increasingly

/ˌɪnˈkriːsɪŋli//ɪnˈkriːsɪŋli/

بیش از پیش، به طور فزاینده، به طور دائم التزاید، به طور روزافزون، بطور افزاینده، با افزایش، پیوسته بیشتر، هی بیشتر

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: more and more; to a greater and greater degree.

- As the day went on, it became increasingly hot, and I wished I'd worn shorts.
[ترجمه Saman.translation] هر چه روز جلوتر می رفت، هوا گرم تر و گرم تر می شد و من آرزو می کردم که شلوارک پوشیده بودم.
|
[ترجمه گوگل] هر چه روز می گذشت، هوا گرمتر می شد و آرزو می کردم که ای کاش شلوارک می پوشیدم
[ترجمه ترگمان] همان طور که روز ادامه داشت، روز به روز گرم می شد و آرزو می کردم که کاش شلوارک می پوشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it is becoming increasingly apparent that she is ill
بیمار بودن او روز به روز بیشتر آشکار می شود.

2. the leftists were increasingly isolated
چپ گرایان به طور فزاینده ای منزوی می شدند.

3. postal services are becoming increasingly deficient
خدمات پستی دارند بیش از پیش کاستین (عیب دار) می شوند.

4. He was finding it increasingly difficult to make decisions.
[ترجمه محمد م] او فهمید که تصمیم گیری خیلی سخت است.
|
[ترجمه زینب زرمسلک ] او دریافت که تصمیم گیری دشوارتر می شود.
|
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری برای او سخت تر می شد
[ترجمه ترگمان]او دریافت که تصمیم گیری برای تصمیم گیری بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As you get older your bones become increasingly brittle.
[ترجمه Saman.translation] با افزایش سن، استخوان های شما شکننده تر می شوند .
|
[ترجمه گوگل]با افزایش سن استخوان های شما به طور فزاینده ای شکننده می شوند
[ترجمه ترگمان]وقتی پیرتر می شوید استخوان های شما به طور فزاینده ای ترد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's becoming increasingly exasperated with the situation.
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای از این وضعیت عصبانی می شود
[ترجمه ترگمان]او از این وضعیت بیش از پیش عصبانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Companies are increasingly keen to contract out peripheral activities like training.
[ترجمه گوگل]شرکت ها به طور فزاینده ای مشتاق هستند تا فعالیت های جانبی مانند آموزش را منعقد کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها به طور فزاینده ای مشتاق انجام فعالیت های محیطی نظیر آموزش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was becoming increasingly suspicious of his motives.
[ترجمه گوگل]من به انگیزه های او مشکوک تر می شدم
[ترجمه ترگمان]داشتم به انگیزه های او بدگمان می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I realised I was becoming increasingly depressed and apathetic.
[ترجمه گوگل]متوجه شدم که به طور فزاینده ای افسرده و بی تفاوت می شوم
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که به شدت افسرده و افسرده می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's our hope that we will play an increasingly greater role in the marketplace and, therefore, supply more jobs.
[ترجمه گوگل]امیدواریم که نقش فزاینده‌تری در بازار داشته باشیم و در نتیجه مشاغل بیشتری را عرضه کنیم
[ترجمه ترگمان]امیدواریم که ما نقش فزاینده ای در بازار ایفا کنیم و بنابراین مشاغل بیشتری را تامین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She grew increasingly nervous as the date of the audition drew closer.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به تاریخ آزمون، او به طور فزاینده ای عصبی شد
[ترجمه ترگمان]به تدریج که تاریخ تست بازیگری نزدیک تر می شد، او به شدت عصبی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sarah was becoming increasingly impatient at their lack of interest.
[ترجمه گوگل]سارا به طور فزاینده ای نسبت به عدم علاقه آنها بی تاب می شد
[ترجمه ترگمان]سارا نسبت به عدم علاقه آن ها به شدت بی تاب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Jackson said her boss became increasingly depressed and reverted to smoking heavily.
[ترجمه گوگل]جکسون گفت که رئیس او به طور فزاینده ای افسرده می شود و دوباره به شدت سیگار می کشد
[ترجمه ترگمان]جکسون گفت که رئیسش به شدت افسرده شده و به سختی سیگار می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was becoming increasingly despondent about the way things were going.
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای نسبت به مسیری که اوضاع پیش می رفت ناامید می شد
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• to an increasing degree, more and more
you use increasingly to indicate that a situation or quality is becoming greater in intensity or more common.

پیشنهاد کاربران

کم کم
بصورت تصاعدی
به طور متزاید، در حال افزایش
مثال: The prices are increasingly going up.
قیمت ها به طور متزاید در حال افزایش است.
به طور فزاینده ای
فزایند، افزایشی، افزون
به مرور زمان بیشتر شدن
رفته رفته
ever more
more and more
She grew ever more impatient as time passed
اغلب مواقع
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
اسم ( noun ) : increase
فعل ( verb ) : increase
صفت ( adjective ) : increasing
قید ( adverb ) :increasingly
بسیار !!
we live in an increasingly connected world
more and more
increasingly چه نوع قیدی است ؟
در حال تزاید. در حال پیشرفت . بیشتر از پیش . بیشتر و بیشتر . رو به فزونی. افزایش و . . . .
روزافزون، رو به رشد
E. g. He was increasingly drawn to the idea of making short films
پسره/آقائه بیش از پیش داشت علاقمند میشد به ایده ساخت فیلم های کوتاه
روز به روز بیشتر
هر لحظه بیشتر و بیشتر
به نقل از هزاره:
به طور فزاینده ای
به طور روزافزونی
بیش از پیش
بیشتر و بیشتر
به صورتِ روبه رشد، به حالت رو به افزایش
میشه ریشه و پسوندها و پیسوند هارم مشخص کنین
هر چه بیشتر
روزافزون
بیش از پیش، بیشتر و بیشتر
روز به روز
به طور فزاینده
فزاینده

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس