litter

/ˈlɪtər//ˈlɪtə/

معنی: تخت روان، اشغال، کجاوه، محمل، ریخته و پاشیده، اشغال پاشیدن، زایمان، زاییدن
معانی دیگر: (سگ و گربه و خوک و دیگر جانورانی که هر بار چند بچه می زایند) توله ها، بچه ها، بچه گربه ها، شیر بچه ها (و غیره)، توله زاییدن، زایمان کردن، (سگ و غیره) آبستن بودن، آشغال (به ویژه اگر در جایی پراکنده باشد)، آت و آشغال، دور افکنه، زباله، (جنگلداری) خاکرویه (سطح خاک جنگل که مرکب است از برگ های پوسیده)، آشغال پاشیدن، پر از آت و آشغال کردن، (با زباله و غیره) کثیف کردن، آشغال پرت کردن، برانکار، بستر جانور (که از کاه و خاشاک می سازد)، بستر کاهی ساختن، پوشش گیاه (از کاه و خاشاک و برای جلوگیری از سرما زدگی)، (در خانه) مستراح گربه (litter box هم می گویند)، درهم و برهمی، نابسامانی، از هم پاشیدگی، در هم ریختگی، برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند، نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a disorderly scatter of objects, esp. waste materials.
مترادف: clutter, hodgepodge, jumble, mishmash
مشابه: debris, garbage, hash, junk, mess, muddle, refuse, rubbish, rummage, trash

- There was a great deal of litter along the sides of the highway.
[ترجمه گوگل] زباله های زیادی در کناره های بزرگراه وجود داشت
[ترجمه ترگمان] در کنار جاده یک عالمه زباله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a group of young animals, such as puppies, born to one mother on a single occasion.
مترادف: brood, young
مشابه: hatch, issue, kindle, offspring, spawn

- Our dog had six puppies in her first litter.
[ترجمه فاطمه] سگ ما در اولین زایمانش, شش توله زایید.
|
[ترجمه گوگل] سگ ما در اولین بسترش شش توله سگ داشت
[ترجمه ترگمان] سگ ما شش تا توله سگ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This is the smallest pig of the litter.
[ترجمه حسین] این کوچک ترین خوک زایمان است
|
[ترجمه گوگل] این کوچکترین خوک بستر است
[ترجمه ترگمان] این کوچک ترین خوک زباله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: material such as straw, wood shavings, or clay granules spread in a stable, chicken coop, pet's cage or the like.
مترادف: bedding
مشابه: straw

- How often do you change the litter in your hamster's cage?
[ترجمه گوگل] چند بار بستر را در قفس همستر خود عوض می کنید؟
[ترجمه ترگمان] چند بار تو این قفس موش رو عوض می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a stretcher or similar apparatus on which a sick or injured person is carried.
مترادف: stretcher
مشابه: pallet

- The wounded soldier was placed on a litter and carried to safety.
[ترجمه گوگل] سرباز مجروح را روی بستر گذاشته و به محل امن منتقل کردند
[ترجمه ترگمان] سرباز مجروح را روی تخت روان گذاشتند و بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a covered and curtained bed or couch mounted on poles, used to carry someone.
مترادف: palanquin, sedan chair

- The maharajah was carried through the streets on a splendid litter.
[ترجمه گوگل] مهاراجه در خیابان ها بر روی بستری باشکوه حمل شد
[ترجمه ترگمان] بازوهایش را روی یک تخت مجلل و باشکوه حمل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: litters, littering, littered
(1) تعریف: to scatter (objects) in a disorderly manner.
مترادف: strew
مشابه: jumble, mix up, scatter, scramble, sprinkle, tumble

- He litters his magazines all over the living room.
[ترجمه h] او تمام مجله هایش را در سرتاسر نشیمن ریخته بود
|
[ترجمه گوگل] او مجلاتش را در سراسر اتاق نشیمن می ریزد
[ترجمه ترگمان] تمام مجله ها را روی کل اتاق نشیمن دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make (a place) messy by scattering rubbish or other objects.
مترادف: clutter, strew
مشابه: hash, mess, muddle, muss

- The festival crowd littered the streets with drink cups and beer bottles.
[ترجمه گوگل] جمعیت جشنواره خیابان ها را با فنجان های نوشیدنی و بطری های آبجو پر کردند
[ترجمه ترگمان] جمعیت این جشنواره خیابان ها را با لیوان های نوشیدنی و بطری های نوشابه پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His floor was littered with old newspapers.
[ترجمه گوگل] کف اتاقش پر از روزنامه های قدیمی بود
[ترجمه ترگمان] کف اتاق او پر از روزنامه های کهنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to give birth to (a group of young).
مترادف: bear, produce
مشابه: breed, whelp

(4) تعریف: to provide (an animal) with straw or the like for bedding.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to scatter objects, esp. refuse, in a disorderly manner.
مشابه: mess

