heart

/ˈhɑːrt//hɑːt/

معنی: جوهر، قلب، مرکز، ضمیر، دل، رشادت، لب کلام، دل و جرات، مغز درخت، تشجیع کردن، جرات دادن
معانی دیگر: سینه، (برخی سبزیجات) مغز، چغند، کله، اصل، لب (مطلب)، جان (کلام)، مرکز احساسات وعواطف، شخصیت، نهاد، سرشت، وجدان، عاطفه، احساس، امید، جرات، دل و دماغ، روحیه، (ورق بازی - معمولا جمع) دل، هر چیز به شکل قلب، دلدیس، دل سان، (بازی ورق مشابه بازی حکم) هارتز، (نادر) رجوع شود به: hearten، اغوش، دل دادن، بدل گرفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: after one's own heart, by heart, take to heart
(1) تعریف: the organ that pumps blood through the circulatory system of a person or animal.
مشابه: ticker

- She was afraid, and she could feel her heart beating faster.
[ترجمه Reyhane] اون زن ترسیده بود و احساس میکرد قلبش سریع تر میتپد
|
[ترجمه هانیه اکبری] آن خانم ترسیده بود و او احساس میکرد قلبش در حال تپش سریعتر است
|
[ترجمه رضا طلائیان] او ترسید ومی توانست احساس سرش رو بکشه سریعتر
|
[ترجمه ترجمه فائزه سادات] نزدیک تر از گم چجوری با بگم دق میکنم اگه دورت کنن ازم
|
[ترجمه علی] ان خانم ترسیده بود ومیتوانست احساس کند که قلبش تندتر می تپد.
|
[ترجمه گوگل] می ترسید و ضربان قلبش را تندتر حس می کرد
[ترجمه ترگمان] او می ترسید و احساس می کرد قلبش تندتر می تپد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the root of one's personality, feelings, or emotions.
مترادف: bosom, breast
مشابه: soul

- In his heart he realized he was wrong.
[ترجمه ریحانه] در دلش فهمید که اشتباه کرده است
|
[ترجمه Samin] قلب من یعنی هارتم
|
[ترجمه AN_ALONE_OTAKU] او در اعماق قلبش متوجه شد که اشتباه می کرد
|
[ترجمه امید موسوی] او اشتباهش را عمیقا درک کرد
|
[ترجمه گوگل] در دلش متوجه شد که اشتباه می کند
[ترجمه ترگمان] متوجه شد که اشتباه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: sympathy, compassion, or love.
مترادف: compassion, sympathy
مشابه: beneficence, commiseration, feeling, good will, goodness, graciousness, kindness, love, magnanimity, pathos, sentiment, understanding

- Anyone who had a heart would want to help this suffering animal.
[ترجمه سادات خاتمی] هر کس که وجدانی داشت می خواست به این حیوان رنج کشیده کمک کند.
|
[ترجمه گوگل] هر کس دلش می خواهد به این حیوان رنج کشیده کمک کند
[ترجمه ترگمان] هر کسی که دلش می خواست به این حیوان بی نوا کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She told him he had no heart and was incapable of love.
[ترجمه گوگل] او به او گفت که قلب ندارد و از عشق ناتوان است
[ترجمه ترگمان] به او گفت که قلبی ندارد و قادر به عشق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: anything shaped like the figure that somewhat resembles a heart, as on one of the four suits in a deck of cards.

- The valentine card had red hearts on the front.
[ترجمه گوگل] کارت ولنتاین دارای قلب های قرمز در جلو بود
[ترجمه ترگمان] کارت تبریک روی جلو قلب قرمز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the center of a place or thing.
مترادف: center, hub
مشابه: core, kernel, middle, nucleus

- They moved from the suburbs back into the heart of the city.
[ترجمه گوگل] آنها از حومه شهر به قلب شهر برگشتند
[ترجمه ترگمان] از حومه شهر به مرکز شهر رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: the core.
مترادف: core, crux, essence, gist, marrow, nub, pith
مشابه: center, genius, kernel, keystone, nitty-gritty, quick, root

- Money is the heart of the matter.
[ترجمه عبدالفرید] پول اصل موضوع است
|
[ترجمه مبینا] پول مرکز موضوع است
|
[ترجمه گوگل] پول قلب موضوع است
[ترجمه ترگمان] پول قلب مساله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: energy and courage; spirit.
مترادف: courage, pluck, spirit
مشابه: backbone, bravery, fortitude, guts, mettle, nerve, stomach, valor

- The winning horse was small but had a lot of heart.
[ترجمه سادات خاتمی] اسب برنده کوچک بود امّا دل و جرأت زیادی داشت.
|
[ترجمه گوگل] اسب برنده کوچک بود اما قلب زیادی داشت
[ترجمه ترگمان] اسب برنده کوچک بود اما قلب زیادی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: breast; bosom.
مترادف: bosom, breast
مشابه: chest

- He put his hand on his heart and spoke the pledge of allegiance.
[ترجمه گوگل] دست بر قلبش گذاشت و بیعت گفت
[ترجمه ترگمان] دستش را روی قلبش گذاشت و قول وفاداری داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. heart attack
حمله ی قلبی

2. heart block
بلوک قلبی

3. heart dilatation
بزرگ شدن قلب،پرفراخی قلب

4. heart diseases
بیماری های قلب

5. heart failure
از کار افتادگی قلب

6. heart trouble
نارسایی قلبی

7. heart and soul
از دل و جان،با تمام نیرو

8. a heart filled with love
قلبی آکنده از عشق

9. a heart monitor
مانیتور (دستگاه کنترل) قلب

10. a heart specialist
ویژه گر (متخصص) قلب

11. a heart specialist
ویژه کار قلب

12. a heart throb
تپش قلب

13. a heart tonic
داروی مقوی قلب

14. a heart transplant
پیوند قلب

15. heavy heart
قلبی پرغم

16. her heart became flint
قلبش (مثل) سنگ شد.

17. her heart stopped
قلبش باز ایستاد.

18. her heart was throbbing with excitement
قلبش از شدت هیجان می تپید.

19. her heart was torn by grief
اندوه قلبش را جریحه دار کرده بود.

20. her heart went pitter-patter
قلبش تاپ تاپ کرد.

21. his heart attack terminated the interview
سکته ی قلبی او،مصاحبه را خاتمه داد.

22. his heart beats fast
قلب او تند می زند.

23. his heart is gay
او دلش خوش است.

24. his heart is like stone
دل او مانند سنگ است.

25. his heart misgave him
در دلش احساس نگرانی می کرد.

26. his heart sank within him
قلبش فرو ریخت.

27. his heart swelled with anger
قلبش از خشم مملو شد.

28. his heart was bursting with affection
قلبش سرشار از محبت بود.

29. his heart was caught by homa's beauty and good disposition
او شیفته ی زیبایی و اخلاق خوب هما شد.

30. his heart was in complete arrest
قلب او کاملا از کار ایستاده بود.

31. his heart went rotten with vanity
غرور قلب او را فاسد کرد.

32. my heart aches for her
دلم به خاطرش می سوزد.

33. my heart leaped at the sight of him
با دیدن او قلبم فرو ریخت.

34. my heart pounded with fear
از ترس قلبم سخت می تپید.

35. my heart started to thud and my mouth became dry
قلبم به تاپ تاپ افتاد و دهانم خشک شد.

36. my heart went pitapat
قلبم تاپ تاپ کرد.

37. my heart yearned for a glass of cool water
دلم برای یک لیوان آب خنک غنج می زد.

38. the heart did many years beseech us for the cup of jamshid
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد.

39. the heart of a city
قلب شهر،مرکز شهر

40. the heart pumps the blood to every part of the body
قلب خون را به سرتاسر بدن می رساند.

41. the heart speeds up and the blood pressure rises
ضربان قلب تند می شود و فشار خون بالا می رود.

42. at heart
اصلا،اساسا،دربنیاد،درسرشت،قلبا

43. by heart
از حفظ،از بر

44. take heart
امیدوار شدن،شاد و خوش بین شدن،دلگرم شدن

45. a dicky heart
قلب بیمار

46. a massive heart attack
حمله ی قلبی شدید

47. a mild heart attack
سکته ی قلبی خفیف

48. a silent heart attack
سکته ی قلبی بدون مقدمه

49. a strong heart
قلب سالم

50. an immaculate heart
قلب پاک

51. an impenetrable heart
قلبی سخت

52. he whose heart lives on love shall never die
(حافظ) هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

53. his innocent heart
قلب پاک او

54. his rocky heart
دل سنگ او

55. infants' acquired heart diseases
بیماری های قلبی غیرمادرزادی نوزادان

56. open your heart to mercy
به دل خودت مروت راه بده.

57. this shredded heart
این قلب چاک چاک

58. to lose heart
دلسرد شدن

59. with a heart brimful of love
با قلبی سرشار از عشق

60. with a heart full of sorrow
با قلبی آکنده از اندوه

61. with a heart replete with gratitude
با قلبی آکنده از امتنان

62. zahak's flinty heart
دل سنگ ضحاک

63. a big heart (big-hearted)
با سخاوت،گشاده دست،مهربان،باگذشت

64. break one's heart
قلب کسی را شکستن،متاـثر کردن

65. change of heart
تغییر عقیده (یا احساس یا وابستگی)

66. cross one's heart
(به منظور نشان دادن صداقت و سوگند خوردن) با انگشت روی قلب خود نشان صلیب کشیدن

67. do one's heart good
خوشحال کردن (خود را)،خرسند کردن

68. eat one's heart out
سخت غصه خوردن یا دادن،جوش به دل (کسی) دادن

69. have a heart
مهربان بودن،رافت داشتن،دلرحم بودن،رحم کردن

مترادف ها

جوهر (اسم)
heart, matter, substance, acid, ink, quintessence, being, juice, marrow, quiddity

قلب (اسم)
heart, anagram, midst, brassy, counterfeit

مرکز (اسم)
heart, base, seat, focus, capital, middle, center, station

ضمیر (اسم)
heart, ego, mind, conscience, pronoun, soul

دل (اسم)
heart, midst, spunk, conscience

رشادت (اسم)
heart, courage, gallantry

لب کلام (اسم)
heart, gist

دل و جرات (اسم)
heart, pluck

مغز درخت (اسم)
heart

تشجیع کردن (فعل)
encourage, heart, hearten, bield, solicit, cheer up, embolden

جرات دادن (فعل)
abet, heart, hearten

تخصصی

[فوتبال] قلب

انگلیسی به انگلیسی

• four-chambered bodily muscular organ which pumps blood
your heart is the organ in your chest that pumps the blood around your body.
you can also talk about someone's heart to refer to their emotions or character.
heart is used in various expressions referring to courage and determination.
the heart of something is the most important part of it.
the heart of somewhere is the most central part of it.
a heart is also a shape like a real heart; used especially as a symbol of love.
hearts is one of the four suits in a pack of playing cards.
see also purple heart.
if someone is a particular kind of person at heart, this is what they are really like.
if you know something such as a poem by heart, you can remember it perfectly.
if you have a change of heart, your feelings about something change.
if you say something from the heart or from the bottom of your heart, you are being sincere.
if your heart isn't in what you are doing, you have very little enthusiasm for it.
if someone can do something to their heart's content, they can do it as much as they want.
if someone or something breaks your heart, they make you very unhappy.
if something is close to or dear to your heart, you care deeply about it.
if your heart leaps, you suddenly feel very excited and happy. if your heart sinks, you suddenly feel very disappointed or unhappy.
if you have set your heart on something, you want it very much.
if you take an experience to heart, you are deeply affected and upset by it.
if you say that someone's heart is in the right place, you mean they are kind and considerate.

پیشنهاد کاربران

مرکز، مرکز سرزمین.
( حقوق ) درون
The ascertainment of the sources of international law lies at the heart of the system.
تعیین منابع حقوق بین الملل در درون این موضوع ( سیستم ) نهفته است.
( حقوق ) درون
قلب
مثال: He felt pain in his heart.
او در قلبش درد احساس کرد.
"It's not the eyes that are blind, but the hearts. "
هسته
heart ( n ) ( hɑrt )
heart
The Sun sending heart sign with love.
and broken hearts at the same time!
19 - 8 - 2023
heartheart
در بعضی موارد به معنای ( شهامت، جرات ) هست
. e. g
?A: Why Wild Billy
B: I saw in his heart when he grabbed my arm. I saw what Wild Billy had done. Saw it plain as day. ⭐You can't hide what's in your heart
. . .
The Green Mile 1999🎥
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hearten
✅️ اسم ( noun ) : heart / heartiness / heartlessness / hearty
✅️ صفت ( adjective ) : hearty / heartening / heartless
✅️ قید ( adverb ) : heartily / hearteningly / heartlessly
کانون
all emotions are hidden behind power
[پزشکی] قلب: عضو عضلانی چهار حفره ای که با انقباضات منظم خون را از طریق عروق به تمام قسمتهای بدن می رساند.
احساس
معنی جمله for my heart you Are AlwAys the reAson forpeAce
این متن را برام ترجمه کنیدI feel in my heart I should reveal this issue
in my heart to you maybe if we can work it out together my dear we can get to know each other more.
my heart was the night you would be to only stan
In your heart
مرکز
محور
قلب - دل
by heart
از بر ، از حفظ
The pupils learned many poems by heart.
بازی با کلمات
برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی چون برقرار کردن رابطه بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا قبلی استفاده کرد مثال همین
کلمه ی جدید: Heart ( هارت )
کلمه ی آشنا قبلی: هارت و پورت به معنای دادوفریاد, he به معنای او و art ( آرت ) به معنای هنر
...
[مشاهده متن کامل]

ارتباط سازی:
1. قلب ها وقتی عاشق می شوند هارت و پورت
می کنند یعنی داد و فریاد می کنند ( به طپش میفتند ) اما دقت کنید که قلب های بدذات هار می شوند. [جهت یادسپاری صحیح تلفظ قلب]
2. اگر فاصله بین دو حرف e و a بیندازیم می شود He art یعنی هنر او یا اگر بجای فاصله کلمه ی and ( و ) قرار دهیم می شود He and Art به معنای او و هنر و تفسیر آن این است که سرچشمه ی هنر عشق است که از قلب نشات می گیرد. [جهت یادسپاری صحیح نوشتاری قلب]

دل و جرات برای انجام کاری
heart
واژه ای ایرانی - اُروپایی هَم ریشه با:
آلمانی : Herz
لاتینی : card , cardio
ایرانی ( کُردی ) :کُرد، گُرد ( گُرده، گُرت، کُرت )
گُرد یا کُرد به مینِشِ دِل وَ قَلب اَست وَ کُرد یا گُرد کَسی اَست که دِل ( وُ جُرئَت /گُرده ) دارَد، دِلیر وُ پَهلِوان اَست.
...
[مشاهده متن کامل]

گُردان= دِل داران ، دِلیران ، پَهلِوانان
guard , گارد= نیرویِ پاسَندِگیِ دِلیر
گارد ( گُردِ ) جاویدان
کُردِستان/گُردِستان= سَرزَمینِ دِلیران/پَهلِوانانِ ایرانی

قلب
Her heart was beating because she was sick and had to see her doctor as soon as possible
قلبش می تپید چون بیمار بود و باید در اسرع وقت به پزشک مراجعه کند
وجود
with all my heart
با تمام وجودم
https://worldfolklore. net/index. php/2020/10/18/the - three - little - men - in - the - woods/
خال دل ( اکبر تو خال دل منو بررریدی!😆 )
یه جا دیدی نوشتهBy Heart فک نکنی نوشته توسط قلب!
یعنی "از حفظ". مثلا قرآن و از حفظ میخونه
وجود
قلب♥️♥️♥️
قلب
She has a weak heart
او قلب ضعیفی دارد ⚒⚒
قلب
دل
علاوه بر قلب معنی از حفظ خواندن نیز دارد.
بطن
مرکز
مهمترین بخش
کنُه
قلب عشق
Love had another girl in her heart
عشق دختر دیگری در قلب او بود
محبت دختر دیگری را در قلب داشت
دل ؛ قلب
قلب


She need to be heart _free for a week
قلب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس