فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inspires, inspiring, inspired
حالات: inspires, inspiring, inspired
• (1) تعریف: to arouse feelings of exaltation in.
• مشابه: move
• مشابه: move
- The music of Bach and Mozart continues to inspire us even after more than two hundred years.
[ترجمه Katy] موسیقی باخ و موتزارت حتی بعد از دویست سال به ما الهام می بخشد|
[ترجمه lk] موسیقی باخ و موتزارت حتی بعد از دویست سال الهام بخش ما هست|
[ترجمه گوگل] موسیقی باخ و موتسارت حتی پس از گذشت بیش از دویست سال همچنان به ما الهام می بخشد[ترجمه ترگمان] موسیقی باخ و موتزارت حتی بعد از دویست سال هم الهام بخش ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to exert a stimulating influence on by stirring the emotions.
• مشابه: challenge, fire, induce, invite, kindle, move
• مشابه: challenge, fire, induce, invite, kindle, move
- Our movement needs a leader who can inspire others.
[ترجمه گوگل] جنبش ما به رهبری نیاز دارد که بتواند الهام بخش دیگران باشد
[ترجمه ترگمان] جنبش ما به رهبری نیاز دارد که بتواند دیگران را الهام بخش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جنبش ما به رهبری نیاز دارد که بتواند دیگران را الهام بخش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She knew she could write, but it took an encouraging mentor to inspire her to become a writer.
[ترجمه گوگل] او میدانست که میتواند بنویسد، اما یک مربی تشویقکننده لازم بود تا او را تشویق کند تا نویسنده شود
[ترجمه ترگمان] او می دانست که می تواند بنویسد، اما یک مربی تشویق کننده برای الهام بخشیدن به او برای تبدیل شدن به یک نویسنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می دانست که می تواند بنویسد، اما یک مربی تشویق کننده برای الهام بخشیدن به او برای تبدیل شدن به یک نویسنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Witnessing the tragedy inspired him to try to do something to prevent such events happening in the future.
[ترجمه گوگل] مشاهده این فاجعه به او انگیزه داد تا تلاش کند کاری انجام دهد تا از وقوع چنین حوادثی در آینده جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان] اما این تراژدی الهام بخش او برای انجام کاری برای پیش گیری از چنین حوادثی در آینده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اما این تراژدی الهام بخش او برای انجام کاری برای پیش گیری از چنین حوادثی در آینده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her unusual beauty inspired him to take up painting again.
[ترجمه گوگل] زیبایی غیرمعمول او الهام بخش او شد تا دوباره به نقاشی روی آورد
[ترجمه ترگمان] زیبایی استثنایی او باعث شد که او دوباره نقاشی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زیبایی استثنایی او باعث شد که او دوباره نقاشی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to cause (a state of mind or emotion) to occur.
• مشابه: induce, kindle, move, provoke
• مشابه: induce, kindle, move, provoke
- She inspired confidence in him.
[ترجمه امیررضا فرهید] اعتماد او به او الهام بخشید .|
[ترجمه کاربر آبادیس] او ( زن، دختر، خانم. . . ) باعث شد تا او ( مرد، پسر، آقا. . . ) اعتماد به نفس داشته باشد. 👩🏻🦰💕|
[ترجمه Kosarbejani] او اعتماد به نفس را به او القا کرد.|
[ترجمه گوگل] او اعتماد به نفس را به او القا کرد[ترجمه ترگمان] او به او اعتماد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to cause (an event or situation) to occur.
• مشابه: prompt, provoke
• مشابه: prompt, provoke
- His speech inspired a revolt.
[ترجمه محمد شفیعی] سخنان او انگیزه بخش یک شورش بود|
[ترجمه گوگل] سخنرانی او باعث شورش شد[ترجمه ترگمان] سخنرانی او الهام بخش شورش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to breathe in.
• متضاد: exhale, expire
• مشابه: draw
• متضاد: exhale, expire
• مشابه: draw
- In yoga class, we learn to inspire air slowly.
[ترجمه اصغر جعفری ] ما در کلاس یوگا ، یادگرفتم که چطور عمیق نفس بکشیم|
[ترجمه گوگل] در کلاس یوگا، یاد می گیریم که هوا را به آرامی الهام دهیم[ترجمه ترگمان] در کلاس یوگا، ما یاد می گیریم که به آرامی به هوا الهام بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: inspired (adj.), inspiring (adj.), inspiringly (adv.)
مشتقات: inspired (adj.), inspiring (adj.), inspiringly (adv.)
• (1) تعریف: to stimulate or cause feelings of exaltation in others.
• (2) تعریف: to inhale.
• متضاد: exhale
• متضاد: exhale