inflated

/ˌɪnˈfleɪtəd//ɪnˈfleɪtɪd/

معنی: پر باد، متورم
معانی دیگر: آماسیده، آماس کرده، پف کرده، باد شده (یا کرده)، آماهیده، (قیمت و پول و ارقام) دچار تورم، تورمی، بیشبودی، دچار بیشبود، باد کرده، باد در استین انداخته، مغرور، بالابرده

جمله های نمونه

1. satan was inflated with pride
شیطان از شدت غرور باد کرد.

2. prices have become highly inflated
قیمت ها دچار تورم شدید شده اند.

3. The balloons had been inflated with helium.
[ترجمه وانیا شیراوند] بالن ها پر از کاز هلیوم شده بودند
|
[ترجمه گوگل]بادکنک ها با هلیوم باد شده بودند
[ترجمه ترگمان]بالن پر از هلیوم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stuart jumped into the sea and inflated the liferaft.
[ترجمه گوگل]استوارت به دریا پرید و قایق نجات را باد کرد
[ترجمه ترگمان]استوارت به دریا پرید و باد را باد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The prices of meals are often artificially inflated.
[ترجمه گوگل]قیمت وعده های غذایی اغلب به طور مصنوعی افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]قیمت غذا اغلب به صورت مصنوعی بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He inflated the balloons with helium.
[ترجمه گوگل]او بادکنک ها را با هلیوم باد کرد
[ترجمه ترگمان]اون بالون رو با هلیوم باد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A few bidders inflated the prices on purpose.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] تعداد کمی از شرکت کنندگان در مزایده به عمد قیمت ها را افزایش دادند.
|
[ترجمه گوگل]تعدادی از مناقصه گران عمداً قیمت ها را افزایش دادند
[ترجمه ترگمان]چند پیشنهاد دهنده قیمت را به عمد متورم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The media have grossly inflated the significance of this meeting.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] رسانه ها اهمیت این جلسه را بسیار برجسته کردند
|
[ترجمه گوگل]رسانه ها اهمیت این جلسه را به شدت متورم کرده اند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها اهمیت این جلسه را برجسته کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The profit margin had been artificially inflated.
[ترجمه گوگل]حاشیه سود به طور مصنوعی افزایش یافته بود
[ترجمه ترگمان]سود ناخالص به طور مصنوعی بالا آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They inflated clients' medical treatment to defraud insurance companies.
[ترجمه گوگل]آنها درمان های پزشکی مشتریان را افزایش دادند تا از شرکت های بیمه کلاهبرداری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها خدمات پزشکی مشتریان را به شرکت های بیمه defraud افزایش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They all seem to take an inflated view of their collective identity.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که همه آنها نگاهی متورم به هویت جمعی خود دارند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که همه آن ها دیدگاه inflated از هویت جمعی خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Financial crisis rapidly inflated to a nation-wide economic crisis.
[ترجمه گوگل]بحران مالی به سرعت به یک بحران اقتصادی در سراسر کشور تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]بحران مالی به سرعت به یک بحران اقتصادی در سراسر کشور افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has an inflated sense of his own importance.
[ترجمه مریم سالک زمانی] او تصور و احساس کاذبی از مهم بودن دارد.
|
[ترجمه گوگل]او احساس متورم به اهمیت خود دارد
[ترجمه ترگمان]او به شدت از اهمیت خود برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Clothing prices have not inflated as much as automobiles.
[ترجمه گوگل]قیمت پوشاک به اندازه خودروها افزایش نیافته است
[ترجمه ترگمان]قیمت لباس به اندازه اتومبیل افزایش پیدا نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Price Waterhouse have traced the losses to lenders' inflated assessments of mortgaged property.
[ترجمه گوگل]پرایس واترهاوس زیان ها را در ارزیابی های متورم وام دهندگان از اموال رهنی ردیابی کرده است
[ترجمه ترگمان]Waterhouse قیمت زیان را به وام دهندگان وام داده شده از املاک خریداری شده پی برده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر باد (صفت)
windy, pneumatic, blusterous, blustery, gusty, squally, inflated, filled with air, full-blown

متورم (صفت)
inflamed, swollen, inflated, ventricose, dropsical, turgid, gouty, tumorous, tumid, turgescent, torose, tumefacient

انگلیسی به انگلیسی

• swollen; filled with air or gas; expanded, enlarged; exaggerated; puffed up with pride; bombastic
if you have an inflated opinion of yourself, you think you are much more important than you really are.
an inflated price or salary is higher than is considered reasonable.
see also inflate.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inflate
✅️ اسم ( noun ) : inflation / inflatable / inflationism / inflationist
✅️ صفت ( adjective ) : inflationary / inflatable / inflated
✅️ قید ( adverb ) : _
[سبک، زبان] قلنبه سلنبه، پر طمطراق
[ارزش، . . . ] بزرگ شده، گُنده شده
[احساس، تصور] کاذب
[قیمت] تورّمی
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
توخالی
مثلا ادعاهای توخالی/ inflated claims
باد کرده
اغراق شده
( رزومه، اطلاعات، اسناد و. . . ) فرمالیته، ساختگی، کاذب

بپرس