اسم ( noun )
• (1) تعریف: a steady, blinding light.
• مترادف: blaze, brightness, brilliance
• مشابه: flare, flash, gleam, glow, radiance, shine
• مترادف: blaze, brightness, brilliance
• مشابه: flare, flash, gleam, glow, radiance, shine
- We shaded our eyes from the glare of the noonday sun.
[ترجمه شان] ما جهت {مصون ماندن ) از تابش خیره کننده خورشید نیمروز برای چشمانمان سایه بان ایجاد کردیم.|
[ترجمه ب گنج جو] اشعه ی نیمروزی خورشید بد جوری چشم رو آزار میداد به هر صورت چشمهامون رو از این تابش لعنتی حفظش کردیم.|
[ترجمه گوگل] از تابش آفتاب ظهر چشمانمان را سایه انداختیم[ترجمه ترگمان] از نور آفتاب آفتاب، چشمان خود را زیر نظر گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an unwavering, hostile look or stare.
• مترادف: glower
• مشابه: frown, goggle, lower, scowl, stare
• مترادف: glower
• مشابه: frown, goggle, lower, scowl, stare
- She faced him with an angry glare.
[ترجمه شان] او به آن مرد نگاه خشم آگینی کرد ( چشم غره رفت ) .|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] او روبرو شد با آن مرد با چشم غره خشم آلود|
[ترجمه گوگل] او با یک خیره خشمگین روبرو شد[ترجمه ترگمان] با نگاهی خشمگین به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: showiness or garishness.
• مترادف: garishness, showiness
• مشابه: ostentation
• مترادف: garishness, showiness
• مشابه: ostentation
- The actress needed time away from the glare of Hollywood.
[ترجمه گوگل] این بازیگر به دور از درخشش هالیوود نیاز داشت
[ترجمه ترگمان] این بازیگر به زمان نیاز داشت تا از درخشش هالیوود دور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بازیگر به زمان نیاز داشت تا از درخشش هالیوود دور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: glares, glaring, glared
حالات: glares, glaring, glared
• (1) تعریف: to give off a steady, blinding light.
• مترادف: blaze
• مشابه: dazzle, flare, flash, gleam, glisten, glitter, radiate, shine
• مترادف: blaze
• مشابه: dazzle, flare, flash, gleam, glisten, glitter, radiate, shine
- The sunlight glared off the cars on the expressway.
[ترجمه گوگل] نور خورشید از ماشین ها در بزرگراه عبور می کرد
[ترجمه ترگمان] نور خورشید از اتومبیل ها در بزرگراه به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نور خورشید از اتومبیل ها در بزرگراه به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to stare steadily or hostilely.
• مترادف: glower, scowl
• مشابه: frown, look daggers at, lower, stare
• مترادف: glower, scowl
• مشابه: frown, look daggers at, lower, stare
- We blurted out the truth, and our father glared at us in anger and disbelief.
[ترجمه گوگل] ما حقیقت را فاش کردیم و پدرمان با عصبانیت و ناباوری به ما خیره شد
[ترجمه ترگمان] ما حقیقت را فاش کردیم و پدر ما با عصبانیت و ناباوری به ما خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما حقیقت را فاش کردیم و پدر ما با عصبانیت و ناباوری به ما خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to show with a glaring look.
• مشابه: frown, scowl
• مشابه: frown, scowl
- She glared her contempt at the smug members of the committee.
[ترجمه گوگل] او تحقیر خود را به اعضای خود راضی کمیته نشان داد
[ترجمه ترگمان] او نگاهی تحقیر آمیز به اعضای کمیته انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نگاهی تحقیر آمیز به اعضای کمیته انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a smooth, glassy surface of or like ice.
• مترادف: glaze
• مشابه: gloss
• مترادف: glaze
• مشابه: gloss