inhibition

/ˌɪnhəˈbɪʃn̩//ˌɪnɪˈbɪʃn̩/

معنی: منع، بازداری، جلوگیری از بروز احساسات
معانی دیگر: جلوگیری، خویشتن داری، پابندشدگی، کمرویی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of inhibiting, or the condition of being inhibited.

- He would have liked to tell her all he felt for her, but inhibition prevented him.
[ترجمه دلارام صادق خان] او دوست می داشت که درمورد همه ی احساسش راجبع به او بگوید اما خویشتن داری مانع او شد
|
[ترجمه iahmadrezam] دوست داشت ( مایل بود ) که همه احساساش نسبت به او را به او بگویید ولی کم رویی او را بازداشت.
|
[ترجمه گوگل] او دوست داشت همه آنچه را که نسبت به او احساس می کرد به او بگوید، اما بازداری مانع از او شد
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست همه چیز را برایش تعریف کند، ولی دخترک طرف او را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which holds back or prevents, or the conditions under which one is held back or prevented, esp. from one psychological or behavioral process by another.
مشابه: block

(3) تعریف: the restraint or suppression of a biological process, such as the reduction of a reflex or nervous reaction by some drug.

جمله های نمونه

1. conditioned inhibition
بازداری شرطی

2. proactive inhibition
بازداری پیش گستر

3. the inhibition of the heartbeat by nerve stimulation
بازداری ضربان قلب از راه تحریک عصبی

4. oil plays an important role in the inhibition of rust
روغن در جلوگیری از زنگ زدگی نقش مهمی دارد.

5. Some drugs can cause the inhibition of normal bodily activity.
[ترجمه گوگل]برخی از داروها می توانند باعث مهار فعالیت طبیعی بدن شوند
[ترجمه ترگمان]برخی داروها می توانند منجر به مهار فعالیت بدنی نرمال شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Inhibition in adulthood seems to be very clearly a reflection of a person's experiences as a child.
[ترجمه Mrjn] به نظر می رسد کم رویی در بزرگسالی به وضوح بازتابی از تجربیات یک فرد در دوران کودکی باشد.
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بازداری در بزرگسالی به وضوح بازتابی از تجربیات یک فرد در دوران کودکی باشد
[ترجمه ترگمان]بازداری در بزرگسالی به نظر می رسد که به روشنی بازتاب تجربیات یک فرد به عنوان یک کودک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. After a couple of drinks he lost his inhibition and started talking and laughing loudly.
[ترجمه گوگل]بعد از چند نوشیدنی، مهار خود را از دست داد و شروع به صحبت و بلند بلند خندیدن کرد
[ترجمه ترگمان]پس از چند گیلاس مشروب خود را از دست داد و شروع به حرف زدن کرد و با صدای بلند شروع به خندیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In spite of a history of work inhibition, these students frequently have good academic knowledge and skills.
[ترجمه گوگل]علیرغم سابقه بازداری از کار، این دانش آموزان اغلب دانش و مهارت های تحصیلی خوبی دارند
[ترجمه ترگمان]علی رغم سابقه بازدارندگی کار، این دانش آموزان اغلب دانش و مهارت های دانشگاهی خوبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The status of latent inhibition was assessed in a final stage of training that immediately followed the habituation test.
[ترجمه گوگل]وضعیت بازداری پنهان در مرحله پایانی آموزش که بلافاصله پس از آزمون عادت‌یابی انجام شد، ارزیابی شد
[ترجمه ترگمان]وضعیت مهار پنهان در مرحله نهایی آموزش مورد ارزیابی قرار گرفت که بلافاصله پس از تست به کار گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To what extent is work inhibition a consequence of mental health problems?
[ترجمه گوگل]بازداری از کار تا چه اندازه پیامد مشکلات سلامت روان است؟
[ترجمه ترگمان]تا چه حد، بازدارندگی در نتیجه مشکلات بهداشت روانی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In this case, latent inhibition and habituation would indeed reduce to essentially the same thing.
[ترجمه گوگل]در این مورد، بازداری نهفته و عادت کردن در واقع اساساً به یک چیز کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]در این مورد، مهار پنهان و habituation در واقع همان چیز را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, because there is still some inhibition the neural activity stabilises as adjacent areas of excited and inhibited cells.
[ترجمه گوگل]با این حال، از آنجا که هنوز مقداری مهار وجود دارد، فعالیت عصبی به عنوان مناطق مجاور سلول های برانگیخته و مهار شده تثبیت می شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، به دلیل این که هنوز برخی مهار فعالیت عصبی به عنوان نواحی مجاور هیجان زده و مهار شده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Unfortunately, with work inhibition, the waiting game only ensures future problems.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، با بازداری کار، بازی انتظار تنها مشکلات آینده را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، با مهار کاری، بازی انتظار تنها مشکلات آتی را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When tested after 21 days, however, the latent inhibition effect produced by pre-exposure to saccharin has disappeared.
[ترجمه گوگل]با این حال، هنگامی که پس از 21 روز آزمایش شد، اثر بازدارندگی نهفته ایجاد شده از قبل از قرار گرفتن در معرض ساخارین ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنگامی که پس از ۲۱ روز آزمایش شد، اثر بازدارندگی نهفته ناشی از قبل از مواجهه با saccharin ناپدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Latent inhibition will show context-specificity when the only training given has been non-reinforced presentations of the stimulus in a given context.
[ترجمه گوگل]زمانی که تنها آموزشی ارائه شده، ارائه غیرتقویت محرک در یک زمینه معین باشد، بازداری پنهان، ویژگی زمینه را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]مهار Latent زمینه را نشان می دهد - ویژگی زمانی که تنها دوره آموزشی ارایه شده توسط محرک غیر مسلح محرک در یک بافت مشخص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It is possible that enzyme inhibition by these artificial colours contributes to the problem in people whose enzymes are partially defective.
[ترجمه گوگل]این امکان وجود دارد که مهار آنزیم توسط این رنگ‌های مصنوعی باعث ایجاد مشکل در افرادی شود که آنزیم‌های آنها تا حدی معیوب است
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که مهار آنزیم توسط این رنگ های مصنوعی به مساله افرادی کمک کند که آنزیم های آن ها تا حدودی ناقص هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منع (اسم)
prevention, ban, veto, averting, prohibition, forbidding, inhibition, hindrance, withholding, checking, interdiction, hindering, forbiddance

بازداری (اسم)
deterrence, inhibition, blockage, dissuasion

جلوگیری از بروز احساسات (اسم)
inhibition

تخصصی

[مهندسی گاز] مانع شدن
[نساجی] مانع شدن - جلوگیری
[ریاضیات] جلوگیری، منع
[خاک شناسی] بازدارندگی

انگلیسی به انگلیسی

• holding back, restraint; repression of a psychological process; stopping or checking of the function of a bodily organ; writ sent from a higher court to a lower court halting legal proceedings
inhibitions are feelings of fear or embarrassment that make it difficult for you to behave naturally.

پیشنهاد کاربران

بازداری
رودربایستی، خویشتن داری، خودداری، بازداشتن
کم کاری
محدودیت
در روانشناسی:
خودمهارگری
مهار رشد باکتری ( زیست )
کم رویی خجالت کشیدن،
*Lack of inhibition:خجالت نکشیدن*
I was amazed at sam's lack of inhibition about singing in public
من از عدم خجالت کشیدن سم در ملا عام تعجب زده شدم
شرم و حیا
تعدیل
inhibition ( خوردگی )
واژه مصوب: بازدارندگی 2
تعریف: کاهش سرعت یک واکنش کاتالیزشده ( catalyzed reaction ) با استفاده از مادۀ بازدارنده
آنچه ( نیروی بازدارنده درونی ) که دست و پای آدم رو می بنده و مانع از انجام کاری یا اتفاق افتادن چیزی میشه. بعضی از آنها جنبه منفی داشته و برخی نیز کمک کننده هستند.
An internal force which prevents us from doing something. Some inhibitions are good and some have negative effects
...
[مشاهده متن کامل]

a man with few inhibitions and a remarkable
. talent for enjoying life
For the most part, festivals are a perfectly innocent place to act silly and brush off your inhibitions, without anyone else raising an eyebrow


از کار انداختن
در روانشناسی امروز به این میگن: ترمز روانی
بازداری، مهار شدگی
پایبندی
وقفه
جلوگیری
منع
- تو دار
- کم رو
● خویشتن داری
● بازدارندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس