graft

/ˈɡræft//ɡrɑːft/

معنی: اختلاس، سوء استفاده، قلمه، پیوند بافت، پیوند گیاه، گیاه پیوندی، پیوند، پیوند زدن، سوءاستفاده کردن، از راه نادرستی تحصیل کردن، جفت کردن، بهم پیوستن
معانی دیگر: (گیاه شناسی) پیوند زدن، حق و حساب، باج سبیل، رشوه، پاره، بلکفت، رشوه خواری، سو استفاده ی مالی، (جراحی) پیوند زدن پوست یا استخوان یا عضوی از بدن یک نفر به نفر دیگر (یا از یک جای بدن به جای دیگر)، جای پیوند، پیوندگاه، به هم پیوستن، تلفیق کردن، حق حساب گرفتن، اختلاس کردن، جراحی پیوند بافت، تحصیل پول و مقام و غیره از راههای نادرست، ساخت و پاخت، خندق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a detached portion of a plant, such as a shoot, that is placed into a slit or the like on another plant so as to become a living part of it.
مترادف: cutting, scion, slip
مشابه: shoot, transplant

(2) تعریف: a plant that is produced by joining a plant and a detached part of another plant.
مشابه: crossbreed, hybrid

(3) تعریف: the place where a plant and an attached part from another plant come together.

(4) تعریف: a living material, such as skin, that is transplanted to another organism or to another part of the same organism.
مترادف: implant
مشابه: transplant

(5) تعریف: the action or procedure of grafting.
مترادف: engraftment, implantation, transplantation
مشابه: hybridization, splicing
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grafts, grafting, grafted
(1) تعریف: to attach (part of a plant, human tissue, or the like) as a graft.
مترادف: engraft, transplant
مشابه: embed, implant, insert, splice

- The surgeon grafted skin from the burn victim's thigh onto his face.
[ترجمه آرمان بدیعی] جراح پوست را از ران قربانی سوخته، به صورتش پیوند زد.
|
[ترجمه گوگل] جراح پوست ران قربانی سوختگی را به صورت او پیوند زد
[ترجمه ترگمان] جراح پوست زخم مقتول را روی صورتش پیوند می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to attach a detached portion of (a plant) to another plant.
مشابه: crossbreed, hybridize, interbreed
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: grafter (n.)
(1) تعریف: to attach a graft or grafts.
مشابه: crossbreed

(2) تعریف: to be or come to be a graft.
مترادف: join, unite
مشابه: infix, meld, set, take

جمله های نمونه

1. graft money
پول اختلاس شده

2. skin graft
پوستی که برای پیوند زنی به کار می رود

3. to graft a branch of a white rose to a red rose bush
یک شاخه رز سفید را به بته ی رز قرمز پیوند زدن

4. animal graft
پیوند از حیوان به انسان

5. autoplastic graft
پیوندی که از بدن خود بیمار برداشته شده

6. cleft graft
پیوند اسکنه ای

7. crown graft
پیوند تاجی

8. heteroplastic graft
پیوندی که از بدن فرد دیگری برداشته شده

9. root graft
پیوند پایه

10. side graft
پیوند بغلی

11. skin graft
پیوند پوست

12. whip graft
پیوند انگلیسی

13. an autologous graft
پیوند از بدن خود بیمار

14. the skin graft was viable
پیوند پوست موفقیت آمیز بود.

15. we must fight graft and corruption
باید با رشوه خواری و فساد مبارزه کنیم.

16. he was found guilty of graft and imprisoned
او محکوم به اختلاس و زندانی شد.

17. Hard graft is the only way to succeed in business.
[ترجمه گوگل]پیوند سخت تنها راه موفقیت در تجارت است
[ترجمه ترگمان]graft سخت تنها راه موفقیت در کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I've never been afraid of hard graft.
[ترجمه گوگل]من هرگز از پیوند سخت نترسیدم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت از پیوند سخت نمی ترسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He promised an end to graft and corruption in public life.
[ترجمه گوگل]او وعده پایان دادن به فساد و فساد در زندگی عمومی را داد
[ترجمه ترگمان]او قول داد که در زندگی عمومی به اختلاس و فساد خاتمه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The management tried unsuccessfully to graft new working methods onto the existing ways of doing things.
[ترجمه گوگل]مدیریت ناموفق تلاش کرد تا روش‌های کاری جدید را به روش‌های فعلی انجام دهد
[ترجمه ترگمان]این مدیریت ناموفق بود تا روش های کاری جدید را به روش های موجود برای انجام کارها ربط دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He promised to end graft in public life.
[ترجمه گوگل]او قول داد که به فساد در زندگی عمومی پایان دهد
[ترجمه ترگمان]قول داد که به اختلاس در زندگی عمومی خاتمه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Most of the graft was done for them by their assistants.
[ترجمه گوگل]بیشتر پیوند توسط دستیارانشان برای آنها انجام شد
[ترجمه ترگمان]بیشتر بافت آن ها را با دستیاران خود انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The whole government was riddled with graft, bribery, and corruption.
[ترجمه گوگل]کل دولت مملو از اختلاس، رشوه و فساد بود
[ترجمه ترگمان]همه دولت مملو از اختلاس، رشوه خواری و فساد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اختلاس (اسم)
abstraction, embezzlement, graft, defalcation, malversation, peculation

سوء استفاده (اسم)
graft, abusage, misuse, ill use, jobbery, ill usage, ill-treatment

قلمه (اسم)
slip, graft, scion

پیوند بافت (اسم)
graft

پیوند گیاه (اسم)
graft

گیاه پیوندی (اسم)
graft, hybrid

پیوند (اسم)
graft, connection, linkage, union, synthesis, slur, link, nexus, confederacy, grafting, hyphen, ligament, zonule

پیوند زدن (فعل)
graft, join, cross, imp, crossbreed

سوءاستفاده کردن (فعل)
graft

از راه نادرستی تحصیل کردن (فعل)
graft

جفت کردن (فعل)
graft, truss, accompany, mortise, dovetail, couple, assemble, geminate, twin, link, yoke, husband, mortice

بهم پیوستن (فعل)
knot, graft, incorporate, unite, concrete, stick, link, admix, interlock, interconnect, bind, interlink, concatenate, pan, knit, seam, inosculate

تخصصی

[نساجی] پیوند زدن - بهم پیوستن - روش گرافت ( جهت افزودن آنتی استاتیک به پلیمر )
[پلیمر] پیوند زدن

انگلیسی به انگلیسی

• portion of a plant inserted into the stem of another (horticulture); portion of tissue which has been surgically transplanted from one place to another; act of grafting; illegal or dishonest acquisition of money
inserted a portion of a plant into the stem of another (horticulture); surgically transplant a portion of tissue from one place to another; illegally or dishonestly acquire money
if you graft a part of one plant onto another, you join them so that they will grow together and become one plant.
if you graft one idea or system onto another, you try to join one to the other.
if doctors graft a piece of healthy tissue to a damaged part of your body, they attach it by a medical operation in order to replace the damaged part. verb here but can be used as a count noun. e.g. laverne had skin grafts on her thighs.
graft means hard work; an informal use.
graft is also the act of obtaining money dishonestly by using your position of authority.

پیشنهاد کاربران

"Graft" چندین معنی دارد که بستگی به زمینه استفاده آن دارد:
1. پزشکی و کشاورزی: "graft" به معنای پیوند بافت، اندام است.
2. سیاست و امور مالی: "graft" به معنای فساد و رشوه خواری است.
مثال؛
“The politician was arrested for engaging in graft and accepting bribes. ”
In a discussion about corruption, one might say, “Graft is a widespread problem in many developing countries. ”
A news article might mention, “The investigation uncovered a vast network of graft within the company. ”
...
[مشاهده متن کامل]

removing a piece of a living body and attaching it to another body
۱. {گیاه شناسی و جراحی} پیوند ۲. پیوند زدن ۳. {مجازی} وصله کردن با. وصله زدن به ۴. پارتی بازی ۵. رشوه خواری. رشوه 6. پارتی بازی کردن. رشوه دادن. حق و حساب دادن ۷. تلاش کردن. زحمت کشیدن. عرق ریختن 8. کار و کوشش. سخت کوشی. جدیت
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
The surgeon grafted skin from the burn victim's thigh onto his face.
جراح پوست را از ران قربانی سوخته، به صورتش پیوند زد.

پیوند زدن
اضافه کردن
پیوند زدن
ساخت و پاخت، زد و بند
graft ( پزشکی )
واژه مصوب: پیوند 5
تعریف: انتقال همیشگی پیوندینه به بدن ازطریق عمل جراحی
پیوند دادن
سوء استفاده ، اختلاس ،

بپرس