insurmountable

/ˌɪnsərˈmaʊntəbl̩//ˌɪnsəˈmaʊntəbl̩/

معنی: غیر قابل عبور، فائق نیامدنی، غیر قابل تفوق، بر طرف نشدنی
معانی دیگر: فایق نیامدنی، (آنچه نتوان بر آن چیره شد) چیرگی ناپذیر، تفوق ناپذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: insurmountably (adv.), insurmountability (n.), insurmountableness (n.)
• : تعریف: not capable of being conquered or overcome; not surmountable.
متضاد: surmountable
مشابه: invincible

- an insurmountable barrier
[ترجمه گوگل] یک مانع غیر قابل عبور
[ترجمه ترگمان] مانع غیرقابل عبور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. insurmountable barriers
موانع برطرف نشدنی

2. There is no insurmountable difficulty before a brave man ; it is in difficult circumstances that a hero distinguishes himself.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] برای یک مرد شجاع هیچ مانع و مشکل برطرف نشدنی وجود ندارد. در سختی ها است که قهرمان تمایز خود را از دیگران نشان میدهد.
|
[ترجمه گوگل]هیچ سختی غیر قابل حلی در برابر یک مرد شجاع وجود ندارد در شرایط سخت است که یک قهرمان خود را متمایز می کند
[ترجمه ترگمان]پیش از یک مرد شجاع هیچ مشکل insurmountable وجود ندارد؛ در شرایط دشواری است که یک قهرمان خودش را متمایز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No difficulty is insurmountable if one sets one's mind on it.
[ترجمه حسین کتابدار] هیچ مشکلی غیر قابل حل نیست، اگر شخص فکرش را بر روی آن متمرکز کند.
|
[ترجمه گوگل]هیچ مشکلی حل نشدنی نیست، اگر انسان به آن فکر کند
[ترجمه ترگمان]مشکلی نیست اگر کسی فکرش را بر آن متمرکز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lack of money has proved an almost insurmountable obstacle.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] فقدان پول تقریبا بصورت یک مانع لاینحل در آمده است
|
[ترجمه گوگل]کمبود پول یک مانع تقریباً غیرقابل عبور است
[ترجمه ترگمان]فقدان پول، مانعی تقریبا غیرقابل رفع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The age barrier appeared insurmountable.
[ترجمه حسین کتابدار] تفاوت سنی قابل توجهی بین دو نفر وجود داشت که چالش یا مانع بزرگی برای روابط یا توانایی آنها برای کار با یکدیگر بود.
|
[ترجمه گوگل]سد سنی غیرقابل عبور به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مانع قدیمی به طرزی غیرقابل رفع به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This small country is faced with an insurmountable debt.
[ترجمه گوگل]این کشور کوچک با بدهی غیرقابل حلی مواجه است
[ترجمه ترگمان]این کشور کوچک با بدهی غیرقابل رفع روبرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The crisis doesn't seem like an insurmountable problem.
[ترجمه حسین کتابدار] بنظر نمی رسد این بحران یک مشکل غیر قابل حلی باشد.
|
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد بحران مشکلی غیر قابل حل باشد
[ترجمه ترگمان]بحران مثل یک مشکل غیرقابل حل به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. While not insurmountable they can be overcome only by those with experience and intimate knowledge of police work.
[ترجمه گوگل]در حالی که غیرقابل غلبه نیستند، فقط کسانی که تجربه و دانش نزدیک از کار پلیس دارند می توانند بر آنها غلبه کنند
[ترجمه ترگمان]در حالی که قادر نیستند تنها با تجربه و دانش صمیمی از کار پلیس بر آن ها غلبه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Graham overcame seemingly insurmountable transportation barriers to complete his tour.
[ترجمه گوگل]گراهام برای تکمیل تور خود بر موانع حمل و نقل به ظاهر غیرقابل عبور غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]گراه ام بر موانع حمل و نقل به ظاهر نشدنی غلبه کرد تا سفر خود را تکمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The insurmountable problems of yesterday look easy today.
[ترجمه گوگل]مشکلات حل نشدنی دیروز امروز آسان به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]مشکلات insurmountable دیروز بسیار ساده به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yet language difficulties have never been insurmountable barriers.
[ترجمه گوگل]با این حال، مشکلات زبانی هرگز موانع غیر قابل حلی نبوده اند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، مشکلات زبانی هرگز به موانع غیرقابل حلی تبدیل نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is a long and seemingly insurmountable list of challenges to the health and survival of the reef.
[ترجمه گوگل]این یک لیست طولانی و به ظاهر غیرقابل حل از چالش های سلامت و بقای صخره است
[ترجمه ترگمان]این لیستی طولانی و به ظاهر نشدنی از چالش ها برای سلامت و بقای این صخره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For a start, sheer distance put a well-nigh insurmountable barrier be-tween me and my peers.
[ترجمه گوگل]برای شروع، فاصله‌ی زیاد سدی تقریباً غیرقابل عبور بین من و همسالانم ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]برای شروع، فاصله محض بین من و my از سد insurmountable به هم نزدیک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. While not representing insurmountable obstacles to comparison, it is important to address these problems and outline the strategies for overcoming them.
[ترجمه گوگل]در حالی که نشان دهنده موانع غیرقابل عبور برای مقایسه نیست، پرداختن به این مشکلات و ترسیم راهبردهای غلبه بر آنها مهم است
[ترجمه ترگمان]در حالی که در مقایسه با موانع insurmountable برای مقایسه، مهم است که به این مشکلات رسیدگی کرده و استراتژی ها را برای غلبه بر آن ها طرح ریزی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر قابل عبور (صفت)
impassable, insurmountable

فائق نیامدنی (صفت)
insurmountable, insuperable

غیر قابل تفوق (صفت)
insurmountable

بر طرف نشدنی (صفت)
insurmountable

انگلیسی به انگلیسی

• cannot be passed over, cannot be overcome, unconquerable
an insurmountable problem cannot be solved; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Too great to be overcome or dealt with 🥵
🔍 مترادف: Unbeatable
✅ مثال: The team faced an insurmountable challenge in the final match, unable to recover from their early mistakes.
This word is used to describe something that is impossible to overcome or surpass. It signifies a sense of immense difficulty or challenge.
چیزی که غلبه بر آن یا پیشی گرفتن بر آن غیر ممکن است.
این نشان دهنده احساس دشواری یا چالش بسیار زیاد است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
That peak is insurmountable, it’s beyond my capabilities.
In a discussion about obstacles, someone might say, “The challenges we face seem insurmountable, but we must find a way to overcome them. ”
A person describing a difficult task might say, “The amount of work required is insurmountable, I don’t know how I’ll manage it all. ”

لاینحل. غیر قابل حل
مثال:
Or some individuals are faced with an insurmountable problem inside prison.
یا برخی از افراد در داخل زندان با یک مشکل لاینحل مواجهه هستند.
غلبه ناپذیر
غیرقابل انجام، دست نیافتنی
غیر قابل حل
غیرقابل برگشت
حل نشدنی :these desulfurization methods have insurmountable disadvantages
لاینفک
رفع نشدنی
بی چون و چرا
مثال:
surgery has insurmountable side effects
لاینحل، حل نشدنی
insoluble
فائق نیامدنی,
An insurmountable problem
راسخ؛ لایتغیر
حل نشدنی
غیر قابل عبور، برطرف نشدنی
صعب العبور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس