hearty

/ˈhɑːrti//ˈhɑːti/

معنی: صمیمی، قلبی، صمیمانه، دلچسب
معانی دیگر: گرم، دوستانه، خونگرم، با خونگرمی، با اشتیاق، مشتاقانه، با حرارت، باشور، شدید، از ته دل، قلچماق، قوی و سالم، گردن کلفت، (خوراک) سالم و زیاد، پر اشتها، خوش خوراک، مقوی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: heartier, heartiest
(1) تعریف: warm-hearted and sincere; friendly.
مترادف: warm, warm-hearted
متضاد: hollow
مشابه: affectionate, amicable, cordial, friendly, genial, genuine, heartfelt, neighborly, profuse, sincere, unfeigned, wholehearted

- Please accept my hearty thanks for what you have done.
[ترجمه فواد بهمنی] به خاطر کاری که انجام داده اید، از صمیم قلب از شما سپاسگزارم.
|
[ترجمه پویا شفیعی] لطفا تشکر صمیمانه مرا برای کاری که انجام داده اید بپذیرید.
|
[ترجمه گوگل] لطفا تشکر صمیمانه مرا برای کاری که انجام داده اید بپذیرید
[ترجمه ترگمان] لطفا به خاطر کاری که کردی، از صمیم قلب تشکر کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The President received a hearty welcome on his visit.
[ترجمه فواد بهمنی] رئیس جمهور شاهد خوشامد گویی صمیمانه ای بود.
|
[ترجمه Mohammad Zardosht] از رئیس جمهور ، هنگام بازدیدشان استقبال گرمی به عمل آمد.
|
[ترجمه محمدمهدی] ر ئیس جمهور در دیدارش با خوشامدگویی گرمی روبرو شد.
|
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور در این سفر مورد استقبال صمیمانه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور از صمیم قلب از دیدار وی استقبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: vigorous and enthusiastic.
مترادف: animated, ebullient, enthusiastic, exuberant, robust, spirited, unrestrained, vigorous, warm
متضاد: halfhearted
مشابه: ardent, fervent, irrepressible, passionate, profuse, vehement

- The performance was greeted with hearty applause.
[ترجمه گوگل] این اجرا با تشویق های صمیمانه مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] این نمایش با تشویق صمیمانه مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A hearty cheer came from the crowd of spectators.
[ترجمه گوگل] یک تشویق صمیمانه از جمعیت تماشاچیان به گوش رسید
[ترجمه ترگمان] از میان جمعیت هلهله و تشویق جمعیت به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The celebration began with a hearty singing of the school song.
[ترجمه گوگل] این جشن با خواندن سرود مدرسه آغاز شد
[ترجمه ترگمان] جشن با صدای بلند آواز مدرسه آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: strong; robust.
مترادف: robust, rugged, sturdy, vigorous
متضاد: frail, invalid
مشابه: buxom, hale, hardy, healthy, lusty, sound, stalwart, strong, virile

- Her mother was a hearty woman who was rarely ill.
[ترجمه mowlaei] مادرش زنی جان سخت بود که به ندرت بیمار می شد.
|
[ترجمه گوگل] مادرش زنی دلسوز بود که به ندرت مریض می شد
[ترجمه ترگمان] مادرش زنی بود از ته دل که به ندرت بیمار می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: very nourishing; substantial.
مترادف: ample, substantial
متضاد: light
مشابه: abundant, filling, goodly, nutritious, sizable, solid

- Before the day's hiking, we ate a hearty breakfast.
[ترجمه گوگل] قبل از پیاده روی روز، صبحانه مقوی خوردیم
[ترجمه ترگمان] قبل از راهپیمایی روزانه، صبحانه مفصلی خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: of a person's or animal's appetite, large and robust.
مترادف: robust, sturdy
مشابه: rugged, stout

- The smallest puppy has developed a hearty appetite and is gaining weight well.
[ترجمه گوگل] کوچکترین توله سگ اشتهای زیادی پیدا کرده و به خوبی وزن اضافه می کند
[ترجمه ترگمان] کوچک ترین توله سگ اشتهای خوبی دارد و به خوبی وزن خود را به دست می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: hearties
• : تعریف: a brave fellow or workmate, esp. a sailor.
مشابه: colleague, fellow, mate, sailor

- It's a job well done, my hearties!
[ترجمه گوگل] این یک کار به خوبی انجام شده است، قلب من!
[ترجمه ترگمان] کار خوبی است، عزیزان من!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hearty cooperation
همکاری از روی دل و جان

2. a hearty dislike
دلزدگی بی حد و حصر

3. a hearty eater
آدم خوش خوراک

4. a hearty friend
دوست خونگرم

5. a hearty laughter
خنده ی از ته دل

6. a hearty meal
خوراک وافر

7. a hearty welcome
خوش آمد صمیمانه

8. a hearty young farmer
کشاورز جوان و قلچماق

9. Her laugh was far too hearty to be genuine.
[ترجمه گوگل]خنده او بیش از آن از ته دل بود که نمی توانست واقعی باشد
[ترجمه ترگمان]خنده اش از ته دل بود که واقعی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We ate a hearty breakfast before we set off.
[ترجمه گوگل]قبل از حرکت یک صبحانه مقوی خوردیم
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه راه بیفتیم، یه صبحونه عالی خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's still hale and hearty at 7
[ترجمه گوگل]او هنوز در 7 سالگی خجالتی و دلچسب است
[ترجمه ترگمان]او هنوز در ساعت ۷ با نشاط و با نشاط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has a hearty dislike of any sort of office work.
[ترجمه گوگل]او به شدت از هر نوع کار اداری بیزار است
[ترجمه ترگمان]از هر کار دفتری نفرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He gave me a hearty slap on the back.
[ترجمه گوگل]سیلی محکمی به پشتم زد
[ترجمه ترگمان]از ته دل سیلی محکمی به من زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We accorded him a hearty welcome.
[ترجمه گوگل]ما از او استقبال صمیمانه ای کردیم
[ترجمه ترگمان]با استقبال گرمی از او استقبال کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He smiled and gave me a hearty slap on the back.
[ترجمه گوگل]لبخندی زد و سیلی محکمی به پشتم زد
[ترجمه ترگمان]او لبخند زد و سیلی محکمی به من زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صمیمی (صفت)
near, frank, real, cordial, sincere, loving, warm, privy, candid, big-hearted, intimate, heartfelt, unaffected, hearty, chummy, heart-to-heart, whole-hearted, true-hearted

قلبی (صفت)
sincere, candid, heartfelt, hearty

صمیمانه (صفت)
earnest, inmost, hearty, devotional, matey, heart-whole

دلچسب (صفت)
meet, hearty

انگلیسی به انگلیسی

• cordial, affectionate; sincere, genuine, honest; enthusiastic; devoted; vigorous; healthy; abundant
(archaic) comrade, good fellow; sailor
hearty people or actions are loud, cheerful, and energetic.
hearty feelings or opinions are strongly felt or strongly held.
a hearty meal is large and very satisfying.

پیشنهاد کاربران

مفصل ( غذا )
از ته دل
hearty laugh
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hearten
✅️ اسم ( noun ) : heart / heartiness / heartlessness / hearty
✅️ صفت ( adjective ) : hearty / heartening / heartless
✅️ قید ( adverb ) : heartily / hearteningly / heartlessly
صمیمانه
غذای کامل و حجیم
از صمیم قلب
کامل
Hearty breakfast : صبحانه کامل، صبحانه مفصل
قابل قبول
سبوسدار

بپرس