• : تعریف: indulging or being inclined to indulge others' wishes, esp. rather than enforce discipline or strictness. • مترادف: lax, lenient, permissive • متضاد: strict • مشابه: forbearing, liberal, soft, sparing, tolerant
- Hard-working students resented the more indulgent teachers.
[ترجمه Edi.nozari] دانش آموزان سخت کوش از معلمان آسان گیرتر رنجیده بودند.
|
[ترجمه گوگل] دانشآموزان سختکوش از معلمان پرخاشگرتر رنجیده بودند [ترجمه ترگمان] دانش آموزان سخت کوش از معلم های more متنفر بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our grandmother was indulgent with us because she couldn't bear to see us unhappy.
[ترجمه گوگل] مادربزرگ مان با ما خوش گذشت چون طاقت نداشت ما را ناراضی ببیند [ترجمه ترگمان] مادر بزرگ ما نسبت به ما رحیم بود، چون طاقت دیدن ما را نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I felt him to be indulgent of his own mistakes while being critical of mine.
[ترجمه Aram] من احساس می کنم اون نسبت به اشتباهات خود خیلی بخشنده است در حالی که نسبت به اشتباهات من انتقادی برخورد می کنه
|
[ترجمه گوگل] احساس میکردم که او از اشتباهات خودش اغراق میکند و در عین حال از اشتباهات من انتقاد میکند [ترجمه ترگمان] من او را حس می کردم که در حین انتقاد از من در اشتباه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. His indulgent mother was willing to let him do anything he wanted.
[ترجمه گوگل]مادر مهربانش حاضر بود به او اجازه دهد هر کاری می خواهد انجام دهد [ترجمه ترگمان]مادرش دلش می خواست هر کاری که دلش می خواست انجام دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Mothers tend to be less indulgent towards daughters.
[ترجمه گوگل]مادران تمایل کمتری نسبت به دختران دارند [ترجمه ترگمان]مادران نسبت به دختران گرایش کمتری دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He was an indulgent father, ever ready to provide new clothes.
[ترجمه گوگل]او پدری متعهد بود که همیشه آماده ارائه لباس های جدید بود [ترجمه ترگمان]او پدر خوبی بود که برای تهیه لباس نو آماده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He had been a strict father but was indulgent to/towards his grandchildren.
[ترجمه Elham] او پدر سخت گیری بوده است اما نوه هاش رو لوس میکرد. .
|
[ترجمه گوگل]او پدری سختگیر بود، اما نسبت به نوه هایش زیاده خواه بود [ترجمه ترگمان]او پدر سختگیر و سختگیر بود اما نسبت به نوه های خود اغماض داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Angelopoulos has made an indulgent, at times breathtaking film with big ambitions.
[ترجمه گوگل]آنجلوپولوس فیلمی جذاب و گاهی نفس گیر با جاه طلبی های بزرگ ساخته است [ترجمه ترگمان]Angelopoulos در زمان فیلم مهیج با جاه طلبی های زیاد، سخاوتمندانه عمل کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Similarly farmers are more prepared to be indulgent about their employees' working hours as long as the necessary tasks are carried out efficiently.
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، کشاورزان آمادگی بیشتری دارند تا در مورد ساعات کاری کارکنان خود زیادهروی کنند تا زمانی که وظایف لازم به نحو احسن انجام شود [ترجمه ترگمان]به طور مشابه، کشاورزان آمادگی بیشتری برای اغماض نسبت به کار کارمندان خود دارند تا زمانی که وظایف لازم به طور موثر انجام شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Baked stuffed potatoes are an indulgent starch.
[ترجمه گوگل]سیب زمینی شکم پر پخته یک نشاسته مقوی است [ترجمه ترگمان]سیب زمینی پخته برای آهار تزیینی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A self - indulgent America opened the flood - gates of chaos.
[ترجمه گوگل]آمریکای خودافراط سیل را باز کرد - دروازه های هرج و مرج [ترجمه ترگمان]آمریکا با گذشت زمان دروازه هرج و مرج را باز کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A fatuous and self - indulgent ruler wouldn't spend much time reading and replying to memorials.
[ترجمه گوگل]یک حاکم حیله گر و خودسر وقت زیادی را صرف خواندن و پاسخ به یادبودها نمی کند [ترجمه ترگمان]یک خط کش احمقانه و self زمان زیادی را صرف خواندن و پاسخ به مراسم های یادبود نمی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Hurstwood smiled in an indulgent way as he read this letter.
[ترجمه گوگل]هرستوود در حین خواندن این نامه به شکلی دلپذیر لبخند زد [ترجمه ترگمان]وقتی این نامه را خواند لبخند ملایمی زد و گفت: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Mr. Green is indulgent of others'shortcomings.
[ترجمه گوگل]آقای گرین نسبت به کاستی های دیگران زیاده خواه است [ترجمه ترگمان]اقای گرین در مورد ضعف های دیگران اغماض دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. You're ruining that child, eg by being too indulgent.
[ترجمه گوگل]شما دارید آن کودک را خراب می کنید، مثلاً با زیاده خواهی [ترجمه ترگمان]داری آن بچه را نابود می کنی، با این که زیاده از حد سختگیری می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He was rather too indulgent in humouring her caprices.
[ترجمه گوگل]او در طعنه زدن به هوسبازی های او بیش از حد زیاده خواه بود [ترجمه ترگمان]در برابر هوس های او بیش از حد مهربان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• tolerant, forbearing, permissive; patient; tending to pamper or spoil if you are indulgent, you treat a person with special kindness, often in a way that is not good for them.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Tolerant or lenient; showing a willingness to allow excessive behavior 🎈 🔍 مترادف: Lenient ✅ مثال: The indulgent parents allowed their children to stay up late
محبت آمیز، راضی کننده
لذت بخش
İndulgent parents پدر و مادری که بچه رو خیلی افراطی لوس و ننر بار بیارن İndulgent foods غذاهای با کالری زیاد اما خیلی لذیذ
بسیار بخشنده، غفور A fair land and an indulgent Lord!
adjective [more indulgent; most indulgent] 1 sometimes disapproving : willing to allow someone to have or enjoy something even though it may not be proper, healthy, appropriate, etc. ◀️These children are being spoiled by ( overly ) indulgent parents. ... [مشاهده متن کامل]
◀️He gave the child an indulgent smile. — see also self - indulgent 2 : done or enjoyed as a special pleasure ◀️an indulgent dessert کسیکه در راحت گرفتن به بقیه افراطی و رادیکالی هستش. یعنی بیش از حد نیاز به بقیه آزادی میده که مخربه