junction

/ˈdʒəŋkʃn̩//ˈdʒʌŋkʃn̩/

معنی: اتصال، خط اتصال، ربط، تقاطع، نقطه اتصال، برخوردگاه
معانی دیگر: پیوند، جفت شدگی، همبست، پیوندگاه، محل اتصال، محل برخورد (دو راه یا راه آهن و غیره)، محل تقاطع، بندگاه، دوراهی، چندراهی، ـ راهی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: junctional (adj.)
(1) تعریف: a point or place where things are joined together.
مترادف: join, juncture, meeting
مشابه: bond, conjuncture, joint, joke, link, splice, union

- There was a small leak at the junction of the two pipes.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] در مسیر اتصال لوله ها شکاف ریزی مشاهده شد.
|
[ترجمه گوگل] یک نشتی کوچک در محل اتصال دو لوله وجود داشت
[ترجمه ترگمان] شکاف کوچکی در تقاطع دو لوله دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of joining or state of being joined.
مترادف: conjunction, connection, convergence, intersection, joining, juncture, juxtaposition, meeting, unification
مشابه: bond, conjuncture, link, splice, union, yoke

(3) تعریف: a place where two or more roads, railways, rivers, or the like meet or converge.
مترادف: conjuncture, convergence, intersection, juncture, meeting
مشابه: cloverleaf, interchange, link, union

- Somehow we missed the junction for the turnpike.
[ترجمه گوگل] به نحوی ما تقاطع را از دست دادیم
[ترجمه ترگمان] یه جورایی محل تقاطع اتوبان رو از دست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was an accident at the junction of Highway 12 and North Creek Road.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] بین تقاطع جاده کرایک شمالی و آزاده راه نمره ۱۲ تصادف رخ داده است.
|
[ترجمه گوگل] در تقاطع بزرگراه 12 و جاده کریک شمالی تصادف کرد
[ترجمه ترگمان] یک تصادف در تقاطع بزرگراه ۱۲ و جاده Creek شمالی رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We used to go down to the junction just to watch the trains come in.
[ترجمه گوگل] فقط برای تماشای ورود قطارها به تقاطع پایین می رفتیم
[ترجمه ترگمان] ما قبلا به محل تقاطع می رفتیم تا به قطارها نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: something acting to join other things together; connection.
مترادف: connection, joining, juncture
مشابه: bond, link, splice, union, yoke

(5) تعریف: (chiefly British) a point at which a vehicle may exit or access an expressway.

جمله های نمونه

1. a junction of two armies
الحاق دو قشون به هم

2. the junction of two underground cables
پیوندگاه دو شاه سیم زیرزمینی

3. a railroad junction
تقاطع راه آهن

4. it caused a junction between the two cultures
(آن) موجب پیوند آن دو فرهنگ شد.

5. the old man was killed at the junction of two main roads
پیرمرد در محل تقاطع دو راه اصلی کشته شد.

6. It was near the junction of City Road and Old Street.
[ترجمه گوگل]نزدیک تقاطع جاده شهر و خیابان قدیمی بود
[ترجمه ترگمان]نزدیک تقاطع خیابان شهر و خیابان قدیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Turn off the motorway at junction
[ترجمه گوگل]در تقاطع بزرگراه را خاموش کنید
[ترجمه ترگمان]بزرگراه را به نقطه اتصال تبدیل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Come off the motorway at junction
[ترجمه گوگل]از بزرگراه در تقاطع خارج شوید
[ترجمه ترگمان]از اتوبان بیرون بیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You should slow down as you approach the junction.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به تقاطع باید سرعت خود را کم کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی به تقاطع رسیدی باید آهسته حرکت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was killed at a road junction by a van driver who went through a red light.
[ترجمه گوگل]او در تقاطع جاده توسط راننده ون که از چراغ قرمز عبور کرده بود کشته شد
[ترجمه ترگمان]او در یک تقاطع خیابان با یک راننده ون که چراغ قرمزی را روشن کرده بود، کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I had right of way at the junction.
[ترجمه گوگل]من در تقاطع حق تقدم داشتم
[ترجمه ترگمان]من درست سر راه ورودی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There's a bridge at the junction of the two rivers.
[ترجمه گوگل]یک پل در محل اتصال دو رودخانه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک پل در تقاطع دو رودخانه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hydrolic power station stands at the junction of two rivers.
[ترجمه گوگل]نیروگاه برق آبی در محل اتصال دو رودخانه قرار دارد
[ترجمه ترگمان]ایستگاه برق hydrolic در تقاطع دو رودخانه قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Turn hard right at the next junction.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] در تقاطع بعدی به سمت راست گردش کنید. ( در ترجمه این جمله تلاش شده کمی از حالت خشونت آن کاسته شود )
|
[ترجمه گوگل]در تقاطع بعدی به سختی به سمت راست بپیچید
[ترجمه ترگمان]سمت راست بپیچید به تقاطع بعدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

خط اتصال (اسم)
junction, joint, accolade, jointing, interface, juncture, seam

ربط (اسم)
connection, junction, juncture, conjunction, correlation, concern, tie, relevance, contiguity, relevancy, connexion, rapport

تقاطع (اسم)
junction, meet, intersection, decussating

نقطه اتصال (اسم)
junction

برخوردگاه (اسم)
junction

تخصصی

[عمران و معماری] اتصال - چهارراه - پیوندگاه - تقاطع
[کامپیوتر] نقطه ی اتصال بخشی از یک دیود یا ترانزیستور که در آنجا دو متضاد از مواد نیمه رسانا به یکدیگر متصل می شوند .
[برق و الکترونیک] اتصال، پیوند، پیوند گاه
[مهندسی گاز] اتصال، پیوستگی، نقطه اتصال
[زمین شناسی] پیوندگاه ،برخوردگاه
[ریاضیات] نقطه ی اتصال، برخوردگاه، اتصال، ارتباط، پیوندگاه، پیوند، انشعاب، نقطه ی اتصال، محل ربط، مفصل
[آمار] پیوندگاه
[آب و خاک] تقاطع، پیوند

انگلیسی به انگلیسی

• intersection; crossing; connection; point of convergence, meeting point, place where two things meet and cross (roads, rivers, etc.); interface in a semiconductor device (electrical)
a junction is a place where roads or railway lines join.

پیشنهاد کاربران

اتصال یا پیوند یا پیوستگاه
Neuromuscular junction
پیوستگاه عصبی عضلانی
A junction is a point where two or more roads, paths, or lines meet. In slang, it can refer to a meeting point or a place where people gather.
تقاطع/ نقطه ای است که در آن دو یا چند جاده، مسیر یا خط به هم می رسند.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان عامیانه می تواند به محل ملاقات یا محلی که مردم در آن جمع می شوند اشاره داشته باشد.
***************************************************************************************************
مثال؛
“Let’s meet at the junction of Main Street and Elm Street. ”
A person describing a popular hangout spot might say, “The park is a junction for skateboarders and BMX riders. ”
Another might suggest, “We can catch the bus at the junction near the mall. ”

junctionjunction
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-intersect/
با سلام و ادب بعضی دوستان کم لطفی میکنند فقط پیشنهادات تک کلمه ای میدن که قاعدتا خود فرهنگ آبادیس آنها را عنوان نموده، اینگونه افراد برای جمع کردن لایک و بالا بردن تعداد پیشنهادات خود اظهارات خیلی پیش پا افتاده میکنند، کاربرد لغت با جمله و یا اصطلاح مربوط به آن زیبا و بدیع است .
intersection و junction هر دو به معنی تقاطع هستند، ولی تفاوت intersection و junction در اینه که:
در intersection دو جاده به طور کامل از همدیگه عبور میکنند که حالت علامت مثبت به وجود میاد که چهار راه هم میشه گفت.
...
[مشاهده متن کامل]

اما در junction اگرچه میشه دو جاده به طور کامل از همدیگه عبور کنند ولی میشه یه جاده دیگه به انتهای خودش رسیده باشه و جاده دیگه ازش عبور کنه و این حالت T رو به وجود بیاره.
یعنی در junction این دو حالت امکان پذیره: T یا علامت مثبت.
.
intersection: چهار راه
junction: چهار راه، تقاطع

junction: تقاطع
یکی از معانی این واژه �پیوند� است که به صورت گسترده ای در فیزیک الکترونیک به ویژه دیودها و ترانزیستورها استفاده می شود. به طور مثال:
Each type of transistor has two P - N junctions
هر ترانزیستور دو پیوند دیودی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

توجه داشته باشید که P - N junction پیوند لایه ای از مواد نوع P با لایه از مواد نوع N است که به آن �پیوند دیودی� گفته می شود.

چند راهی
محل اتصال
محل اتصال، ناحیه تماس
ناحیۀ تماس
سه راه
an act of joining. Mer
the place where two or more roads or railway lines meet. Ox
غشاء
تقاطع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس