lament

/ləˈment//ləˈment/

معنی: ضجه، ضجه و زاری کردن، تاسف خوردن، زاریدن، سوگواری کردن
معانی دیگر: زاری کردن، موییدن، گریه و زاری کردن، اظهار تاسف کردن، افسوس خوردن، دریغ خوردن، دریغیدن، نالیدن، دژوانیدن، مویه، (شعر یا موسیقی) نوحه، سوگ آهنگ، سوگچامه، مرثیه، تاسف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an expression of sorrow or regret.
مترادف: lamentation, mourning, sorrow
مشابه: howl, jeremiad, keen, plaint, wail

- The parole board listened to the prisoner's lament over what he had done, but they were not convinced of its sincerity.
[ترجمه گوگل] هیئت آزادی مشروط به ناله زندانی در مورد کاری که انجام داده بود گوش دادند، اما آنها به صداقت آن متقاعد نشدند
[ترجمه ترگمان] هیات مدیره عفو مشروط بر آنچه انجام داده بود گوش فرا می داد، اما به صداقت آن ایمان نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Filled with lament and longing, his letter brought her to tears.
[ترجمه گوگل] نامه اش پر از ناله و حسرت، اشک او را درآورد
[ترجمه ترگمان] نامه پر از اشک و حسرت، نامه او را به گریه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an expression of complaint.
مشابه: complaint

- The principal is hearing many laments from parents concerning the new school policy.
[ترجمه گوگل] مدیر مدرسه ناله های زیادی از والدین در مورد سیاست جدید مدرسه می شنود
[ترجمه ترگمان] مدیر در حال رسیدگی به شکایات بسیاری از والدین در رابطه با سیاست جدید مدارس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a formal expression of mourning in poetry or song; elegy or dirge.
مترادف: dirge, elegy, monody, threnody
مشابه: requiem
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: laments, lamenting, lamented
• : تعریف: to mourn for or regret.
مترادف: bemoan, bewail, deplore, mourn, regret, rue, wail
متضاد: celebrate
مشابه: moan, repent, weep

- She lamented the loss of her youth.
[ترجمه گوگل] او از از دست دادن جوانی خود ابراز تاسف کرد
[ترجمه ترگمان] از دست دادن جوانی اش اظهار تاسف می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you ever lament your decision to quit your high-paying job?
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال از تصمیم خود برای ترک شغل پردرآمد خود ابراز تاسف می کنید؟
[ترجمه ترگمان] آیا تا به حال از تصمیم خود برای ترک شغل پردرآمد خود شکایت کرده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He still laments that he did not complete his education.
[ترجمه گوگل] او هنوز هم از این که تحصیلاتش را به پایان نرسانده، می نالد
[ترجمه ترگمان] او هنوز هم از این بابت متاسف است که تحصیلات خود را کامل نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We strongly lament that you were treated in this manner by one of our hotel staff.
[ترجمه گوگل] ما به شدت متاسفیم که یکی از کارکنان هتل ما با شما چنین رفتاری داشته است
[ترجمه ترگمان] ما به شدت افسوس می خوریم که شما با یکی از کارکنان هتل ما رفتار کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: lamentingly (adv.), lamenter (n.)
• : تعریف: to feel or express regret or sorrow; grieve or complain.
مترادف: bemoan, bewail, complain, grieve, mourn, sorrow, wail
متضاد: exult, glory, rejoice
مشابه: keen, moan, pine, rue

- The result of their decision was not what they hoped for, but they had no time to lament.
[ترجمه گوگل] نتیجه تصمیم آنها آن چیزی نبود که انتظارش را داشتند، اما فرصتی برای عزاداری نداشتند
[ترجمه ترگمان] نتیجه تصمیم آن ها چیزی نبود که انتظار آن را داشتند، اما وقت آن را نداشتند که گریه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a funeral lament
نوحه ی مجلس ختم

2. the nightingale's lament upon the arrival of winter
مویه ی بلبل به خاطر فرا رسیدن زمستان

3. Ken began to lament the death of his only son.
[ترجمه مریم سالک زمانی] از مرگ تنها پسرش ناله سر داد.
|
[ترجمه گوگل]کن شروع به افسوس خوردن از مرگ تنها پسرش کرد
[ترجمه ترگمان]کن شروع کرد به شکایت از مرگ تنها پسرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Short pleasure, long lament.
[ترجمه باب اسفنجی] لذت کوتاه، سوگ طولانی
|
[ترجمه Majid Vahid] لذت کوتاه ، افسوس طولانی
|
[ترجمه گوگل]لذت کوتاه، نوحه طولانی
[ترجمه ترگمان]لذت کوتاه، lament طولانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He composed a lament to the dead soldier.
[ترجمه مریم سالک زمانی] آهنگ عزایی برای مرگ سرباز تصنیف کرد.
|
[ترجمه گوگل]او برای سرباز مرده مرثیه سرایی کرد
[ترجمه ترگمان]بر سر سرباز مرده ناله و زاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A lone piper played a lament.
[ترجمه گوگل]یک پیپر تنها نوحه ای نواخت
[ترجمه ترگمان]یک ساز تنها ناله و زاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She spoke of the professional woman's lament that a woman's judgment is questioned more than a man's.
[ترجمه گوگل]او از گلایه زن حرفه ای گفت که قضاوت زن بیشتر از مرد زیر سوال می رود
[ترجمه ترگمان]او از تاسف این زن حرفه ای صحبت می کرد که تشخیص یک زن بیشتر از یک مرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Those who lament that Berlin never wrote a great treatise miss the point.
[ترجمه گوگل]آنهایی که از این که برلین هرگز رساله بزرگی ننوشته گلایه می کنند، موضوع را از دست می دهند
[ترجمه ترگمان]آن کسانی که تاسف می خورند که برلین هرگز یک رساله بزرگ را از دست نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some of the Internet old-timers lament the inevitable change that commercialization will wreak on the unique subculture.
[ترجمه گوگل]برخی از قدیمی‌های اینترنتی از تغییر اجتناب‌ناپذیری که تجاری‌سازی بر خرده فرهنگ منحصربه‌فرد ایجاد می‌کند ابراز تاسف می‌کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از تایمرهای قدیمی اینترنت شاهد تغییر غیرقابل اجتناب هستند که تجاری سازی به یک خرده فرهنگ منحصربفرد تبدیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A heartfelt lament and positive proof that Morrissey's voice is indeed a valuable instrument.
[ترجمه گوگل]ناله ای صمیمانه و گواه مثبتی بر این که صدای موریسی واقعاً ساز ارزشمندی است
[ترجمه ترگمان]تاسف شدید و اثبات مثبت که صدای موریسی یک ساز با ارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Crossing in Force 9 winds led me to lament the absence of a grab-rail in the shower.
[ترجمه گوگل]عبور از بادهای فورس 9 باعث شد تا از نبود یک ریل در زیر دوش ابراز تاسف کنم
[ترجمه ترگمان]عبور از ۹ باد باعث شد که من به غیبت یک قطار سریع السیر در زیر دوش تاسف بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I know those tenement-lined streets invite a nostalgic lament for the loss of community.
[ترجمه گوگل]می‌دانم که آن خیابان‌های پر از خانه‌ها، نوستالژیکی را برای از دست دادن جامعه دعوت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]من می دانم که این خیابان های استیجاری مملو از دلتنگی برای از دست دادن جامعه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What a dismal, doleful, baleful lament of a speech we had from him.
[ترجمه گوگل]چه ناله، کسالت بار و هولناکی از سخنرانی او داشتیم
[ترجمه ترگمان]چه صدای غم انگیز و غم انگیز و غم انگیز یک سخنرانی که از او داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Farous' lament came to an end and the boy punched the tape out of its slot.
[ترجمه گوگل]ناله فاروس به پایان رسید و پسر نوار را با مشت از شکافش بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]گله Farous به پایان رسید و پسر با مشت نوار را از شکاف آن بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضجه (اسم)
cry, dole, scream, exclamation, howl, yell, squall, lament, wail, squeal, shriek, whoop, plaint, yawl, yammer

ضجه و زاری کردن (فعل)
lament

تاسف خوردن (فعل)
sorrow, lament

زاریدن (فعل)
lament

سوگواری کردن (فعل)
bemoan, mourn, lament, bewail

انگلیسی به انگلیسی

• wailing, mourning, bewailing; mournful song, cry of grief; complaint
mourn aloud, wail, express sorrow, grieve for; bewail, bemoan, regret
if you lament something, you express your sadness or regret about it; a literary word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. `it's a dying industry,' is his lament.

پیشنهاد کاربران

تاسف خوردن، زاریدن، سوگواری کردن، سوگواری، ضجه و زاری کردن
شکوه کردن
to express sadness and feeling sorry about something
ابراز غم و اندوه و پشیمانی کردن برای چیزی
US President Joe Biden in an address in Tel Aviv on Wednesday lamented the loss of life during the October 7 attacks in Israel by Hamas.
...
[مشاهده متن کامل]

The poem opens by lamenting ( over ) the death of a young man.
My grandmother, as usual, lamented the decline in moral standards in today's society.
The late lamented ( = dead and remembered with love ) Frank Giotto used to live here.
Synonyms
bemoan /formal
bewail/ literary

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/lament
بهترین معنی که بهش تعلق میگیره همونطور که دوستان گفتن "سوگ" هست
verb=ابراز ناراحتی و تاسف
to express sadness and regret about something:
The poem opens by lamenting ( over ) the death of a young man.
My grandmother, as usual, lamented the decline in moral standards in today's society.
...
[مشاهده متن کامل]

The late lamented ( = dead and remembered with love ) Frank Giotto used to live here.
He lamented his students’ lack of interest in the classics.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
noun=ناراحتی
Baker’s lament was that his schedule kept him away from his family too often.
a song, poem, or other piece of writing that expresses sadness about someone's death:
The whole play can be interpreted as a lament for lost youth.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : lament
✅️ اسم ( noun ) : lamentation / lamenter
✅️ صفت ( adjective ) : lamentable / lamented
✅️ قید ( adverb ) : lamentably
سوگواری کردن
تاسف خوردن
سوز دل
✔️اظهار تاسف کردن، افسوس خوردن، دریغ خوردن
In the 2008 lecture, Mr. Malley lamented that the United States has often acted abroad in “destructive” ways
حکایت کردن با سوز و گداز
sorrow
تأسف خوردن
متأسف بودن
از دست رفتن. از بین رفتن .
گلایه مند
فعل: 1. اظهار تاسف کردن
2. نالیدن، گله و شکایت کردن
اسم: 1. گله و شکایت
2. مرثیه

تاسف ( noun )
گله و شکایت کردن
سوگواری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس