اسم ( noun )
• (1) تعریف: an overpowering and painful feeling of fear, shock, dread, or revulsion.
• مترادف: abhorrence, dread, revulsion, terror, trepidation
• متضاد: relief
• مشابه: abomination, alarm, anguish, anxiety, apprehension, dismay, fear, panic, perturbation
• مترادف: abhorrence, dread, revulsion, terror, trepidation
• متضاد: relief
• مشابه: abomination, alarm, anguish, anxiety, apprehension, dismay, fear, panic, perturbation
- The sight of the corpse filled them with horror.
[ترجمه shiva_sisi] ان جسد چشم ها را به خود گرفت|
[ترجمه صبا] چشم های آن جسد احساس ترس به آنها داد|
[ترجمه محمد م] با دیدن جسد، تمام وجود آنها را ترس فرا گرفت|
[ترجمه میخوام ناشناس بمونم] دیدین جسد آنها را پر از وحشت کرد|
[ترجمه گوگل] دیدن جسد آنها را پر از وحشت کرد[ترجمه ترگمان] دیدن جسد با وحشت آن ها را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After witnessing the crime, they fled the scene in horror.
[ترجمه س] پس از آنکه شاهد جنایت بودند، با وحشت از صحنه گریختند|
[ترجمه گوگل] آنها پس از مشاهده جنایت با وحشت از صحنه گریختند[ترجمه ترگمان] آن ها پس از آنکه شاهد این جنایت بودند از صحنه وحشت گریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: someone or something that causes horror.
• مترادف: outrage, terror
• متضاد: delight
• مشابه: abomination, affliction, atrocity, dread, fright, inhumanity, suffering, torment
• مترادف: outrage, terror
• متضاد: delight
• مشابه: abomination, affliction, atrocity, dread, fright, inhumanity, suffering, torment
- This horror must be stopped before more people are killed.
[ترجمه صبا] این وحشت باید از بین برود قبل از اینکه تمام مردم را بکشد|
[ترجمه محمد م] این وحشت ، قبل از اینکه افراد بیشتری کشته شوند ، باید متوقف شود|
[ترجمه elina] این وحشت باید قبل از اینکه مردم بیشتری کشده شوند متوقف شود|
[ترجمه گوگل] این وحشت باید قبل از کشته شدن افراد بیشتر متوقف شود[ترجمه ترگمان] این وحشت باید قبل از کشته شدن افراد دیگر متوقف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a strong aversion; dislike.
• مترادف: abomination, detestation, loathing
• مشابه: antipathy, aversion, dislike, hatred, repugnance, repulsion, revulsion
• مترادف: abomination, detestation, loathing
• مشابه: antipathy, aversion, dislike, hatred, repugnance, repulsion, revulsion
- I have a horror of snakes.
[ترجمه صبا] من از مارها وحشت دارم|
[ترجمه پویا] وحشت من نسبت به مار زیاد است|
[ترجمه دانش آموز کانون زبان.] من از مار ها وحشت دارم.|
[ترجمه بکن مادر حافظی حقانی] به کیرم که دانش آموز کانون زبانی منم هستم|
[ترجمه سونیک پرایم♥🦔] من از مار ها وحشت میکنم|
[ترجمه گوگل] من وحشت مارها را دارم[ترجمه ترگمان] من از مارها وحشت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) something thought to be ugly, or in poor taste.
• مترادف: eyesore, monstrosity
• مشابه: abomination, disgrace, nightmare, offense
• مترادف: eyesore, monstrosity
• مشابه: abomination, disgrace, nightmare, offense
- That old couch is a horror.
[ترجمه ^.^] این نیمکت قدیمی وحشتناک است|
[ترجمه سونیک پرایم♥🦔] این نیمکت ترسناکه|
[ترجمه گوگل] آن کاناپه قدیمی وحشت است[ترجمه ترگمان] اون مبل قدیمی یه ترسناکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: designed or intended to evoke a feeling of horror.
• مترادف: grisly, gruesome, scary
• مشابه: bloodcurdling, gory, lurid
• مترادف: grisly, gruesome, scary
• مشابه: bloodcurdling, gory, lurid
- My sister loves to watch horror movies, but they just scare me.
[ترجمه H.R] خواهرم عاشق دیدن فیلم های ترسناک است ولی آنها فقط مرا می ترسانند.|
[ترجمه سونیک پرایم♥🦔] آبجی من عاشق تماشا کردن فیلمای ترسناک است. اما آنها فقط منو میترسونن|
[ترجمه گوگل] خواهرم عاشق تماشای فیلم های ترسناک است، اما آنها فقط مرا می ترسانند[ترجمه ترگمان] خواهرم عاشق دیدن فیلم های ترسناک - ه، اما اونا منو میترسونن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید