[بازی های ویدیویی مبارزه ای]
در هوا نگه داشتن.
ادامه دادن کمبو در هوا، به طوری که حریف فرصت فرود نداشته باشد.
"I was able to juggle my opponent for a few seconds and deal massive damage. "
... [مشاهده متن کامل]
"Juggling is a great way to maximize damage when you have your opponent cornered. "
"He tried to recover from the juggle, but I kept him in the air with another combo. "
To “juggle” means to handle or manage multiple tasks or responsibilities simultaneously. It implies the need for coordination and multitasking skills. رسیدگی یا مدیریت کردن چندین کار یا مسئولیت به طور همزمان.
... [مشاهده متن کامل]
این به نیاز به مهارت های هماهنگی و تعدد وظایف دلالت دارد.
مثال؛
I have to juggle my job, household chores, and taking care of the kids.
A project manager might mention, “Juggling deadlines and resource allocation is a crucial part of my role. ”
A student might say, “I’m juggling studying for exams, attending classes, and working part - time. ”
تردستی . شعبده، حقه بازی، شیادی، چشم بندی
پرداختن به همه ی امور به صورت همزمان
Ex. It's hard to juggle everything
پرداخت به همه ی امور به صورت همزمان خیلی دشواره.
I tried to juggle the demands of work and family life
من تلاش کردم که نیاز های کارم و زندگی خانوادگیمو هندل کنم
To handle or deal with several things
وقتی با چند تا پسر یا دختر همزمان باشی
وقتی می خوایم به سختی هندل کردن چند کار بطور همزمان اشاره کنیم از این لغت استفاده میشه مثلاً یارو شغلش یه جوری ـه که نمی تونه با خانواده اش زیاد وقت بگذرونه نمی تونه بین شغلش و وقتی که برای خانواده اش میذاره تعادل ایجاد کنه.
این لغت تو فیلم plane 2023 هم استفاده شده بود.
مدیریت یک موقعیت هم معنی میده
مثتالی از مفهوم بازی کردن که منظور این باشد بخواهیم بعد از بررسی و امتحان انتخاب ها یا ایده هایی چند، آنها را مطابق الگوی مورد نظرمان مرتب و استفاده نماییم. در این مثال در شرایط فعلی برای پرهیز از زیان های سوخت فسیلی به محیط زیست، تصمیم گیران راه ها و الگوهائی را بررسی و انتخاب می نمایند ( به طور مثال روش های جلوگیری از نشت خطوط انتقال نفت و گاز ) در حالیکه خود را به کم کردن میزان وابستگی به آنها و استفاده بیشتر از انرژی های پایدار و تجدیدپذیر وفق می هند:
... [مشاهده متن کامل]
As a result, governments, investors, and producers are juggling ways to reduce their environmental impact while adapting to changing energy demands
در نتیجه، دولت ها، سرمایه گذاران و تولیدکنندگان به دنبال بررسی و امتحان راه هائی برای کاهش اثرات تخریبی به زیست محیطیشان هستند، از سوی دیگر با تغییر دادن نیازهای انرژی خود کنار می آیند.
از پس چند کار همزمان برآمدن
مدیریت یا انجام چند کار به صورت همزمان
juggling�: involves managing many different activities which all demand your time. �
تردستیدن.
تردست. [ ت َ دَ ] ( ص مرکب ) مردم جلد وچست و چابک را گویند. ( برهان ) . چست و چابک. ( فرهنگ رشیدی ) . کنایه از چست و چالاک و چابک بود. ( انجمن آرا ) . جَلد و چابک و چالاک و ماهر. ( ناظم الاطباء ) . چست وچالاک. ( غیاث اللغات ) . در این ترکیب لفظ تر بمعنی چست و چالاک است. ( آنندراج ) . || غایتش کنایه از کسی هست که عمل بدست کند چون نقاش و مصوِّر و امثال آن. ( آنندراج ) . بعضی از محققان نوشته اند که بمعنی مَشّاق و کامل هنر و مستعمل در کاری که بدست تعلق دارد، و در سراج اللغات بمعنی چالاک دست ، و اطلاق این لفظبر کسانی کنند که عمل بدست نمایند چنانکه نقاش و کاتب. ( غیاث اللغات ) . || شعبده باز که با سرعت عمل ، حقیقت را از بیننده منع کند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || که بسرعت رباید، بی آنکه کسی آگاه شود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا )
... [مشاهده متن کامل] تردستی و شعبده بازی کردن.
انجام همزمان چند فعالیت به طوری که تلاش کنی بینشون تعادل برقرار کنی
juggling the ball
روپایی زدن
Juggle = multitask
مدیریت همزمان چند کار
شعبده بازی🤹♀️
تلاش برای مدیریت و به تعادل رساندن وظایف و فعالیتهای مختلف به منظور صلاحیت دار کردن آنها به طور موفقیت آمیزی در زندگی خودمان
تعادل بین دو چیز برقرار کردن
با یه دست چتد تا هندوانه برداشتن
هم زمان چندکار در برنامه ی خود گنجاندن
How can you juggle your three job?
چه طوری سه تا کار را با هم می تونی انجام بدی.
کاری شگفت انگیز کردن
ژانگولربازی
پرتاب کردن و گفتن سه یا چند چیز کاری که دلقک های سیرک روی یک چرخه انجام میدهد
انجام دادن چندین فعالیت به طور همزمان در یک زمان
شعبده بازی
to keep ( more than two activities, for example ) in motion or progress at one time
شعبده بازی کردن
انجام دادن چندین وظیفه یا فعالیت در یک زمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)