اسم ( noun )
• (1) تعریف: an assurance, esp. in writing, that something is of salable quality and will perform satisfactorily or be repaired or exchanged at the seller's or manufacturer's expense.
• مترادف: assurance, warrant, warranty
• مشابه: insurance, pledge, promise, vow
• مترادف: assurance, warrant, warranty
• مشابه: insurance, pledge, promise, vow
- The microwave oven that I bought came with a one-year guarantee.
[ترجمه Iliya Solhi] ماکروفری که من خریدم دارای ضمانت یکساله بود.|
[ترجمه گوگل] مایکروفری که خریدم با یک سال گارانتی اومد[ترجمه ترگمان] فر مایکروویو که من خریدم یک ضمانت یک ساله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an assurance or pledge regarded as security that some obligation will be met.
• مترادف: assurance, pledge, promise, warrant
• مشابه: commitment, insurance, seal, vow, warranty
• مترادف: assurance, pledge, promise, warrant
• مشابه: commitment, insurance, seal, vow, warranty
- The carpenter gave us his personal guarantee that the work would be done on time.
[ترجمه Iliya Solhi] نجار ضمانت کرد که کار در موعد مقرر آماده خواهد شد.|
[ترجمه گوگل] نجار تضمین شخصی خود را به ما داد که کار به موقع انجام می شود[ترجمه ترگمان] نجار ضمانت شخصی خود را به ما داد که کار به موقع انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: something pledged as security for an obligation; collateral.
• مترادف: collateral, gage, pledge, surety
• مشابه: assurance, deposit, insurance, pawn, promise, warrant
• مترادف: collateral, gage, pledge, surety
• مشابه: assurance, deposit, insurance, pawn, promise, warrant
- The king's daughter, pledged in marriage, became the guarantee of his promise to end his army's attacks.
[ترجمه گوگل] دختر پادشاه که به عقد ازدواج درآمده بود، ضامن قول او برای پایان دادن به حملات ارتشش شد
[ترجمه ترگمان] دختر پادشاه که در ازدواج قول داده بود، تعهد خود برای پایان دادن به حملات ارتش را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دختر پادشاه که در ازدواج قول داده بود، تعهد خود برای پایان دادن به حملات ارتش را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: something that has the effect of assuring or promising a given outcome.
• مترادف: assurance, pledge, promise
• مشابه: insurance, recommendation, testimonial, vow
• مترادف: assurance, pledge, promise
• مشابه: insurance, recommendation, testimonial, vow
- Her record of service to clients is a guarantee of her honesty and ability.
[ترجمه گوگل] سابقه خدمات او به مشتریان تضمین صداقت و توانایی او است
[ترجمه ترگمان] سابقه خدمت به مشتریان تضمینی از صداقت و توانایی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سابقه خدمت به مشتریان تضمینی از صداقت و توانایی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company's name became a guarantee of excellent craftsmanship.
[ترجمه گوگل] نام شرکت ضامن ساخت عالی شد
[ترجمه ترگمان] نام این شرکت به یک تضمین مهارت عالی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نام این شرکت به یک تضمین مهارت عالی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Separation of powers was seen as the guarantee against autocracy.
[ترجمه گوگل] تفکیک قوا به عنوان تضمینی در برابر استبداد تلقی می شد
[ترجمه ترگمان] تفکیک قوا به عنوان ضمانت در برابر استبداد تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تفکیک قوا به عنوان ضمانت در برابر استبداد تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: guarantees, guaranteeing, guaranteed
حالات: guarantees, guaranteeing, guaranteed
• (1) تعریف: to assure the fulfillment of (an obligation, promise, or the like), or to serve as security for.
• مترادف: pledge, warrant
• مشابه: assure, ensure, obligate, secure, vouch
• مترادف: pledge, warrant
• مشابه: assure, ensure, obligate, secure, vouch
- The constitution guarantees freedom of speech.
[ترجمه A.D] قانون اساسی آزدی بیان را ضمانت میکند|
[ترجمه گوگل] قانون اساسی آزادی بیان را تضمین می کند[ترجمه ترگمان] قانون اساسی آزادی بیان را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The marriage alliance guaranteed peace between the warring regions.
[ترجمه گوگل] اتحاد ازدواج تضمین کننده صلح بین مناطق متخاصم بود
[ترجمه ترگمان] اتحاد ازدواج صلح بین مناطق درگیر را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتحاد ازدواج صلح بین مناطق درگیر را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bear the responsibility for ensuring (the fulfillment of something desired or required by others).
• مترادف: assure, ensure, pledge, promise
• مشابه: covenant, sponsor, vouch, vow, warrant
• مترادف: assure, ensure, pledge, promise
• مشابه: covenant, sponsor, vouch, vow, warrant
- The plumbing company guarantees the work of its employees.
[ترجمه گوگل] شرکت لوله کشی کار کارکنان خود را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان] اداره لوله کشی، کار کارمندان خود را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اداره لوله کشی، کار کارمندان خود را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The government guaranteed the safety of the foreign diplomats.
[ترجمه گوگل] دولت امنیت دیپلمات های خارجی را تضمین کرد
[ترجمه ترگمان] دولت امنیت دیپلمات های خارجی را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دولت امنیت دیپلمات های خارجی را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make (something) a certainty; ensure.
• مترادف: ensure
• مترادف: ensure
- Bringing an umbrella seems to guarantee that it won't rain!
[ترجمه Iliya Solhi] آوردن یک چتر ، باران نباریدن را تضمین میکند !|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد با آوردن یک چتر تضمین می کند که باران نخواهد بارید![ترجمه ترگمان] گرفتن یک چتر به نظر می رسد که باران نخواهد بارید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The mob used threats to guarantee the man's cooperation.
[ترجمه گوگل] اوباش از تهدید برای تضمین همکاری این مرد استفاده کردند
[ترجمه ترگمان] مردم از تهدید برای تضمین هم کاری این مرد استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مردم از تهدید برای تضمین هم کاری این مرد استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Will paying the ransom money guarantee the boy's safe return?
[ترجمه ناشناس] آیا پرداختن دیه بازگشت سالم پسر را تضمین می کند؟|
[ترجمه گوگل] آیا پرداخت دیه تضمین کننده بازگشت سالم پسر است؟[ترجمه ترگمان] اون پول رو پرداخت می کنه و امنیت اون بچه رو تضمین می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Good grades alone do not guarantee acceptance into a top-rated college.
[ترجمه گوگل] نمرات خوب به تنهایی قبولی در یک کالج با رتبه برتر را تضمین نمی کند
[ترجمه ترگمان] نمرات خوب به تنهایی پذیرش پذیرش در یک کالج درجه بالا را تضمین نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمرات خوب به تنهایی پذیرش پذیرش در یک کالج درجه بالا را تضمین نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to assure or promise (something).
• مترادف: assure, pledge, promise
• مشابه: certify, covenant, ensure, stipulate, vow, warrant
• مترادف: assure, pledge, promise
• مشابه: certify, covenant, ensure, stipulate, vow, warrant
- I guarantee that you won't regret this decision.
[ترجمه گوگل] من تضمین می کنم که از این تصمیم پشیمان نخواهید شد
[ترجمه ترگمان] من ضمانت می کنم که تو از این تصمیم پشیمان نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من ضمانت می کنم که تو از این تصمیم پشیمان نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to take responsibility for the quality or proper working of.
- The company guarantees all its products.
[ترجمه گوگل] این شرکت تمامی محصولات خود را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان] شرکت همه محصولات خود را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شرکت همه محصولات خود را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to promise protection of (someone or something) against liability or loss; indemnify; insure.
• مترادف: indemnify, insure, warrant
• مشابه: assure, covenant, pledge, promise, underwrite
• مترادف: indemnify, insure, warrant
• مشابه: assure, covenant, pledge, promise, underwrite
- He said that if I was willing to invest, he would guarantee me against loss.
[ترجمه گوگل] او گفت اگر حاضر به سرمایه گذاری باشم، من را در مقابل ضرر تضمین می کند
[ترجمه ترگمان] او گفت که اگر من مایل به سرمایه گذاری بودم، او مرا در مقابل از دست دادن تضمین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او گفت که اگر من مایل به سرمایه گذاری بودم، او مرا در مقابل از دست دادن تضمین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: (informal) to assure (someone) of something.
- I guarantee you that this roof will never leak again.
[ترجمه گوگل] من به شما تضمین می دهم که این سقف دیگر هرگز نشتی نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان] بهت اطمینان میدم که این سقف دیگه چکه نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بهت اطمینان میدم که این سقف دیگه چکه نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید