صفت ( adjective )
• (1) تعریف: consisting of molecules that move easily, unlike those of a solid, but tend not to separate, as do those of a gas.
• مترادف: fluid
• مشابه: melted, molten, solvent, thawed
• مترادف: fluid
• مشابه: melted, molten, solvent, thawed
- Ice is matter in a solid state while water is matter in a liquid state.
[ترجمه زینب سرآمد] یخ در حالت جامد اهمیت دارد در حالیکه آب در حالت مایع اهمیت دارد|
[ترجمه گوگل] یخ ماده در حالت جامد است در حالی که آب ماده در حالت مایع است[ترجمه ترگمان] یخ در حالت جامد مهم است در حالی که آب در حالت مایع مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She finds the liquid medicine easier to take than the pill form.
[ترجمه Ayda F] او مصرف داروی مایع ( شربت ) را آسانتر از مصرف قرص میداند|
[ترجمه امیررضا فرهید] او ( اشاره به مونث ) مصرف دارو ی مایع ( شربت ) را راحت تر از مصرف قرص می داند.|
[ترجمه گوگل] او مصرف داروی مایع را راحتتر از قرص میداند[ترجمه ترگمان] او دارو مایع را آسان تر از شکل قرص پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having been made into a liquid, as by condensing a gas or melting a solid.
• مترادف: dissolved, liquefied, liquescent, melted, molten, thawed
• مترادف: dissolved, liquefied, liquescent, melted, molten, thawed
- The liquid iron is poured into a mold.
[ترجمه گوگل] آهن مایع در قالب ریخته می شود
[ترجمه ترگمان] اهن مذاب به یک قالب ریخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اهن مذاب به یک قالب ریخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: flowing freely, as a substance, sound, movement, or passage of language.
• مترادف: flowing, fluent, fluid
• مشابه: gliding, mellifluous, streaming, tripping
• مترادف: flowing, fluent, fluid
• مشابه: gliding, mellifluous, streaming, tripping
- The movements of classical ballet tend to be liquid rather than abrupt or jerky.
[ترجمه گوگل] حرکات باله کلاسیک به جای تند و ناگهانی یا تند و ناگهانی، مایع هستند
[ترجمه ترگمان] حرکات باله کلاسیک به جای تند یا نامنظم بودن به مایع تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حرکات باله کلاسیک به جای تند یا نامنظم بودن به مایع تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: clear or shining.
• مترادف: clear, crystal, limpid, lucid, shining, shiny, transparent
• مشابه: bright, radiant
• مترادف: clear, crystal, limpid, lucid, shining, shiny, transparent
• مشابه: bright, radiant
- Her sad, liquid eyes gazed at him intently.
[ترجمه به توچه] غم اندوه باعث جوشش نوعی مایع در چشم او شد|
[ترجمه گوگل] چشمان غمگین و مایع او با دقت به او خیره شد[ترجمه ترگمان] چشمان اندوهگین و liquid با دقت به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: of assets, being in the form of cash, or easily convertible to cash.
• مترادف: fluid
• مشابه: accessible, available, convertible, negotiable, ready
• مترادف: fluid
• مشابه: accessible, available, convertible, negotiable, ready
- They are very wealthy but their liquid assets are not plentiful, as most of their money is tied up in real estate.
[ترجمه گوگل] آنها بسیار ثروتمند هستند اما دارایی های نقدی آنها زیاد نیست، زیرا بیشتر پول آنها در املاک و مستغلات است
[ترجمه ترگمان] آن ها بسیار ثروتمند هستند اما دارایی های مایع آن ها زیاد نیست چون اغلب پول آن ها در املاک و مستغلات بسته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها بسیار ثروتمند هستند اما دارایی های مایع آن ها زیاد نیست چون اغلب پول آن ها در املاک و مستغلات بسته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: liquidly (adv.), liquidness (n.)
مشتقات: liquidly (adv.), liquidness (n.)
• : تعریف: a substance that is in a liquid state, such as water.
• مترادف: fluid
• مشابه: beverage, drink, liquor, sap, solution
• مترادف: fluid
• مشابه: beverage, drink, liquor, sap, solution
- When you have a cold or the flu, you should drink plenty of liquids.
[ترجمه گوگل] هنگامی که سرماخوردگی یا آنفولانزا دارید، باید مایعات زیادی بنوشید
[ترجمه ترگمان] وقتی سرما یا انفلانزا دارید، باید مقدار زیادی مایعات بنوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی سرما یا انفلانزا دارید، باید مقدار زیادی مایعات بنوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید