indulgence

/ˌɪnˈdəldʒəns//ɪnˈdʌldʒəns/

معنی: زیاده روی، افراط
معانی دیگر: لوس کردن، ننر سازی، روی زیادی دادن به، با گذشت بسیار (نسبت به کسی) رفتار کردن، گذشت کردن، گزافکاری، فزونکاری، (کلیسای کاتولیک) بخشش گناهانی که برای آنها باید کفاره داد یا رسما توبه کرد، عفو، لطف، التفات، امتیاز، بخشش، (بازرگانی - تمدید مدت پرداخت صورت حساب یا بدهی و غیره به منظور ابراز لطف) تمدید مدت، بخشیدن، لطف کردن، از راه افراط بخشیدن، ولخرجی کردن، غفو کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of indulging.
متضاد: abstinence
مشابه: leniency, license

- He regretted his indulgence in the cheesecake.
[ترجمه نرگس] او از افراط خود در ( خوردن ) چیزکیک پشیمان شد.
|
[ترجمه فرناز] او از زیاده روی در خوردن چیزکیک پشیمان شد
|
[ترجمه گوگل] از زیاده خواهی اش در چیزکیک پشیمان شد
[ترجمه ترگمان] او از indulgence که در کیک پنیر بود تاسف می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of being indulgent.
متضاد: abstinence, self-control
مشابه: dotage

- The parents' indulgence was sickening.
[ترجمه گوگل] زیاده خواهی والدین بیمار کننده بود
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از این موضوع ناراحت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: that in which one indulges.
مشابه: luxury

- Chocolate is my only indulgence.
[ترجمه مريم] شکلات خوردن تنها افراط و زیاده روی من است
|
[ترجمه گوگل] شکلات تنها لذت من است
[ترجمه ترگمان] شکلات ها تنها اغماض من هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: that which is granted as a favor or privilege.
مشابه: favor

(5) تعریف: leniency; forbearance.
متضاد: strictness
مشابه: forbearance, leniency

جمله های نمونه

1. indulgence in eating
زیاده روی در خورد و خوراک

2. the indulgence of a sick child
لوس کردن بچه ی بیمار

3. he treated the surly old man with indulgence
نسبت به پیرمرد کژخلق با مدارا رفتار کرد.

4. You will kill the child with indulgence.
[ترجمه گوگل]شما کودک را با اغماض خواهید کشت
[ترجمه ترگمان]تو بچه را با اغماض خواهی کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Constant indulgence in bad habits brought about his ruin.
[ترجمه گوگل]افراط مداوم در عادات بد باعث نابودی او شد
[ترجمه ترگمان]افراط در عادات بد او را به تباهی کشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He begged the audience's indulgence to read some passages from his latest book.
[ترجمه گوگل]او از مخاطبان التماس کرد که بخشهایی از آخرین کتابش را بخوانند
[ترجمه ترگمان]از حضار خواهش کرد که برخی از آثار آخرین کتابش را بخوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her indulgence to her children was bad for them.
[ترجمه عابدی اصغر] دلسوزی بیش از حد او برای بچه هایش مضر بود
|
[ترجمه گوگل]زیاده خواهی او نسبت به فرزندانش برای آنها بد بود
[ترجمه ترگمان]indulgence نسبت به فرزندانش نسبت به آن ها بد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He attacked the indulgence shown to religious dissenters.
[ترجمه گوگل]او به زیاده خواهی هایی که نسبت به دگراندیشان مذهبی نشان می داد حمله کرد
[ترجمه ترگمان]او به indulgence که به مخالفان مذهبی نشان داده شده بود حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A cigar after dinner is my only indulgence.
[ترجمه مریم سالک زمانی] تنها ناپرهیزی ام کشیدن سیگاری پس از صرف شام است.
|
[ترجمه Edi.nozari] یه نخ سیگار بعد از شام تنها چیزی است که باهاش حال میکنم.
|
[ترجمه گوگل]سیگار بعد از شام تنها لذت من است
[ترجمه ترگمان]یک سیگار بعد از شام تنها اغماض من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The holiday was an extravagant indulgence.
[ترجمه گوگل]تعطیلات یک عیش و نوش زیاد بود
[ترجمه ترگمان]این روزها دیگر تعطیلی هم قابل اغماض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sweets are my only indulgence.
[ترجمه گوگل]شیرینی تنها لذت من است
[ترجمه ترگمان] سوییتز \"تنها نصیحت من بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To me, chocolate connotes pleasure and indulgence.
[ترجمه گوگل]برای من، شکلات به معنای لذت و لذت است
[ترجمه ترگمان]برای من شکلات و لذت و اغماض
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Avoid excessive indulgence in sweets and canned drinks.
[ترجمه گوگل]از زیاده روی در مصرف شیرینی ها و نوشیدنی های کنسرو شده خودداری کنید
[ترجمه ترگمان]از اغماض زیاد در شیرینی و نوشیدنی های کنسرو شده اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Indulgence in smoking can seriously harm your health.
[ترجمه مریم سالک زمانی] کنار نگذاشتن سیگار به شدت برای سلامتی شما زیانبار است.
|
[ترجمه گوگل]زیاده روی در کشیدن سیگار می تواند به سلامتی شما آسیب جدی وارد کند
[ترجمه ترگمان]اغماض در سیگار می تواند به طور جدی به سلامتی شما آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Swiss chocolate is my only indulgence.
[ترجمه گوگل]شکلات سوئیسی تنها لذت من است
[ترجمه ترگمان] شکلات سویسی تنها اغماض منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیاده روی (اسم)
exceeding, self-indulgence, indulgence, extravagance, surfeit, immoderation, intemperance, ultraism

افراط (اسم)
excess, frill, self-indulgence, indulgence, extravagance, intemperance, overindulgence, plethora, superfluity, exorbitance, exorbitancy

انگلیسی به انگلیسی

• act of giving in to desire; something which gratifies, luxury; leniency, tolerance; humoring, pampering; partial remission of punishment (roman catholicism)
an indulgence is something pleasant that you allow yourself to do or have.
indulgence is being kind to people and not criticizing their weaknesses.

پیشنهاد کاربران

عذر خواهی
ارفاق
لذت - لذت جویی
۱. افراط کاری. زیاده روی ۲. دلخوشی. ناپرهیزی ۳. {در کلیسای روم} عفو
نادیده گرفتن کاری یا عملی
indulgence in eating
the indulgence of a sick child
آمرزش نامه
grant indulgence
طلب آمرزش
عیش و نوش ، توی روانشناسی اغراق عاطفی یا emotional indulgence
مثلا شما بهترین دسته گلی که دیدین رو برای خودتون بخرید یا یه جکوزی حباب طولانی بگیرید. یا کلی انرژی از گل و شکلات و نوشیدنی همراه با روز ولنتاین. . . . اینها که راحتی شماست و گاه به گاه لذت میده نه همیشگی. بهش میگن emotional indulgence
...
[مشاهده متن کامل]

توی روانشناسی میگن این لذت ها رو ملاقات کنید اما ساکن آنها نشوید.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : indulge
اسم ( noun ) : indulgence
صفت ( adjective ) : indulgent
قید ( adverb ) : indulgently
1 -
Buying yourself something that you don't need, be it a cookie, video game, or diamond necklace, is an indulgence
ولخرجی، اسراف
Buying a diamond necklace when you don’t need it is an example of an indulgence.
...
[مشاهده متن کامل]

I know I shouldn’t buy another pair of shoes, but sometimes I need a little indulgence.
Eating a slice of cake after dinner is my guilty indulgence.
2 -
If you allow yourself to eat more chocolate cake or watch more TV than is really good for you, those are your little
indulgences
زیاده روی، افراط
I know I shouldn’t watch TV all day, but sometimes I need a little indulgence.
It’s okay to indulge in your favorite foods once in a while, but over - indulgence can lead to health problems.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/indulgence
لوس بازی
ننربازی
افراط در اغماض و چشم پوشی و نادیده گرفتن
بخشش، بخشیدن
مثال:
Criminals thrive on the indulgence of the society
مجرم ها با بخشش جامعه رشد میکنند.
اغماض
چشم پوشی از خطای دیگران
ولخرجی، اسراف ، افراط
طلب بخشش
1. زیاده روی
2. خوشگذرانی
3. چشم پوشی و گذشت ( نسبت به اشتباهات دیگران )

زیاده روی، غلّو، اغراق
لوس کردن، لوس شدن
ولخرجی، بخشش زیاده
تساهل، اغماض، رواداری
ولخرجی زیاد
زیاده روی کردن
مشتاق به چشم پوشی از اشتباهات و ضعفهای دیگران
خوشگذرانی و شادی افراطی
عشق و حال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس