فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: incorporates, incorporating, incorporated
حالات: incorporates, incorporating, incorporated
• (1) تعریف: to include or blend into a larger thing that already exists.
• مشابه: assimilate, blend, embody, include, weave
• مشابه: assimilate, blend, embody, include, weave
- I'll incorporate your suggestions into my report.
[ترجمه Il Duce] پیشنهادات شما را ضمیمه ی گزارشم خواهم کرد.|
[ترجمه امبد] توصیه های شما را در گزارش خویش مبگنجانم|
[ترجمه گوگل] پیشنهادات شما را در گزارش خود لحاظ خواهم کرد[ترجمه ترگمان] من پیشنهادها تو رو به گزارش خودم اضافه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She incorporated the leftover meat and vegetables into the stew.
[ترجمه زهرا الیاسی] او باقی مانده گوشت و سبزیجات را در خورش ریخت|
[ترجمه Mrjn] او باقی مانده گوشت و سبزیجات را با خورش ادغام کرد ( قاطی کرد )|
[ترجمه گوگل] او باقی مانده گوشت و سبزیجات را در خورش قرار داد[ترجمه ترگمان] باقیمانده گوشت و سبزیجات را در خورش فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in law, to form into a corporation.
- The couple decided to incorporate their home business.
[ترجمه اسما] زوج تصمیم به راه اندازی کسب وکار خانگی خود گرفتند.|
[ترجمه گوگل] این زوج تصمیم گرفتند که کسب و کار خانگی خود را وارد کنند[ترجمه ترگمان] این زوج تصمیم گرفتند از کسب وکار خانگی خود استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to give physical form to.
• مشابه: embody, materialize
• مشابه: embody, materialize
- The sunset over the white sandy beach incorporated all her ideas of romance.
[ترجمه رضا البرز] غروب آفتاب بر ساحل شنی سفید تمام ایده های عاشقانه او را در خود جای داد.|
[ترجمه زهرا] غروب آفتاب بر ساحل سفید شنی به تمام خیالات عاشقانه او جان داد|
[ترجمه گوگل] غروب آفتاب بر فراز ساحل شنی سفید تمام ایده های عاشقانه او را در خود جای داد[ترجمه ترگمان] غروب آفتاب بر ساحل ماسه ای، همه تصورات عاشقانه او را به خود مشغول می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: in law, to become a corporation.
- The company incorporated in 1932.
[ترجمه Mrjn] فکر کنم باید was incorporated باشه . چون ساختار جمله به نظر مجهول میاد. و همینطور معنی این فعل میشه تاسیس کردن. پس باید کسی شرکت را تاسیس کند، و چون جمله فاعل ندارد باید فعل به صورت مجهول بیاد|
[ترجمه گوگل] این شرکت در سال 1932 تاسیس شد[ترجمه ترگمان] این شرکت در سال ۱۹۳۲ به ثبت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: incorporated (adj.), incorporative (adj.), incorporation (n.)
مشتقات: incorporated (adj.), incorporative (adj.), incorporation (n.)
• : تعریف: incorporated, as a business.