اسم ( noun )
مشتقات: junctional (adj.)
مشتقات: junctional (adj.)
• (1) تعریف: a point or place where things are joined together.
• مترادف: join, juncture, meeting
• مشابه: bond, conjuncture, joint, joke, link, splice, union
• مترادف: join, juncture, meeting
• مشابه: bond, conjuncture, joint, joke, link, splice, union
- There was a small leak at the junction of the two pipes.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] در مسیر اتصال لوله ها شکاف ریزی مشاهده شد.|
[ترجمه گوگل] یک نشتی کوچک در محل اتصال دو لوله وجود داشت[ترجمه ترگمان] شکاف کوچکی در تقاطع دو لوله دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the act of joining or state of being joined.
• مترادف: conjunction, connection, convergence, intersection, joining, juncture, juxtaposition, meeting, unification
• مشابه: bond, conjuncture, link, splice, union, yoke
• مترادف: conjunction, connection, convergence, intersection, joining, juncture, juxtaposition, meeting, unification
• مشابه: bond, conjuncture, link, splice, union, yoke
• (3) تعریف: a place where two or more roads, railways, rivers, or the like meet or converge.
• مترادف: conjuncture, convergence, intersection, juncture, meeting
• مشابه: cloverleaf, interchange, link, union
• مترادف: conjuncture, convergence, intersection, juncture, meeting
• مشابه: cloverleaf, interchange, link, union
- Somehow we missed the junction for the turnpike.
[ترجمه گوگل] به نحوی ما تقاطع را از دست دادیم
[ترجمه ترگمان] یه جورایی محل تقاطع اتوبان رو از دست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه جورایی محل تقاطع اتوبان رو از دست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was an accident at the junction of Highway 12 and North Creek Road.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] بین تقاطع جاده کرایک شمالی و آزاده راه نمره ۱۲ تصادف رخ داده است.|
[ترجمه گوگل] در تقاطع بزرگراه 12 و جاده کریک شمالی تصادف کرد[ترجمه ترگمان] یک تصادف در تقاطع بزرگراه ۱۲ و جاده Creek شمالی رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We used to go down to the junction just to watch the trains come in.
[ترجمه گوگل] فقط برای تماشای ورود قطارها به تقاطع پایین می رفتیم
[ترجمه ترگمان] ما قبلا به محل تقاطع می رفتیم تا به قطارها نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما قبلا به محل تقاطع می رفتیم تا به قطارها نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: something acting to join other things together; connection.
• مترادف: connection, joining, juncture
• مشابه: bond, link, splice, union, yoke
• مترادف: connection, joining, juncture
• مشابه: bond, link, splice, union, yoke
• (5) تعریف: (chiefly British) a point at which a vehicle may exit or access an expressway.