورود ندارند.

2. minor of a circle
قوس کوچکتر دایره

3. minor of a determinant
کهاد دترمینان

4. minor surgery
عمل جراحی جزئی

5. minor variations
تغییرات جزئی

6. a minor illness
بیماری جزئی

7. a minor poet
شاعر دست دوم

8. a minor road
جاده ی فرعی

9. a minor victory
پیروزی کم اهمیت

10. smith minor
اسمیت کهتر،اسمیت کوچک

11. the status of a minor
وضعیت قانونی یک شخص صغیر

12. a fiduciary guardian of a minor child
قیم قابل اعتماد طفل صغیر

13. my major was english literature and my minor was linguistics
رشته ی اصلی من ادبیات انگلیسی و رشته ی فرعی من زبان شناسی بود.

14. my major was english literature and my minor was linguistics
رشته ی اصلی من ادبیات انگلیس و رشته ی فرعی من زبان شناسی بود.

15. if you are fifteen, you are still considered to be a minor
اگر پانزده سال داری هنوز صغیر محسوب میشوی

16. she requested that her marriage be annulled on account of being a minor
او درخواست کرد که به خاطر صغیر بودن،ازدواجش باطل شود.

17. There are many minor and obscure poets in the age of Elizabeth.
[ترجمه Iliya Solhi] در دوره ی ( ملکه ) الیزابت شاعران نا آشنا و گمنام بسیار زیادی وجود داشتند.
|
[ترجمه گوگل]در عصر الیزابت شاعران جزئی و مبهم بسیاری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در عصر الیزابت بسیاری از شاعران گمنام و گمنام وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The birth of her son was a minor interruption to her career.
[ترجمه Iliya Solhi] به دنیا آمدن پسرش وقفه ی کوتاهی در زندگی ( کاری ) او ایجاد کرد.
|
[ترجمه گوگل]تولد پسرش یک وقفه جزئی در حرفه او بود
[ترجمه ترگمان]تولد پسرش وقفه ای در زندگی او ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This is a very minor operation and there is very little risk involved.
[ترجمه گوگل]این یک عمل بسیار جزئی است و خطر بسیار کمی در آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این یک عملیات بسیار کوچک است و ریسک بسیار کمی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Inventions typically involve minor improvements in technology.
[ترجمه گوگل]اختراعات معمولاً شامل پیشرفت های جزئی در فناوری هستند
[ترجمه ترگمان]اختراعات نوعا شامل پیشرفت های جزئی در تکنولوژی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. A minor snag is that it's expensive.
[ترجمه گوگل]یک مشکل کوچک این است که گران است
[ترجمه ترگمان]یک مشکل کوچک این است که گران قیمت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. You will experience some minor discomfort during the treatment.
[ترجمه گوگل]در طول درمان کمی ناراحتی جزئی را تجربه خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]شما در طول درمان کمی ناراحتی را تجربه خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. His only injuries were some minor scratches above his eye.
[ترجمه گوگل]تنها جراحات او خراش های جزئی بالای چشمش بود
[ترجمه ترگمان]تنها جراحات او چند خراش کوچک بالای چشمش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She suffered only minor grazes in the crash.
[ترجمه گوگل]او در این تصادف فقط دچار چرای جزئی شد
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه درد کوچولو توی تصادف داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She suffered only minor cuts and bruises.
[ترجمه امین جهانگرد] اون فقط چنتا بریدگی و کبودی جزئی داشت
|
[ترجمه گوگل]او فقط بریدگی‌ها و کبودی‌های جزئی داشت
[ترجمه ترگمان]فقط چند خراش کوچک و کبودی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The earthquake caused minor structural damage.
[ترجمه گوگل]این زمین لرزه خسارات سازه ای جزئی برجای گذاشت
[ترجمه ترگمان]زلزله خسارات ساختمانی اندکی به بار آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خردسال (اسم)
child, minor

رشته فرعی (اسم)
minor

شخص نابالغ (اسم)
minor

کهاد (اسم)
minor

کوچکتر (صفت)
minor, lesser, less

خرد (صفت)
small, little, minim, tiny, pimping, minor, diminutive, petty, exiguous, inconsiderable, minuscule, minikin, pint-size, pint-sized

خردسال (صفت)
juvenile, minor, underage

محزون (صفت)
pensive, tragic, somber, sombre, lugubrious, sad, minor, despondent, plaintive, doleful, funereal, mournful, tristful

پایین رتبه (صفت)
inferior, minor, low-order

صغیر (صفت)
lowly, minor, underage, junior, lesser

اصغر (صفت)
minor, junior, lesser, less

کمتر (صفت)
short, minor, lesser, less, minus

صغری (صفت)
minor

کماد (صفت)
minor

تخصصی

[شیمی] کهاد، فگانه، ورین
[عمران و معماری] مینور - کهتر - فرعی - کوچکتر - جزئی
[برق و الکترونیک] کهاد، کوچک
[حقوق] صغیر، جزئی
[ریاضیات] کهاد، کوچک، کوچکتر، کهین، اقصر
[آب و خاک] کهاد، خرد

انگلیسی به انگلیسی

• youth who is not of legal voting age; secondary area of study in a college degree
lesser in size, small; secondary; subordinate; junior; under legal age; insignificant, unimportant; minor scale (music); not serious (of an illness)
you use minor to describe something that is not as important, serious, or significant as other things.
in european music, a minor scale is one in which the third note is three semitones higher than the first.
a minor is a person who is still legally a child. in britain, people are minors until they reach the age of eighteen; a formal use.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Inconsequential
🔘 Unimportant
🔘 Insignificant
🔘 Trivial
🔘 Trifling
🔘 Nugatory
🔘 Inconsiderable
🔘 Inappreciable
🔘 Negligible
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Minor
🔘 Paltry
🔘 Petty
🔘 Immaterial
🔘 Slight
🔘 Lightweight
🔘 Worthless
✅ Definition:
👉 Describing something that is of little or no importance or value.

✍️دنبال کردن یک حوزه تحصیلی فرعی علاوه بر رشته اصلی در دانشگاه یا کالج. این حوزه تحصیلی فرعی به اندازه رشته اصلی فشرده نیست، اما همچنان نیازمند تعداد زیادی واحد درسی است.
✍️✍️معمولاً توسط دانشجویان برای توصیف حوزه فرعی تحصیلی که رشته اصلی آن ها را تکمیل می کند، استفاده می شود
...
[مشاهده متن کامل]

👈مترادف؛
Specialize in a secondary field
Pursue a secondary concentration
👇مثال؛
She decided to major in biology and minor in chemistry to broaden her scientific knowledge.
He is majoring in business administration but also minoring in economics.
The student chose to minor in literature to complement her major in history.

فرد زیر سن قانونی
Minor crime opposite of serious crime 🗣️
1 ✓ کوچک و کم اهمیت
2 ✓ رشته تحصیلی ثانویه ( غیر اصلی )
3 ✓ زیر سن قانونی
به صورت فعل اگر استفاده بشود معنی تحصیل کردن در رشته ای ثانویه را میدهد در حالی که رشته اصلی آن را major گویند
He is majoring in nursing and minoring in economics
( برای جُرم و بزه ) کوچک، جزئی
Minor crime جُرم کوچک
کوچک
مثال: She only suffered minor injuries in the accident.
او تنها صدمات کوچکی در حادثه دید.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
a minor road جاده فرعی
به معنی فرعی
کوچولو
[بیماری]
کم درگیر ، نهان ، ناپیدا ، ناآشکار
دسته دوم
جزئی
کم اهمیت
حق با آیداست
میشه فرعی
آیدا٢٠:٠٦ - ١٤٠١/٠٥/٠٩فرعی
برای محورهای بیض
Teres minor : گرد کوچک ( تربیت بدنی )
طفل
کوچولو
خرد، خرده، خرده کار
Major رشته اصلی ( یکی از معنی که داره )
Minor رشته فرعی رشته دوم
فرعی
برای محورهای بیضی
خفیف و ملایم
فرعی ( در بازیگری )
:Minor
Not very big , serious, or important 💛🍋
کوچیک ، چیزی که زیاد مهم نباشه🙃
:Example
‹I had a minor problem in math test›
معنیش:
من ی مشکل کوچیک تو امتحان ریاضی داشتم. 💫🌻
minor ( ریاضی ) ==واژه بیگانه: minorواژه مصوب: کهادتعریف: برای درایه‏ای از یک ماتریس مربع، دترمینان ماتریسی که از حذف سطر و ستونِ شاملِ آن درایه به دست می آید==minor ( ریاضی )
واژه مصوب: کهاد
تعریف: ← هم عامل
دوره تخصصی تکمیلی
کم اهمیت - دون پایه - نه چندان مهم
Minor=جزئی، کوچک
☟︎༄🅴︎🆇︎🅰︎🅼︎🅿︎🅻︎🅴︎༄☟︎︎︎
She has a minor illness===》او یک بیماری جزئی ( کوچک ) دارد
جزئی، کوچک
افراد زیر سن قانونی
Hikari told him to have a cup of wine together but he rejected it immediately and said I'm still minor
رشته تحصیلی فرعی
کسی که زیر سن قانونیه .
. He was accused of having sex with a minor
متهم شد که با یه شخص زیر سن قانونی رابطه جنسی داشته.
@لَنگویچ

Minor ( noun ) x
= Some one who digs the ground and sarchs for golds, petroleum and etc
از نظر نهاد همان معدنچی هست کسی که زمین را میکند و به جست وجوی طلا و نفت و . . . میرود
Minor ( adj ) x
...
[مشاهده متن کامل]

=Not very serious, big or an important thing
ولی از نظر صفت میشه چیزی که زیاد مهم نیست ، کاری نداری انجام دادنش و زیاد لازم نیست براش نگران باشیم
Example : noun: Minor's job is really hard
adj:Covid - 19 isn't a minor various
مثال : نهاد : کار معدنچی سخت هست
صفت : کووید - ۱۹ یک ویروسی نیست که نباید نگرانش باشیم و جدیه

صغیر خرد و کوچک و جزئی
Not very big, serious , or important.
کم اهمیت
ناچیز
گرایش رشته تحصیلی
به نوعی، نسبتا
Not very big, serious , or important.
جزئی

کسی یا چیزی که زیاد مهم یا جدی و بزرگ نیست
جزئی؛چیزی که نگران کننده نباشد
little of some thing

1 - کوچک، کم اهمیت
minor problem, minor issue, minor news
2 - جزئی
minor illness, minor burns
3 - صغیر ( کسی که زیر سن قانونی است )
4 - رشته دوم دانشگاه ( برای کسائی ک دو رشته ای میخوانند )
خفیف
جزئی، کم اهمیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس