liquid

/ˈlɪkwəd//ˈlɪkwɪd/

معنی: مایع، ابگونه، ابگونه، پول شدنی، چیز ابکی، نقد شو، سهل وساده، سائل، روان، سیال
معانی دیگر: آبگونه، مایع (در برابر: جامد solid)، آبکی، آبوار، آبسان، زلال، شفاف، فرانما، روشن، سلیس، (بازرگانی) نقد، نقدینه، (آوا شناسی) کناری (مانند: r و l)، در مورد کالا نقد شو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: consisting of molecules that move easily, unlike those of a solid, but tend not to separate, as do those of a gas.
مترادف: fluid
مشابه: melted, molten, solvent, thawed

- Ice is matter in a solid state while water is matter in a liquid state.
[ترجمه زینب سرآمد] یخ در حالت جامد اهمیت دارد در حالیکه آب در حالت مایع اهمیت دارد
|
[ترجمه گوگل] یخ ماده در حالت جامد است در حالی که آب ماده در حالت مایع است
[ترجمه ترگمان] یخ در حالت جامد مهم است در حالی که آب در حالت مایع مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She finds the liquid medicine easier to take than the pill form.
[ترجمه Ayda F] او مصرف داروی مایع ( شربت ) را آسانتر از مصرف قرص میداند
|
[ترجمه امیررضا فرهید] او ( اشاره به مونث ) مصرف دارو ی مایع ( شربت ) را راحت تر از مصرف قرص می داند.
|
[ترجمه گوگل] او مصرف داروی مایع را راحت‌تر از قرص می‌داند
[ترجمه ترگمان] او دارو مایع را آسان تر از شکل قرص پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having been made into a liquid, as by condensing a gas or melting a solid.
مترادف: dissolved, liquefied, liquescent, melted, molten, thawed

- The liquid iron is poured into a mold.
[ترجمه گوگل] آهن مایع در قالب ریخته می شود
[ترجمه ترگمان] اهن مذاب به یک قالب ریخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: flowing freely, as a substance, sound, movement, or passage of language.
مترادف: flowing, fluent, fluid
مشابه: gliding, mellifluous, streaming, tripping

- The movements of classical ballet tend to be liquid rather than abrupt or jerky.
[ترجمه گوگل] حرکات باله کلاسیک به جای تند و ناگهانی یا تند و ناگهانی، مایع هستند
[ترجمه ترگمان] حرکات باله کلاسیک به جای تند یا نامنظم بودن به مایع تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: clear or shining.
مترادف: clear, crystal, limpid, lucid, shining, shiny, transparent
مشابه: bright, radiant

- Her sad, liquid eyes gazed at him intently.
[ترجمه به توچه] غم اندوه باعث جوشش نوعی مایع در چشم او شد
|
[ترجمه گوگل] چشمان غمگین و مایع او با دقت به او خیره شد
[ترجمه ترگمان] چشمان اندوهگین و liquid با دقت به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: of assets, being in the form of cash, or easily convertible to cash.
مترادف: fluid
مشابه: accessible, available, convertible, negotiable, ready

- They are very wealthy but their liquid assets are not plentiful, as most of their money is tied up in real estate.
[ترجمه گوگل] آنها بسیار ثروتمند هستند اما دارایی های نقدی آنها زیاد نیست، زیرا بیشتر پول آنها در املاک و مستغلات است
[ترجمه ترگمان] آن ها بسیار ثروتمند هستند اما دارایی های مایع آن ها زیاد نیست چون اغلب پول آن ها در املاک و مستغلات بسته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: liquidly (adv.), liquidness (n.)
• : تعریف: a substance that is in a liquid state, such as water.
مترادف: fluid
مشابه: beverage, drink, liquor, sap, solution

- When you have a cold or the flu, you should drink plenty of liquids.
[ترجمه گوگل] هنگامی که سرماخوردگی یا آنفولانزا دارید، باید مایعات زیادی بنوشید
[ترجمه ترگمان] وقتی سرما یا انفلانزا دارید، باید مقدار زیادی مایعات بنوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. liquid amonia gasifies readily
آمونیاک مایع زود تبدیل به گاز می شود.

2. liquid and solid fuel
سوخت های مایع و سوخت های جامد

3. liquid assets
دارایی های نقد

4. liquid deficiency
کمبود نقدینه

5. liquid eyes
چشمان روشن

6. liquid soap
صابون مایع

7. liquid verse
شعر روان

8. a liquid that removes clothes stains
آبگونه ای که لکه های لباس را پاک می کند

9. cleaning liquid
مایع تمیز کننده

10. this liquid has the same ingredients as mother's milk
این آبگونه دارای همان اجزایی است که در شیر مادر وجود دارد.

11. this liquid will free the pipes of any obstruction
این مایع هرگونه گرفتگی لوله ها را برطرف خواهد کرد.

12. this liquid will spot out all of the stains
این محلول همه ی لکه ها را خواهد برد.

13. a milky liquid
آبگونه ی شیرفام

14. the solid and liquid states
(حالات) جامد و مایع

15. a dense smoke or liquid
دود یا مایع غلیظ

16. ether is a mobile liquid
اتر یک مایع سیال است.

17. the density of each liquid
چگالی هریک از مایعات

18. the jump from the liquid to the gaseous state
جهش از حالت آبگونگی به حالت گازی

19. you can pour this liquid on the sugar or, conversely, you can pour the sugar on this liquid
شما می توانید این محلول را روی شکر بریزید یا بالعکس شکر را روی این محلول بریزید.

20. nitric acid is a corrosive liquid
تیزاب آبگونه ای خورنده است.

21. some frogs exude a poisonous liquid from their skins
برخی وزغ ها آبگونه ی زهرینی از پوست خود ترشح می کنند.

22. the chemical makeup of this liquid
ترکیب شیمیایی این آبگونه

23. this substance passes from a liquid to a gaseous state
این ماده از حالت آبگونگی به حالت گازی می رسد.

24. to bathe a wound in a liquid
با محلولی زخم را شستشو دادن

25. air is fluid while water is both fluid and liquid
هوا روان است در صورتی که آب هم روان است هم مایع.

26. The liquid is found in a highly concentrated form.
[ترجمه گوگل]مایع به شکل بسیار غلیظ یافت می شود
[ترجمه ترگمان]مایع در یک شکل بسیار متمرکز یافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The liquid filtered through sandy soil.
[ترجمه گوگل]مایع از طریق خاک شنی فیلتر شد
[ترجمه ترگمان]مایع از طریق خاک ماسه ای فیلتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Heat the liquid in a large, wide container rather than a high narrow one, or it can boil over.
[ترجمه گوگل]مایع را در یک ظرف بزرگ و پهن به جای ظرف باریک گرم کنید، در غیر این صورت ممکن است بجوشد
[ترجمه ترگمان]مایع را در یک ظرف بزرگ و بزرگ حرارت دهید تا یک محفظه باریک و یا آن را بجوشانید یا ممکن است آن را به جوش آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Liquid crystals are considered to be intermediate between liquid and solid.
[ترجمه گوگل]کریستال های مایع به عنوان حد واسط بین مایع و جامد در نظر گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]کریستال های مایع واسط بین مایع و جامد در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Liquid nitrogen boils at a very low temperature.
[ترجمه پیتر] مایع نیتروژن در دمای بسیار کم ( سرد ) میجوشد.
|
[ترجمه گوگل]نیتروژن مایع در دمای بسیار پایین می جوشد
[ترجمه ترگمان]نیتروژن مایع در دمای بسیار پایین می جوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مایع (اسم)
steep, water, fluid, liquid, liquid substance

ابگونه (اسم)
water, fluid, liquid

ابگونه (صفت)
fluid, liquid

پول شدنی (صفت)
liquid

چیز ابکی (صفت)
weak, liquid, waterish, weakish

نقد شو (صفت)
liquid

سهل وساده (صفت)
liquid

سائل (صفت)
asking, fluid, liquid

روان (صفت)
clear, handy, easy, spirit, current, versatile, fluid, liquid, smooth, glib, fluent, cursive, profluent, voluble

سیال (صفت)
indeterminate, current, vague, fluid, liquid, indefinite, undetermined, flowing

تخصصی

[شیمی] مایع
[عمران و معماری] مایع - آبکی - آبگونه
[برق و الکترونیک] مایع
[مهندسی گاز] مایع
[حقوق] قابل نقد شدن، نقد، نقدی، دارای نقدینه قابل توجه
[نساجی] مایع - سیال
[ریاضیات] مایع، قابل تبدیل، سیال، نقدینه، نقد شدنی، نقد، نقد شونده

انگلیسی به انگلیسی

• substance whose molecules move freely but do not tend to separate; (phonetics) liquid consonant, frictionless speech sound (i.e. l and r)
made up of molecules that move freely but do not tend to separate; of or comprised of liquids; smooth, flowing, fluid; clear, bright; produced without friction (phonetics); easily converted into cash
a liquid is a substance such as water which is not solid and which can be poured.
something that is liquid is in the form of a liquid rather than being solid or a gas.

پیشنهاد کاربران

در مورد لباس به معنی شفاف و بدن نما هستش
liquid stockings
جوراب شلواری رنگ پا
liquid: مایع
نقد شدنی
نقد شونده
liquid ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: روان
تعریف: اصطلاحی فراگیر برای اشاره به همخوان های کناری و لرزشی و زنشی
محلول
:For example
It's very Helpful to drink lots of Liquids when you got Covid - 19 or you have Influenzia
I'm not liquid right now
الان خر بشو نیستم
[حسابداری] نقدینگی
Water is a type of liquid
اب نوعی مایع است.
*زبان دهم
مایع🔮
liquid handwash به معنی مایع دستشویی 🚽🚿
مایع
البته نه مایع دستشویی
یک نوع مایع مخصوص کیک
مایع و روان
مایع ، آب گونه
سیال
در بعضی موارد مثل این جمله مایع معنی میدهد:Water is a type of liquid
شفاف و واضح
نوع مایع
مایع
substance like water or oil that flows freely
روان ( آواشناسی - زبانشناسی )
چیزی که مایع باشد
Water is a good example of a liquid
مایع
Anything like water that is not soild or gas
مایع
شفاف
نقدینگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس