leap

/ˈliːp//liːp/

معنی: طفره، خیز، پرش، جست، خیز زدن، جستن، دویدن، جفت زدن
معانی دیگر: جست زدن، جهیدن، پریدن، آلیزیدن، ورجه کردن، سکیزیدن، خیزیدن، بزیدن، چنبیدن، به هوا پریدن، (با شدت و تندی) حرکت کردن، از جا جستن، ورجستن، پراندن، جهاندن، به جهش درآوردن، خیزاندن، از روی چیزی پریدن یا جهیدن، (با: at) با اشتیاق پذیرفتن، قاپ زدن، قاپیدن، جهش، گنبدی، آلیزش، چنبک، (به ویژه قلب) سخت تپیدن، تو ریختن دل، فرو ریختن قلب

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: leaps, leaping, leaped, leapt
(1) تعریف: to spring into the air, moving straight up or to another position.
مترادف: bound, jump, spring
مشابه: bob, bolt, bounce, caper, cavort, frisk, frolic, gambol, hop, hurdle, leapfrog, skip, surge, vault

- The frog leaped from the rock and onto the bank.
[ترجمه A] قورباغه از روی سنگ به ساحل پرید.
|
[ترجمه مینو سپهری گهر] قورباغهه از صخره به ساحل پرید
|
[ترجمه گوگل] قورباغه از صخره پرید و روی ساحل پرید
[ترجمه ترگمان] قورباغه از سنگ بیرون پرید و روی ساحل افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move or act suddenly or quickly with, or as though with, a leap.
مشابه: bound, hop, hurdle, jerk, jump, plunge, spring, start, surge, vault

- He leapt to the side to avoid an accident.
[ترجمه زینب سرآمد] او پرید به یک طرف تا از تصادفی جلوگیری کند.
|
[ترجمه Hamed] برای اینکه تصادف نشه، پرید کنار.
|
[ترجمه مینو سپهری کهر] او کنار رفت که از حادثه ( تصادف ) دوربمونه
|
[ترجمه گوگل] برای جلوگیری از تصادف به کناری پرید
[ترجمه ترگمان] از کوره در رفت تا از تصادف دوری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She would leap at any opportunity to travel.
[ترجمه الی] او به سوی هر فرصتی برای سفر کردن خیز برمی داشت.
|
[ترجمه Hamed] او از هر فرصتی برای سفر استقبال می کرد.
|
[ترجمه مینو سپهری گهر] او هر فرصتی را برای مسافرت می قاپید ( تو هوا میزد )
|
[ترجمه گوگل] او در هر فرصتی برای سفر می پرید
[ترجمه ترگمان] در هر فرصتی برای سفر جست وخیز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The well-trained soldiers leapt to carry out their orders.
[ترجمه مینو سپهری گهر] سربازان خوب آموزش دیده برای اجرای فرامین از جا پریدند
|
[ترجمه گوگل] سربازان آموزش دیده برای اجرای دستورات خود جهش کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان تربیت شده از جا جستند تا دستورها خود را اجرا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to jump, spring, or pass over quickly.
مترادف: jump
مشابه: hop, hurdle, leapfrog, spring, vault

- The horse easily leaped the stone wall.
[ترجمه گوگل] اسب به راحتی از دیوار سنگی پرید
[ترجمه ترگمان] اسب به آسانی از دیوار سنگی پایین پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She leaped all obstacles on her road to success.
[ترجمه زینب سرآمد] او از روی تمام موانعی که سر راه موفقیتش بودند پرید.
|
[ترجمه qwertyuiop] و از روی تمام موانعی که سر راه موفقیتش بودند پرید
|
[ترجمه گوگل] او تمام موانع را در مسیر موفقیت خود پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان] تمام موانع را به سوی موفقیت خود به راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: by leaps and bounds
(1) تعریف: an act or instance of leaping; quick jump.
مترادف: bounce, bound, hop, jump, spring, vault
مشابه: bob, caper, frisk, gambol, skip

- The monkey's leap into the tree startled the birds.
[ترجمه گوگل] پرش میمون به درخت پرندگان را بهت زده کرد
[ترجمه ترگمان] جست و جوی میمون روی درخت پرید و پرندگان را از جا پراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the distance covered by leaping.
مترادف: jump
مشابه: bound

- a leap of ten feet
[ترجمه گوگل] یک جهش ده فوتی
[ترجمه ترگمان] از ده پا جستی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a quick or abrupt transition, change, or movement.
مترادف: jump
مشابه: change, movement, passage, shift, skip, spring, switch, transition

- a sudden leap from one topic to another
[ترجمه گوگل] یک جهش ناگهانی از موضوعی به موضوع دیگر
[ترجمه ترگمان] یک جهش ناگهانی از یک موضوع به موضوعی دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. leap (or shot) in the dark
الله بختی کاری را کردن

2. leap in the dark
کار پر مخاطره (چون عاقبت آن معلوم نیست)،جهش در تاریکی

3. leap to conclusions
با شتاب و بی دقتی نتیجه گیری کردن

4. to leap a horse over a fence
اسب را از روی نرده پراندن

5. to leap a wall
از روی دیوار پریدن

6. a five-meter leap
یک پرش پنج متری

7. an easy leap
جهش آسان

8. knowledge took a great leap forward
دانش جهش بزرگی به جلو داشت.

9. the country's industries have made a quantum leap
صنایع کشور پیشرفت عظیمی کرده است.

10. The dog made a leap over the fence.
[ترجمه گوگل]سگ از روی حصار پرید
[ترجمه ترگمان]سگ از روی نرده ها پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cat crouched, ready to leap.
[ترجمه گوگل]گربه خم شد و آماده جهش بود
[ترجمه ترگمان]گربه خم شد و آماده پریدن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Take a leap of faith and trust them.
[ترجمه افشین گلچین] یک قدم با ایمان بردارید و به آنها اعتماد کنید.
|
[ترجمه گوگل]گامی در ایمان بردارید و به آنها اعتماد کنید
[ترجمه ترگمان]به آن ها ایمان داشته باش و به آن ها اعتماد کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Leap year recurs every four years.
[ترجمه گوگل]سال کبیسه هر چهار سال یکبار تکرار می شود
[ترجمه ترگمان]سال کبیسه از هر چهار سال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There has been a quantum leap in the range of the wines sold in the UK.
[ترجمه Hamed] فروش مشروبات در بریتانیا، جهش بزرگی داشته است.
|
[ترجمه گوگل]یک جهش کوانتومی در محدوده شراب های فروخته شده در بریتانیا وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]یک جهش کوانتومی در طیف وسیعی از شرابه ای فروخته شده در انگلستان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He made a flying leap at the ball.
[ترجمه گوگل]او یک جهش پروازی به سمت توپ انجام داد
[ترجمه ترگمان]با سرعت به سوی مجلس رقص خیز برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طفره (اسم)
hop, evasion, equivocation, jink, avoidance, elusion, subterfuge, runaround, jump, leap, gambol, gambado, put-off

خیز (اسم)
bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

پرش (اسم)
fly, jump, leap, bounce

جست (اسم)
skip, leap, bounce, gambol

خیز زدن (فعل)
bound, rush, jump, leap, lunge

جستن (فعل)
find, hip, jump, leap, scoot

دویدن (فعل)
run, race, trig, leap

جفت زدن (فعل)
leap

تخصصی

[ریاضیات] پرش، کبیسه، جست

انگلیسی به انگلیسی

• act of jumping, lunge, spring; distance jumped; sudden change, abrupt transition
jump, hop, lunge, spring into the air; move suddenly, act quickly
if you leap somewhere, you jump high in the air or jump a long distance. verb here but can also be used as a count noun. e.g. she took a flying leap at the fence. he made leaps of 8.4 and 8.7 metres.
to leap somewhere also means to move there suddenly and quickly.
you can say that things leap when they suddenly advance or increase by a large amount. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a leap in oil prices.
if something changes by leaps and bounds, it changes very quickly.
see also leapt.
if you leap at a chance or opportunity, you accept it quickly and eagerly.

پیشنهاد کاربران

Leap و jump هردو به یک معنی هستن ولی در نظر داشته باشین که leap شدت بیشتری داره یچیزی مثل پریدن و پرت شدن
leap
پریدن - Jump
on/over/up/out
He leaped out of his car and ran towards the house
I leaped up to answer the phone
The dog leaped over the gate
He leaped on to weighing - machine
Leap is to jump or spring a long way, to a great height, or with great force
جهش
پریدن ، جهش کردن
فرار کردن
Leaps from train on way to prison
فرار کرد از قطاری که داشت به زندان می رفت
To increase quickly and by a large amount
Syn:tumble
E. x:profits leapt to �376m
یک پرش بزرگ یا ناگهانی که از یک مکان به مکان دیگر باشه
دل رو به دریا زدن , عملی که شاید در زندگی یک بارفرصتش پیش بیا یا انجام بدید , مثلا
We've finally decided to take the leap and are getting ready to move down south and start living the life we've dreamed about
...
[مشاهده متن کامل]

ما بالاخره تصمیم گرفته بودیم تا دل رو به دریا بزنیم و آماده بشیم تا حرکت کنیم به سمت جنوب , شروع کنیم ی زندگی که یک عمره ارزویشو داشتیم

رشد فکری
گله پلنگ
a leap of leopards
Leap year
سال کبیسه ( سالی که ۳۶۶ روز داره )
جمع واژه leopard می اشد. پلنگ ها
خیز برداشتن
در تکاپو بودن
تغییر رویه دادن
کنایه از زیاده روی
frisk
ناگهانی پریدن
A long or high jump
Asudden large change or increase in sth
Make a big jump
A risky action undertaken with the hope of success
- chance
- ریسک کردن/خطر کردن
- جسارت داشتن
- uncertainty

a leap of ( the ) imagination
( also an imaginative leap )
از نظر اینجانب: پردازش عمیق فکری، جهش فکر/فکری، خیزش فکر
تعریف دیکشنری لانگمن:
a mental process that is needed to understand something difficult or see the connection between two very different ideas
Sometimes it is used figuratively to say it is
difficult to logically justify what someone is saying
جست و خیز کردن
سرچشمه گرفتن ، spring
( پلیمر ) بیرون آمدن
leap means jump 🔷
You had a good leap
جهش خوبی داشتی
شما یک جهش خوبی داشتید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس