host

/hoʊst//həʊst/

معنی: سپاه، گروه، دسته، خواجه، ازدحام، خانه دار، مهمانخانه دار، میزبان، صاحبخانه، مهمان دار، انگل دار
معانی دیگر: بریده ی نان که در عشای ربانی خورده می شود، مهمانی دهنده، مهمان خدا، (مسابقات یا کنفرانس ها و غیره) کشور (یا شهر یا موسسه ی) میزبان، (زیست شناسی : موجود که به آن پیوند زده اند، سازواره ای که انگل در آن زندگی می کند) میزبان، (رادیو و تلویزیون و غیره) مجری برنامه، انجامگر، مهمان داری کردن، میزبانی کردن، پذیرایی کردن، (رادیو و تلویزیون و غیره) انجامگری کردن، مجری برنامه بودن، (قدیمی) هتل دار، مسافرخانه چی، می خانه دار، مهمانخانه چی، قشون، لشکر، ایل، جماعت، انبوه مردم، گروه بزرگ، جمعیت کثیر، شمار زیاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who provides hospitality such as food, entertainment, or lodging for guests.

- As host of the party, he greeted the guests at the door and introduced everyone.
[ترجمه مانی چکنه] او به عنوان میزبان مهمانی به مهمانان جلوی در خوشامد گویی گفت و آنها را به همه معرفی کرد
|
[ترجمه DP了KiNG,,,iRi] او به عنوان میزبان مهمانی ، او از مهمانان درب منزل استقبال کرد و همه را معرفی کرد.
|
[ترجمه گوگل] او به عنوان میزبان مهمانی، دم در به مهمانان خوش آمد گفت و همه را معرفی کرد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان میزبان مهمانی به میهمانان خوش آمد گفت و همه را معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Mr. Akiyama was our host while we were in Japan.
[ترجمه زهرا] وقتی در ژاپن بودیم اقای اکیاما میزبان ما بود
|
[ترجمه فاطمه مقصودی] آقای اکیاما میزبان ما بود وقتی در ژاپن بودیم
|
[ترجمه Tasnim] وقتی در ژاپن بودیم آقای آکی یاما میزبان ما بود .
|
[ترجمه گوگل] آقای آکیاما زمانی که در ژاپن بودیم میزبان ما بود
[ترجمه ترگمان] آقای \"Akiyama\" میزبان ما بود در حالی که ما تو ژاپن بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person who presides over a large gathering and often performs the function of introducing people to an audience; master of ceremonies.

- Who will be this year's host of the Academy Awards show?
[ترجمه سمیر] چه کسی در این سال میزبان اسکار خواهر بود؟
|
[ترجمه Mahla] میزبان این سال جایزه اسکار چه کسی خواهد بود ؟
|
[ترجمه گوگل] مجری امسال مراسم اسکار چه کسی خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان] این میزبان امسال میزبان جایزه اسکار خواهد بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a person who shows customers to their seats in an informal restaurant and often makes the seating decisions.
مشابه: headwaiter, maitre d', maitre d'hotel

- The host asked us if we had a reservation.
[ترجمه گوگل] میزبان از ما پرسید که آیا رزرو داریم؟
[ترجمه ترگمان] میزبان از ما پرسید که رزرو داریم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We followed the host to our table.
[ترجمه گوگل] به دنبال میزبان رفتیم و رفتیم سمت میز
[ترجمه ترگمان] میزبان رو تا میزمون دنبال کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a living organism from which a parasite sustains itself.

- The cell then becomes host to the virus.
[ترجمه مبینا] سپس سلول میزبان ویروس می شود
|
[ترجمه گوگل] سپس سلول میزبان ویروس می شود
[ترجمه ترگمان] سپس سلول میزبان ویروس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hosts, hosting, hosted
• : تعریف: to be or serve as a host at.
مشابه: banquet

- Her parents are hosting the wedding.
[ترجمه الهه] والدین او میزبان عروسی هستند
|
[ترجمه Arezo] والدین او عروسی را میزبانی کردند
|
[ترجمه Meli] والدین او در حال میزبانی کردن مراسم هستند
|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش میزبان عروسی هستند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش میزبان مراسم عروسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a very large number of people or things.
مشابه: army, fleet, flock, horde, legion, mass, multiplicity, multitude, ocean, throng

- That poor man has a host of troubles.
[ترجمه نسیم] مرد طفلکی یک عالمه دردسر دارد
|
[ترجمه گوگل] اون بیچاره یه سری مشکلات داره
[ترجمه ترگمان] این مرد بیچاره یه میزبان دردسر داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (usu. cap.) the bread or wafer consecrated as the body of Jesus Christ in Christian communion rituals.
مشابه: sacrament

جمله های نمونه

1. a host of congregate angles
دسته ای از فرشتگان که دور هم جمع شده بودند.

2. a host of delicate and indeterminable questions
انبوهی از پرسش های حساس و غیرقابل رسیدگی

3. a host of problems
مسایل بسیار

4. my host pressed me to drink more
میزبانم اصرار می کرد که بیشتر مشروب بخورم.

5. the host country
کشور میزبان

6. the host of tonight's program is mr. ansari
مجری برنامه ی امشب آقای انصاری هستند.

7. the host saw us off at the door
میزبان،ما را تا دم در مشایعت کرد.

8. the host started yawning, so that was our cue to leave
صاحب خانه شروع کرد به دهان دره کردن و ما فهمیدیم که هنگام رفتن است.

9. heavenly host (or hosts of heaven)
فرشتگان

10. a whole host of children began to sing
انبوهی از کودکان شروع کردند به آواز خواندن.

11. atlanta was the host to the olympics
شهر آتلانتا میزبان مسابقات المپیک بود.

12. the destruction of pharaoh's host
نابودی سپاه فرعون

13. he imposed himself on the host
او خود را به صاحبخانه تحمیل کرد.

14. the frozen behavoir of a host who is tired of his guest
رفتار سرد و بی اعتنای میزبانی که از مهمان خود خسته شده است

15. he lifted his glass and pledged his host
لیوان خود را بالا برد و به سلامتی میزبانش نوشید.

16. he wrote a bread-and-butter letter to his host
نامه ی تشکرآمیزی به میزبان خود نوشت.

17. the guests had a fight with the host
مهمان ها با صاحبخانه دعوایشان شد.

18. she preceded her speech with thanks to the host
قبل از نطقش از میزبان تشکر کرد.

19. they proved their ingratitude by killing their kind host
آنان با کشتن میزبان مهربان خود نمک نشناسی خود را ثابت کردند.

20. his extravagance in praising the beauty of the hostess angered the host
زیاده روی او در تعریف از زیبایی خانم میزبان،شوهرش را عصبانی کرد.

21. Who will be the host for tonight's program?
[ترجمه H.B] میزبان برنامه امشب چه کسی خواهد بود
|
[ترجمه گوگل]مجری برنامه امشب کی خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]میزبان برنامه امشب کیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Who will play host to the next Olympic Games?
[ترجمه گوگل]چه کسی میزبان بازی های المپیک بعدی خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی میزبان بازی های المپیک بعدی خواهد بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Shall I take a gift to my host family?
[ترجمه گوگل]آیا برای خانواده میزبانم هدیه ای ببرم؟
[ترجمه ترگمان]اجازه می دهید یک هدیه به خانواده میزبان بدهم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Apart from my host, I didn't know a single person there.
[ترجمه گوگل]به غیر از میزبانم، من یک نفر را در آنجا نمی شناختم
[ترجمه ترگمان]به غیر از میزبان من، من حتی یک نفر رو هم اونجا ندیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Mr. Marce will host a reception tonight.
[ترجمه گوگل]آقای مارس امشب پذیرایی خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]آقای \"Marce\" امشب میزبان مهمونی دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. A guest should suit the convenience of the host.
[ترجمه گوگل]یک مهمان باید با راحتی میزبان مطابقت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]مهمان باید برای راحتی میزبان مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Shall I take my host family a gift?
[ترجمه گوگل]آیا از خانواده میزبانم هدیه بگیرم؟
[ترجمه ترگمان]میتونم یه هدیه به خانواده میزبان بدم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Our host was very generous, heaping a plate of food to us.
[ترجمه گوگل]میزبان ما بسیار سخاوتمند بود و یک بشقاب غذا برای ما انباشته کرد
[ترجمه ترگمان]میزبان ما خیلی سخاوتمند بود یک بشقاب غذا برای ما خالی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سپاه (اسم)
army, host, corps

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

خواجه (اسم)
neuter, host, boss, eunuch, wether, dignitary, vizier, merchant, owner, man of distinction, wazir, wealthy man

ازدحام (اسم)
huddle, congestion, host, crowd, hurtle, press, swarm, throng, drove, hoi polloi, rabble, rabblement, turn-out, to-do

خانه دار (اسم)
host, economist, housekeeper, homemaker, householder, thrifty host

مهمانخانه دار (اسم)
host, goodman, innkeeper, restaurateur

میزبان (اسم)
host, hostess

صاحبخانه (اسم)
host, landlord

مهمان دار (اسم)
host, hosteler

انگل دار (اسم)
host

تخصصی

[کامپیوتر] میزبان .
[برق و الکترونیک] میزبان
[زمین شناسی] میزبان. موجود زنده ای که توسط انگل مورد حمله قرار می گیرد.
[بهداشت] میزبان
[خاک شناسی] میزبان

انگلیسی به انگلیسی

• consecrated bread used during communion (christianity)
one who receives guests; living creature on which a parasite lives; large number, multitude (of people or things); computer which acts as a server for other computers
act as master of ceremonies; receive guests into one's home; throw a party
the host in a house or at a party is the person who has invited the guests.
a host country provides the facilities for an event, or gives people from another country a place to live.
if a place or a country hosts an event, it is held there and all the facilities are supplied by that place or country.
a host of things is a lot of them; a formal use.
a host is also an animal or plant that has smaller animals, often insects, living and feeding on it.
the host of a radio or television show is the person who introduces it and talks to the people taking part. count noun here but can also be used as a verb. e.g. the entertainment part of the programme was hosted by roger moore.
if a person or country plays host to other people or countries, they receive them a guests, usually for a special event.

پیشنهاد کاربران

معنای پذیرایی و مهمانی میدهد در برخی متون علمی و با لغت entertainment هم معنی است، همچنین معنای دسته و گروه هم میدهد که با لغت multitude نیز هم معنی است.
برگرفته از آزمون msrt
ارائه دادن
a large number
میزبان
مثال: She was the host of the party.
او میزبان مهمانی بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
If someone chairs a debate, they present it and in charge of it.
host: میزبان
انبوهی از
مجموعه
تعدار بی شمار
With a host of new technologies
دوستان حتما حواستنون به تلفظ صحیحش باشه چون خیلی ها رو دیدم که این کلمه رو چیزی شبیه به "هاست" تلفظ میکنن. در حالی که تلفظ صحیح چه در انگلیسی بریتیش و چه در امریکن، شبیه به "هوست" هست.
مورد یک دسته ایی از فرشتگان نیست. . . دسته ایی از انگل ها هست. . .
به کامپیوترهای متصل به شبکه، میزبان یا هاست ( Host ) می گویند. هر هاست در شبکه یک آدرس IP منحصر به فرد دارد و می تواند با دیگر هاست ها داده تبادل کند.
- میزبان
- پذیرا
( female also hostess )
A person who introduces guests and performers, especially on television or radio
مجری رادیو یا تلویزیون
Our host for tonight's show is Jimmy Fallon
A prominent Russian television and radio host called nuclear war "inevitable" while discussing Russia's conflict in Ukraine before suggesting that Moscow use its nuclear weapons to give an "ultimatum" to Ukraine's allies
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/host?q=host
مجری رادیو تلویزیون
مجموعه
Will you be hosting our family on Eid?
ما را عید به خانه خودتان مهمان خواهی کرد؟
host ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: میزبان
تعریف: [رایانه و فنّاوری اطلاعات] سامانۀ رایانه‏ای حاوی داده‏هایی که نقش یک منبع اطلاعات را ایفا می‏کند و کاربر می‏تواند از محلی دور و ازطریق پایانه‏ای رایانه‏ای به آن دسترسی پیدا کند|||[گردشگری و جهانگردی] شخص یا نهادی که دعوت‏کننده و پذیرای مهمانان است
...
[مشاهده متن کامل]

host ( n ) : میزبان
host ( v ) : میزبانی کردن
میزبان
میزبانیدن.
میزبان
( با توجه به معنی کلاهر شخصی که پذیرای اشخاص یا چیزهای دیگری است )
A person who receives visitors is called host
کانون زبان ایران
reach 4
معنیه مجری هم میده تعریف انگلیسیش
someone who talks to the guest in tv program
پذیرایی کردن
my aunt paid us a surprise visit and later hosted us in her apartment for an after dinner party
خاله ام / عمه ام سرزده به دیدن ما امد و بعد از ان د راپارتمان خود در یک مهمانی بعد از شام از ما پذیرایی کرد .
( pay somebody a visit به معنی سر زدن به کسی است )
تو کتاب ساپلمنتری کانون زبان میشه
A person who receives visitors is called a host.
معنی فارسیشم میزبان میشه.
ممنون میشم لایک کنین.
میزبان= ( host ( n
گروه
right wing hosts:سرکرده های/سران جناح راست
eg:Sometimes he refers to supportive . comments by the right wing hosts on fox new
سلول میزبان پس از مدتی به ویروس تبدیل می شود
جمله نمونه:
I like the host of Iranian programs, especially Mohamad Reza Golzar
حاضرین در مراسم مذهبی
میزبان
ممنون از اونا که جوابا رو برای بچه های کانون نوشتن: )
میزبانی کردن
میزبان.
( Host government
در تامین مالی: سرمایه پذیر. )
به معنی میزبان و a person who receives visitors is called a host و اینکه من منظور و مقصود خانم یا اقا ی kkkkمتوجه نمیشم کی تقلید کرد؟؟؟؟؟؟Arshia، which word is differentاولی جوابش home work نیست و اونhousework با تشکر از همه کسایی که نظرات خودشونو بیان میکنند
میزبان.
میزبان
دسته، گروه بزرگ
. Someone who says welcome
صاحبخانه
میزبان
مجری ( برنامه تلویزیونی )
A person who receives visitors is called host
میزبان
( مهمان ) Host=/ guest ( میزبان )
کانون زبان ایران
ترم:reach 4
Unit9

میزبان مانند the host of world cup یعنی میزبان جام جهانی

سایت میزبان - مثال: video host : سایت میزبان ویدیو
means a person who invites guests for example to a party
میزبان ، صاحبخانه
A person who receives visitors is called a host
A host of یک گروه از
یک دسته از
Opposite of guest
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس