• : تعریف: happening or done immediately or at the same instant. • مترادف: immediate, instant, split-second • مشابه: fast, prompt, quick, rapid, speedy, swift
[ترجمه گوگل] پاسخ آنها آنی بود [ترجمه ترگمان] عکس العمل آن ها آنی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. an instantaneous reply
جواب آنی
2. (wordsworth) the instantaneous overflow of powerful feelings. . .
لبریز شدن آنی احساسات قوی . . .
3. Death was instantaneous because both bullets hit the heart.
[ترجمه ریاحی] مرگ ناگهانی بود زیرا هر دو گلوله به قلب اصابت کردند
|
[ترجمه بهروز مددی] بدلیل اصابت هر دو گلوله به قلب مرگ فورا ( سریعا ) اتفاق افتاده است.
|
[ترجمه گوگل]مرگ آنی بود زیرا هر دو گلوله به قلب اصابت کرد [ترجمه ترگمان]مرگ ناگهانی بود چون هر دو گلوله به قلب حمله کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He had an instantaneous response.
[ترجمه گوگل]او یک پاسخ آنی داشت [ترجمه ترگمان]او یک پاسخ فوری داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She accidentally swallowed the poison and death was instantaneous.
[ترجمه موسی] او به طور تصادفی سم را قورت داد و مرگ آنی بود.
|
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی سم را قورت داد و مرگ آنی بود [ترجمه ترگمان]او به طور اتفاقی سم و مرگ را قورت داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His hospitality was instantaneous and all-embracing.
[ترجمه گوگل]مهمان نوازی او آنی و فراگیر بود [ترجمه ترگمان]مهمان نوازی او آنی بود و همه در آغوش کشیده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Power is instantaneous, which means that no preheating time is required, so overall cooking times are reduced.
[ترجمه گوگل]برق آنی است، به این معنی که نیازی به زمان پیش گرم کردن نیست، بنابراین زمان پخت کلی کاهش می یابد [ترجمه ترگمان]قدرت آنی است، که به این معنی است که هر زمان پیش از گرم کردن مورد نیاز است، بنابراین زمان های پخت کلی کاهش می یابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Fortunately for him, his death was instantaneous.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه مرگ او آنی بود [ترجمه ترگمان]خوشبختانه، مرگ او آنی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The system provides instantaneous online guest room security control.
[ترجمه گوگل]این سیستم به صورت آنلاین کنترل امنیت اتاق مهمان را به صورت لحظه ای فراهم می کند [ترجمه ترگمان]این سیستم کنترل امنیت اتاق پذیرایی فوری را فراهم می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. His rapport is instantaneous: this big, good-looking black man, kind of funny, kind of smart.
[ترجمه گوگل]رابطه او آنی است: این مرد سیاه پوست درشت اندام و خوش قیافه، به نوعی بامزه و باهوش [ترجمه ترگمان]rapport فوری است: این مرد سیاه و خوش قیافه و مهربان و مهربان و مهربان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. All instantaneous heaters are run from the rising main.
[ترجمه گوگل]تمام بخاری های لحظه ای از منبع اصلی افزایش می یابد [ترجمه ترگمان]همه گرم کن های آنی از نقطه اصلی در حال بالا رفتن هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Impact explosions begin with the nearly instantaneous conversion of the kinetic energy of motion of the impactor into heat.
[ترجمه گوگل]انفجارهای ضربه ای با تبدیل تقریباً آنی انرژی جنبشی حرکت ضربه گیر به گرما آغاز می شوند [ترجمه ترگمان]انفجارهای ضربه با تبدیل آنی انرژی جنبشی حرکت مولکول ها به گرما آغاز می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. And the effect of this sudden, almost instantaneous blast of self-recognition?
[ترجمه گوگل]و تأثیر این انفجار ناگهانی و تقریباً آنی خودشناسی؟ [ترجمه ترگمان]و اثر این انفجار ناگهانی، تقریبا آنی به رسمیت شناختن خود؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The continuous recording of electrocardiogram and from it instantaneous heart rate was particularly valuable during events.
[ترجمه گوگل]ثبت مداوم الکتروکاردیوگرام و ضربان قلب آنی از آن به ویژه در طول رویدادها ارزشمند بود [ترجمه ترگمان]ثبت پیوسته الکتروکاردیوگرام و ضربان قلب آن در طول رویدادها بسیار ارزشمند بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
instantaneous ( adj ) = فوری، آنی، برق آسا، فلفور، لحظه ای، ناگهانی، درجا Definition =بلافاصله ، بدون هیچ گونه تأخیری اتفاق می افتد/ مترادف با کلمه های : immediate ( adj ) , instant متضاد با کلمه ی : delayed ... [مشاهده متن کامل]
an instantaneous response/reply/reaction = یک پاسخ / جواب/ واکنش فوری exmaples: 1 - TV has conditioned us to expect instantaneous answers to difficult questions. تلویزیون ما را ملزوم کرده است که انتظار پاسخ های فوری به سوالات دشوار را داشته باشیم. 2 - Once airborne I could immediately feel the aircraft's sensitivity because every change in height and direction is instantaneous. وقتی هوابرد شدم ، بلافاصله میزان حساسیت هواپیما را احساس کردم ، زیرا هر تغییر در ارتفاع و جهت آنی است. 3 - Such cut severs all the great blood vessels of the neck, and produces instantaneous insensibility in the animal. چنین بریدگی تمام رگهای خونی بزرگ گردن را قطع می کند و باعث ایجاد بی حسی ( بی هوشی ) فوری در حیوان می شود. 4 - The system, currently insertable to 32 networks, also affords instantaneous verification of receipt, scheduling and running of commercials. این سیستم که در حال حاضر در 32 شبکه قابل درج ( جایگذاری ) است ، امکان تأیید فوری دریافت ، برنامه ریزی و اجرای تبلیغات تجاری را نیز دارد.
Suddenly Exm : his death from heart attack was instantaneous
Instantaneous speed /تندی لحظه ای average velocity/سرعت متوسط