معنی: مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشنمعانی دیگر: (دستور زبان) مذکر، وابسته به مردان و پسران، پسرانه، نروک، جوانمرد، دلیر، پرزور، نیرومند، (زن) مرد مانند، زمخت، نکره، (موسیقی) دارای کادانس که با تن موکد پایان می یابد، (معانی بیان - سطر شعر) دارای قافیه ای که در هجای آخر سطر بوده و موکد است (مثلا: hill و fill یا destroy و enjoy)، هجای آخر هر سطر (اگر موکد باشد)، هجای پایانی و موکد
بررسی کلمه
صفت ( adjective )
• (1)تعریف: of, concerning, or suitable to men or boys; male. • مترادف: male
- "John" is considered a masculine name.
[ترجمه علی] اسم جان جذبه و هیبت داره
|
[ترجمه گوگل] «جان» نامی مردانه محسوب می شود [ترجمه ترگمان] جان یک اسم مردانه محسوب می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: having qualities considered to be typical of, or suitable to, males; manly. • مترادف: male, manful, manly, virile • متضاد: effeminate, unmasculine, womanly • مشابه: macho, muscular, potent
- He grew a beard with the intention of looking more masculine.
[ترجمه Setayesh-Arya] او برای اینکه ( به قصد ) مثل مردها به نظر برسد ریش گذاشت
|
[ترجمه مریم] او ریش گذاشت با قصد اینکه مردانه تر به نظر برسد
|
[ترجمه شان] او با این هدف که ( قیافه اش ) بیشتر شبیه مرد ها به نظر برسد ریش گذاشت.
|
[ترجمه گوگل] او با این نیت که مردانه تر به نظر برسد، ریش گذاشت [ترجمه ترگمان] به قصد نگریستن به مرد بیشتر ریش کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: in grammar, designating a male gender of nouns and pronouns in certain languages. (Cf. feminine, neuter.)
- In Spanish, the word for "cat" is masculine and must be modified by a masculine adjective.
[ترجمه گوگل] در زبان اسپانیایی، کلمه "گربه" مذکر است و باید با یک صفت مذکر اصلاح شود [ترجمه ترگمان] به زبان اسپانیایی کلمه \"گربه\" مردانه است و باید توسط یک صفت مردانه تغییر داده شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )مشتقات: masculinely (adv.), masculineness (n.)
• : تعریف: in grammar, the masculine gender, or a word in this gender.
جمله های نمونه
1. the masculine gender
جنس مذکر
2. she was accompanied by a masculine member of her family
یکی از مردان خانواده اش او را همراهی می کرد.
3. the new soldiers all seemed tall and masculine
سربازان جدید همه بلند بالا و پر نیرو به نظر می رسند.
4. his mother was a large woman with a masculine voice
مادرش زن درشت اندامی بود که صدایی مردانه داشت.
5. It is undeniable that his beard makes him look masculine.
[ترجمه گوگل]غیرقابل انکار است که ریش او را مردانه نشان می دهد [ترجمه ترگمان]تردیدی نیست که ریشش او را مردانه نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The girls liked Jerry because of his masculine ways.
[ترجمه گوگل]دخترها جری را به خاطر رفتارهای مردانه اش دوست داشتند [ترجمه ترگمان]دخترها جری را به خاطر رفتار مردانه او دوست داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She looks rather masculine in that suit.
[ترجمه محمد] او در ان کت و شلوار مردانه تر به نظر میاید
|
[ترجمه گوگل]او در آن کت و شلوار نسبتاً مردانه به نظر می رسد [ترجمه ترگمان]اون کت و شلوار مردانه به نظر میاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She has a rather masculine voice.
[ترجمه گوگل]او صدای نسبتاً مردانه ای دارد [ترجمه ترگمان]اون یه صدای نسبتا مردانه داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. There are three genders in German: masculine, feminine and neuter.
[ترجمه گوگل]در زبان آلمانی سه جنسیت وجود دارد: مذکر، مؤنث و خنثی [ترجمه ترگمان]در آلمان سه جنس وجود دارد: مذکر، مادینه و neuter [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The word for " book " is masculine in French.
[ترجمه reza-amiri] کلمه ( کتاب ) درزبان فرانسه ، مذکراست سلام
|
[ترجمه گوگل]کلمه "کتاب" در زبان فرانسوی مذکر است [ترجمه ترگمان]واژه \"کتاب\" در زبان فرانسه مردانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The Duke's study was very masculine, with deep red wall-covering and dark oak shelving.
[ترجمه reza-amiri] اتاق کار دوک، بسیارمردانه بود، پوشش دیوار برنگ قرمزتیره وقفسه های بلوط سیاه ( از چوب بلوط سیاه ) . ( تضاد رنگ در پوشش دیوارهاکه برنگ قرمزتیره _ارغوانی_و قفسه هایی که باچوب بلوط سیاه ساخته شده حال و هوایی مردانه ومرموز به اطاق آقای دوک داده بود )
|
[ترجمه گوگل]اتاق کار دوک بسیار مردانه بود، با دیوارهای قرمز تیره و قفسه های بلوط تیره [ترجمه ترگمان]مطالعه دوک بسیار مردانه بود و به رنگ قرمز تیره و shelving بلوطی رنگ بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]کلمه فرانسوی "خورشید" مذکر است [ترجمه ترگمان]کلمه فرانسوی برای خورشید مردانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Hunting was a typically masculine occupation.
[ترجمه گوگل]شکار یک شغل معمولی مردانه بود [ترجمه ترگمان]شکار معمولا یک شغل مردانه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Is it sensible to think of masculine/feminine as polar opposites ?
[ترجمه reza-amiri] آیا هوشیارانه است که مرد و زن رامثل دوقطب مخالف ( مثبت ومنفی ) تصورکنیم؟
|
[ترجمه گوگل]آیا معقول است که مردانه/مونث را متضادهای قطبی بدانیم؟ [ترجمه ترگمان]آیا فکر کردن به جنس مذکر و مونث به عنوان قطب های مخالف منطقی است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. That suit makes her look very masculine.
[ترجمه گوگل]آن کت و شلوار او را بسیار مردانه نشان می دهد [ترجمه ترگمان]این کت و شلوارش را خیلی مردانه جلوه می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The ceremony is exclusively masculine.
[ترجمه گوگل]مراسم صرفاً مردانه است [ترجمه ترگمان]مراسم به طور انحصاری مردانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The French word for 'sun' is masculine - 'le soleil', but the German word is feminine - 'die Sonne'.
[ترجمه reza-amiri] کلمه خورشید درزبان فرانسه مذکر اما درزبان آلمانی مؤنث است
|
[ترجمه گوگل]کلمه فرانسوی "خورشید" مذکر است - "le soleil"، اما کلمه آلمانی زنانه است - "die Sonne" [ترجمه ترگمان]کلمه فرانسوی برای خورشید masculine است، اما واژه آلمانی Sonne feminine است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (grammar) masculine gender, masculine form (he, his, himself, etc.) male; manly, manlike, of or characteristic of men; strong, virile; (about objects or words) having the designation of masculine masculine characteristics or things relate to or are typical of men, rather than women.
پیشنهاد کاربران
یجا دیدم نوشته بود لقب امام اول شیعیان مرتضی
masculinity: ( اسم ) نرینگی/ مردگونگی/ مردانگی masculine : ( صفت ) نرین/ مردگون/ مردانه نمونه: در جهان پسانوین نرینگی مردان کم شده است و من میخواهم نسبت به پیشتر نرینتر باشم. In the postmodern world masculinity of men decresed and I want to be more masculine rather than before.
masculine ( روانشناسی ) واژه مصوب: مردینه تعریف: داشتن ویژگی های متناسب با مردان یا در ارتباط با مردان
This embrace of your warm masculine arms drives me happy lover with a kiss of love این آغوش بازوهای گرم مردانه ی تو ، من را با بوسه از عشق خوش عاشقتر می کند
Your embrace masculine is my paradise آغوش بازوهای مردانگیت جنت ( بهشت ) من است Your embrace is my life آغوش تو زندگی من است
I love your masculine manners and facial expressions, like the bright moon with the enchanting smile and the logical good manners of your manners عاشق خوش بینی ها و حرکات خوش رفتارهای مردانه ات و سیمای چهره مانند ماه درخشان با لبخند دلربا محسور کننده ورفتارهای خوش برخورد منطقی مردانه ات هستم