اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person who provides hospitality such as food, entertainment, or lodging for guests.
- As host of the party, he greeted the guests at the door and introduced everyone.
[ترجمه مانی چکنه] او به عنوان میزبان مهمانی به مهمانان جلوی در خوشامد گویی گفت و آنها را به همه معرفی کرد|
[ترجمه DP了KiNG,,,iRi] او به عنوان میزبان مهمانی ، او از مهمانان درب منزل استقبال کرد و همه را معرفی کرد.|
[ترجمه گوگل] او به عنوان میزبان مهمانی، دم در به مهمانان خوش آمد گفت و همه را معرفی کرد[ترجمه ترگمان] او به عنوان میزبان مهمانی به میهمانان خوش آمد گفت و همه را معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Mr. Akiyama was our host while we were in Japan.
[ترجمه زهرا] وقتی در ژاپن بودیم اقای اکیاما میزبان ما بود|
[ترجمه فاطمه مقصودی] آقای اکیاما میزبان ما بود وقتی در ژاپن بودیم|
[ترجمه Tasnim] وقتی در ژاپن بودیم آقای آکی یاما میزبان ما بود .|
[ترجمه گوگل] آقای آکیاما زمانی که در ژاپن بودیم میزبان ما بود[ترجمه ترگمان] آقای \"Akiyama\" میزبان ما بود در حالی که ما تو ژاپن بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person who presides over a large gathering and often performs the function of introducing people to an audience; master of ceremonies.
- Who will be this year's host of the Academy Awards show?
[ترجمه سمیر] چه کسی در این سال میزبان اسکار خواهر بود؟|
[ترجمه Mahla] میزبان این سال جایزه اسکار چه کسی خواهد بود ؟|
[ترجمه گوگل] مجری امسال مراسم اسکار چه کسی خواهد بود؟[ترجمه ترگمان] این میزبان امسال میزبان جایزه اسکار خواهد بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a person who shows customers to their seats in an informal restaurant and often makes the seating decisions.
• مشابه: headwaiter, maitre d', maitre d'hotel
• مشابه: headwaiter, maitre d', maitre d'hotel
- The host asked us if we had a reservation.
[ترجمه گوگل] میزبان از ما پرسید که آیا رزرو داریم؟
[ترجمه ترگمان] میزبان از ما پرسید که رزرو داریم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میزبان از ما پرسید که رزرو داریم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We followed the host to our table.
[ترجمه گوگل] به دنبال میزبان رفتیم و رفتیم سمت میز
[ترجمه ترگمان] میزبان رو تا میزمون دنبال کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میزبان رو تا میزمون دنبال کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a living organism from which a parasite sustains itself.
- The cell then becomes host to the virus.
[ترجمه مبینا] سپس سلول میزبان ویروس می شود|
[ترجمه گوگل] سپس سلول میزبان ویروس می شود[ترجمه ترگمان] سپس سلول میزبان ویروس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hosts, hosting, hosted
حالات: hosts, hosting, hosted
• : تعریف: to be or serve as a host at.
• مشابه: banquet
• مشابه: banquet
- Her parents are hosting the wedding.
[ترجمه الهه] والدین او میزبان عروسی هستند|
[ترجمه Arezo] والدین او عروسی را میزبانی کردند|
[ترجمه Meli] والدین او در حال میزبانی کردن مراسم هستند|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش میزبان عروسی هستند[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش میزبان مراسم عروسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a very large number of people or things.
• مشابه: army, fleet, flock, horde, legion, mass, multiplicity, multitude, ocean, throng
• مشابه: army, fleet, flock, horde, legion, mass, multiplicity, multitude, ocean, throng
- That poor man has a host of troubles.
[ترجمه نسیم] مرد طفلکی یک عالمه دردسر دارد|
[ترجمه گوگل] اون بیچاره یه سری مشکلات داره[ترجمه ترگمان] این مرد بیچاره یه میزبان دردسر داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (usu. cap.) the bread or wafer consecrated as the body of Jesus Christ in Christian communion rituals.
• مشابه: sacrament
• مشابه: sacrament