gist

/ˈdʒɪst//dʒɪst/

معنی: خلاصه، ملخص، جان کلام، لب کلام، نکته مهم، مطلب عمده
معانی دیگر: لب (مطلب)، اصل کلام، چکیده، (در تعقیب قضایی) علت دعوی، مراد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the essential part or idea, as of an argument or written work.
مترادف: core, essence, heart, substance
مشابه: argument, crux, kernel, keynote, marrow, meat, nub, nucleus, pith, point, quiddity, quintessence, sense, short, spirit, sum, tenor, theme, thrust

- I didn't understand every word of the article, but I think I got the gist.
[ترجمه :)] من همه ی کلمات مقاله را متوجه نشدم ، ولی فکر کنم اصل کلام رو گرفتم
|
[ترجمه R] من کلمه های مقاله رو متوجه نشدم ولی فکر میکنم که یک چیزی دریافت کردم ( مطمن نیستم که درسته یا نه )
|
[ترجمه غزال سرخ] من همه کلمات این مقاله را نفهمیدم، اما گمانم لب مطلب را گرفته باشم.
|
[ترجمه گوگل] من تک تک کلمات مقاله را متوجه نشدم، اما فکر می کنم به اصل مطلب پی برده ام
[ترجمه ترگمان] هر کلمه از مقاله را نفهمیدم، اما فکر می کنم منظور را فهمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the basis for a lawsuit.

جمله های نمونه

1. the gist of his long speech
چکیده ی نطق طولانی او

2. It is difficult to convey the gist of Reich's ideas simply.
[ترجمه گوگل]بیان ساده اصل ایده های رایش دشوار است
[ترجمه ترگمان]انتقال مطلب به این هدف دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The gist of his argument is that full employment is impossible.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] لب بحث او اینه که استخدام دائم غیرممکن است
|
[ترجمه گوگل]اصل بحث او این است که اشتغال کامل غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]موضوع بحث او این است که استخدام کامل غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That was the gist of what he said.
[ترجمه گوگل]این اصل حرف او بود
[ترجمه ترگمان]این خلاصه کلام او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I could follow the general gist of their conversation.
[ترجمه گوگل]می‌توانستم کلیات گفتگوی آنها را دنبال کنم
[ترجمه ترگمان]می توانستم منظور ژنرال را درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Can you give me the gist of this report?
[ترجمه گوگل]می توانید اصل این گزارش را به من بگویید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی بخشی از این گزارش رو به من بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm afraid I don't quite follow your gist .
[ترجمه گوگل]می ترسم اصل شما را کاملا دنبال نکنم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه متوجه منظور شما نمی شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Obviously she had understood the gist of the will and just wanted confirmation.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که او اصل وصیت نامه را درک کرده بود و فقط می خواست تایید شود
[ترجمه ترگمان]ظاهرا منظور آن ویل را درک کرده بود و فقط می خواست تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is the gist of the routine she practices.
[ترجمه گوگل]این اصل روتینی است که او انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]این موضوع زندگی روزمره او ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Read the article once through to get the gist of it.
[ترجمه آزاده] یکبار مقاله را بخوانید تا مفهوم کلی آن را دریابید
|
[ترجمه گوگل]مقاله را یکبار بخوانید تا به اصل مطلب پی ببرید
[ترجمه ترگمان]مقاله را یک بار بخوانید تا محور آن را به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The gist of the section is that the product must be safe but the Act has no application if it is useless.
[ترجمه گوگل]اصل این بخش این است که محصول باید ایمن باشد اما در صورت بی فایده بودن قانون هیچ کاربردی ندارد
[ترجمه ترگمان]هدف این بخش این است که محصول باید ایمن باشد، اما اگر این کار بی فایده باشد، قانون هیچ کاربردی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The gist of all this is that life is an interactive phenomenon of planetary and biospheric scale.
[ترجمه گوگل]خلاصه همه اینها این است که حیات یک پدیده تعاملی در مقیاس سیاره ای و بیوسفری است
[ترجمه ترگمان]اصل همه اینها این است که زندگی پدیده ای تعاملی در مقیاس سیاره ای و biospheric است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Just make sure I get the gist of what you really want.
[ترجمه گوگل]فقط مطمئن شوید که من به اصل چیزی که واقعاً می خواهید پی می برم
[ترجمه ترگمان]فقط مطمئن شو که فهمیدم تو واقعا چی می خوای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Develops intensive reading skills and reading for gist, gives practice in business vocabulary and revises grammatical structures.
[ترجمه گوگل]مهارت های خواندن فشرده و خواندن را به طور خلاصه توسعه می دهد، در واژگان تجاری تمرین می کند و ساختارهای دستوری را اصلاح می کند
[ترجمه ترگمان]مهارت های خواندن فشرده و مطالعه برای کلام، در واژگان کسب وکار عمل می کند و ساختارهای گرامری را مورد بازنگری قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The gist of the auditors' criticism is that this is primarily a financial reporting problem rather than an auditing one.
[ترجمه گوگل]اصل انتقاد حسابرسان این است که این مشکل در درجه اول یک مشکل گزارشگری مالی است تا یک مشکل حسابرسی
[ترجمه ترگمان]موضوع انتقاد حسابرسان این است که این مساله اصولا یک مساله گزارش دهی مالی است تا حسابرسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up

ملخص (اسم)
summary, sketch, gist

جان کلام (اسم)
gist

لب کلام (اسم)
heart, gist

نکته مهم (اسم)
gist

مطلب عمده (اسم)
gist

انگلیسی به انگلیسی

• essential part; main point
the gist of a speech, conversation, or piece of writing is its general meaning.

پیشنهاد کاربران

1 - ( کاربرد عمومی و ادبی ) : به معنای مهم ترین بخش یا معنای کلی یک متن، سخنرانی یا گفتگو. مثال: I didn’t catch every word, but I got the gist. همه ی کلمات رو نفهمیدم، ولی لب مطلب رو گرفتم.
2 - ( کاربرد حقوقی ) : در حقوق، gist به اساس یا مبنای قانونی یک دعوی اشاره دارد—یعنی آنچه باعث می شود دعوی قابل پیگیری باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

3 - ( کاربرد عامیانه – آفریقایی و انگلیسی غربی ) : در برخی گویش ها، gist به معنای گپ زدن یا صحبت دوستانه هم به کار می رود. مثال: Let’s gist about the wedding!
🔹 مترادف ها | essence � core � substance � heart � main idea
🔹 مثال ها:
Can you give me the gist of the article? می تونی لب مطلب مقاله رو بهم بگی؟
The gist of her argument was that we need change. اصل حرفش این بود که ما به تغییر نیاز داریم.
We spent the night gisting about old memories. شب رو صرف گپ زدن درباره ی خاطرات قدیمی کردیم.

اصل مطلب
The main point/ central meaning/essence
core component/most essential part of a writing, text, speech, movie or any matter
مفهوم کلی، معنی کلی
brief
لب کلام
concise
summary

the substance or essence of a speech or text.