- It's against the law to litter in the park.
[ترجمه z] زباله ربختن در پارک شکستن قانون است
|
[ترجمه 😊MIRSMH] زباله ریختن در پارک خلاف قانون ( قانون شکنی ) است.
|
[ترجمه گوگل] ریختن زباله در پارک خلاف قانون است
[ترجمه ترگمان] بر خلاف قانون زباله در پارک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give birth to a litter.
مترادف: bear, breed
مشابه: issue, pup, spawn

- Our sow littered last month.
[ترجمه زهره] ماده خوک ما ماه گذشته زایمان کرد
|
[ترجمه گوگل] خروس ما ماه گذشته پر از خاک شد
[ترجمه ترگمان] ماده خوک ما ماه پیش رو ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a litter of puppies
یک شکم توله سگ

2. if you litter the streets, you will be fined
اگر در خیابان ها آشغال بریزید،جریمه خواهید شد.

3. put your own litter in plastic bags
زباله های خودتان را در کیسه ی پلاستیک بریزید.

4. rain is absorbed by the litter and then seeps into the soil
باران توسط خاکرویه جذب می شود و سپس کم کم به خاک نفود می کند.

5. after the party, the rooms were full of litter
بعد از مهمانی اتاق ها پر از آشغال بود.

6. It is antisocial to leave one's litter in public places.
[ترجمه گوگل]رها کردن زباله های خود در مکان های عمومی ضد اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]ضداجتماعی است که یک آشغال را در مکان های عمومی رها کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The whole park is spoiled by litter.
[ترجمه گوگل]کل پارک توسط زباله خراب شده است
[ترجمه ترگمان]تمام پارک با زباله فاسد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The streets were full of litter.
[ترجمه گوگل]خیابان ها پر از زباله بود
[ترجمه ترگمان]خیابان ها پر از زباله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Please do not leave litter after your picnic.
[ترجمه گوگل]لطفا پس از پیک نیک خود زباله نگذارید
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم بعد از پیک نیک تو رو ترک نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. About 2% of fast-food packaging ends up as litter.
[ترجمه گوگل]حدود 2 درصد از بسته بندی های فست فود به زباله تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]حدود ۲ درصد از بسته بندی مواد غذایی به صورت آشغال به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her room was in such a litter that she was ashamed to ask me in.
[ترجمه گوگل]اتاقش به قدری آشغال بود که خجالت می کشید از من بپرسد داخل
[ترجمه ترگمان]اتاق او در چنان اشغال بود که از آمدن من شرم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Any person found leaving litter will be prosecuted.
[ترجمه گوگل]هر فردی که زباله را رها کند تحت پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]هر کس که زباله را رها کند تحت تعقیب قضایی قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tourists left a tail of litter behind them.
[ترجمه مینا تنها] توریست ها با ریختن زباله رد پایی پشت سرشان برجا گذاشته بودند
|
[ترجمه گوگل]گردشگران دمی از زباله پشت سرشان گذاشتند
[ترجمه ترگمان]توریست ها یک دم از زباله را پشت سر گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There's litter everywhere. It's absolutely disgraceful.
[ترجمه گوگل]همه جا آشغال است این کاملا شرم آور است
[ترجمه ترگمان]همه جا پر از آشغال است واقعا شرم آوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our bitch should produce a fine litter. We mated her with John's dog.
[ترجمه Edris nozari] ماده سگمون باید چند توله خوب بزاید. ما اونو با سگ جان جفت کردیم
|
[ترجمه گوگل]عوضی ما باید بستر خوبی تولید کند ما او را با سگ جان جفت کردیم
[ترجمه ترگمان] هرزه ما باید جای خوبی تولید کنه او را با سگ جان جفت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. People who drop litter make me see red.
[ترجمه Peter Strahm] افرادی که آشغال میریزند ( رها میکنند ) مرا خشمگین میکنند.
|
[ترجمه گوگل]افرادی که زباله می ریزند باعث می شوند من قرمز ببینم
[ترجمه ترگمان] کسایی که باعث میشن که من قرمز رو ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخت روان (اسم)
litter, bier, stretcher, palanquin, palankeen, ski lift

اشغال (اسم)
inhabitancy, litter, run-off, slag, tenure, occupation, raff, trash, refuse, garbage, junk, busyness, rubbish, scrap, soilage, dump, paltriness, dreg, offal, occupancy, jakes, riffraff, swill

کجاوه (اسم)
litter, palanquin, palankeen, howdah

محمل (اسم)
litter

ریخته و پاشیده (اسم)
litter

اشغال پاشیدن (اسم)
litter

زایمان (اسم)
accouchement, childbirth, parturition, litter, confinement, throe

زاییدن (فعل)
breed, bear, teem, litter, generate, calve, produce, bring out, farrow

تخصصی

[عمران و معماری] خرده ریز گیاهی
[خاک شناسی] لاشبرگ
[آب و خاک] لاشبرگ

انگلیسی به انگلیسی

• refuse, trash; disorder; number of young born to an animal at one time; curtained couch suspended between poles and carried by men or animals; stretcher; bedding for humans or animals (made of straw, rushes, etc.)
toss or dump garbage in an unauthorized place; scatter objects in disorder; give birth to young (of animals); line with straw or hay
litter is rubbish which is left lying around outside.
if a number of things litter a place, they are scattered around in it.
a litter is a group of animals born to the same mother at the same time.

پیشنهاد کاربران

به گروهی متشکل از چند گ به گفته می شود.
a litter of cats
چند تا گربه
small pieces of rubbish that have been left lying on the ground in public places
زباله های کوچکی که در مکان های عمومی روی زمین رها شده اند
آشغال شامل مواد دور ریزی است که به صورتی اشتباه، بدون رضایت دیگران و در محلی نامناسب دفع شده است. آشغال ریزی معمولاً به معنای پرت کردن یا جاگذاشتن مواد یا اشیایی بر روی زمین است که اغلب ساخته دست بشر است ( مانند بطری های نوشابه، یا پوست خوراکی ها ) تا شخص دیگری آنها را جمع آوری کند و به صورت صحیح دفع کند.
...
[مشاهده متن کامل]

About two percent of fast - food packaging ends up as litter.

litterlitter
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/litter• https://en.wikipedia.org/wiki/Litter
دامپزشکی و علوم دامی
1. گروه نوزادان، محصولات یک بارداری، مشروط بر اینکه میانگین تعداد آنها بیش از دو باشد.
2. مواد ذرات خشک که برای بستر یا به عنوان لایه جاذب در زیر حیوانات یا به طور دوره ای توسط حیوان برای جذب ادرار و خشک کردن مدفوع استفاده می شود. سیستم بستر خشک برای طیور و بستر برای گربه ها برای دفع ادرار و مدفوع در داخل خانه.
...
[مشاهده متن کامل]

ظرف غذای گربه ، خرگوش . . .
cat litter
تلنبار کردن
Litter decomposition
در رشته علوم و مهندسی کشاورزی به معنای
بقایای گیاهی حاصل از تجزیه
می باشد.
تا حالا شده بپرسید فرق Trash با Garbage و Rubbish چیه ؟ litter چطور ؟ خب الان بهتون فرقشونو میگم
◀️ Trash چیه ؟
برید داخل سطل زباله خونتون رو نگاه کنید. هر چیزی که اون تو هست Trash هست. یعنی آشغال یا زباله
◀️ Garbage چیه ؟
این دقیقا هم معنیه با trash. اما این یکی بیشتر تو انگلستان استفاده میشه و Trash توی آمریکا. هر دو به معنی آشغال هستن
◀️ Litter چیه ؟
وقتی Garbage روی بریزید روی زمین در ملأ عام ( توی خیابون ) این میشه Litter و چیز خوبی نیست. هم اسم هست هم فعل. به عمل ریختن زباله در خیابان میگن Littering و اگه یه وقت دیدید یه جا نوشته Don't Litter این یعنی زباله نریزید
◀️ Rubbish چیه ؟
وسایل بدردنخور. Useless stuff. وسایلی که تو خونتون سردرگمن و استفاده نمیکنید و به دردتون نمیخوره
پس Trash و Garbage دقیقا مثل همن ( Synonym هستن )
Litter is garbage on the ground in public which is not good
Rubbish is not used anymore
آت اشغال ( اسم ) ، اشغال ریختن ( فعل )
Paper and rubbish that is dropped and left on the ground in a public place .
From Oxford word skills book
Letter : نامه
Litter : آشغال ریختن
Litre : لیتر ( واحد اندازه گیری )
Little : کوچک
litter ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: لاش برگ
تعریف: لایۀ سطحی کف جنگل که در مرحلۀ پیشرفتۀ تجزیه قرار ندارد و معمولاً از انواع برگ ها ازجمله برگ های سوزنی و سرشاخه ها و ساقه ها و پوست درختان و میوه هایی که به تازگی فروافتاده تشکیل شده است
liter = واحد حجم، لیتر /ˈliːtər/
litter = آشغال، توله های حیوانات /ˈlɪtər/
پر شده، غرق شده
if your house is littered with USB - C power bricks
Stretcher
Cot
تخت قابل حمل - برانکار
خاک حاوی کود گیاهی ( خاکرویه )
اشغال ریختن
در متون کشاورزی پسماند هم معنی میده
آشغال ، آشغال ریختن
آلوده یا کثیف کردن
به زمین آشغال ریختن
کاغذ و یازباله ای ک در مجامع عمومی انداخته میشه
a group of newly born animals
متون دامپزشکی: فضولات، پشگل.
بچه موش, توله
آلوده بودن/ساختن
آت و آشغال ریختن
آشغال زباله دور انداختنی
زباله
leave bits of waste paper
آشغال.
اشغال ریختن.
آشغال ، زباله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس