gesture

/ˈdʒest͡ʃər//ˈdʒest͡ʃə/

معنی: حرکت، رفتار، اشاره، وضع، قیافه، ادا، ژست
معانی دیگر: (حرکت بدن یا هریک از اعضای آن برای بیان احساسات یا اندیشه) جنبش اندام، تکان دادن دست و سر و غیره (به منظور بیان چیزی)، با سرو دست ( و حرکات صورت) اشاره کردن، با ایما و اشاره بیان کردن، ایما و اشاره، علامت، نشان، اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a movement of one's body, limbs, or face that expresses emotion or feeling or reinforces speech.
مترادف: motion, sign, signal
مشابه: body language, gesticulation, indication, pantomime

- When he gets excited, he gestures a great deal with his hands.
[ترجمه Mehdi] وقتی هیجان زده میشه از روی حرکات شدید ، دستش میشه فهمید.
|
[ترجمه Student 📚] وقتی هیجان زده میشه، آنقدر عالی با دستاش حرکت میزنه که انگار داره معامله ی بزرگی انجام میده.
|
[ترجمه اشی] وقتی هیجان زده میشه. دستاشو خیلی تکون میده
|
[ترجمه گوگل] وقتی هیجان زده می شود، با دستانش به شدت اشاره می کند
[ترجمه ترگمان] وقتی هیجان زده می شود، با دست هایش یک معامله بزرگ انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sticking out your tongue at someone is a rude, if somewhat comical, gesture.
[ترجمه Fattaneh Rezaiy] اگہ زبونت رو واسہ کسے بیرون بیارے گستاخیہ ، اگہ تقریبا خندہ دار باشہ ادا درآوردن
|
[ترجمه گوگل] زبان خود را به سمت کسی دراز کنید، یک ژست بی ادبانه، اگر تا حدودی خنده دار باشد
[ترجمه ترگمان] به زبان آوردن زبونت به یه نفر یه آدم بی ادبیه اگه یه ذره هم خنده دار باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any action intended for its effect or value as nonverbal communication.
مترادف: sign
مشابه: demonstration, display, expression, flourish, indication, show, token

- His bringing flowers was a thoughtful gesture.
[ترجمه *_*] گل آوردنش حرکت جالبی بود
|
[ترجمه Student 📚] با یک ژست متفکرانه گل آورد.
|
[ترجمه Fattaneh Rezaiy] با یہ قیافہ تو فکر ، گلہاشو آورد
|
[ترجمه گوگل] آوردن گل او یک حرکت متفکرانه بود
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او گل می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gestures, gesturing, gestured
• : تعریف: to make a gesture or gestures.
مترادف: motion, sign, signal
مشابه: beckon, gesticulate

- He gestured wildly at me from across the street.
[ترجمه Mehdi] مثل آدم وحشی ها، ، از اینور خیابون رفت اونور خیابون
|
[ترجمه Fattaneh Rezaiy] با یہ رفتار وحشیانہ نسبت بہ من از خیابان رد شد
|
[ترجمه گوگل] از آن طرف خیابان با دست وحشیانه به من اشاره کرد
[ترجمه ترگمان] او با حالتی وحشیانه به من از آن طرف خیابان اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to make a gesture or gestures to (someone) in order to communicate some intention.

- His elderly aunt gestured him to sit by her.
[ترجمه A.A] عمه ( خاله ) سالخورده اش اشاره کرد پهلوی او بنشیند
|
[ترجمه گوگل] عمه پیرش به او اشاره کرد که کنارش بنشیند
[ترجمه ترگمان] عمه پیرش به او اشاره کرد که کنارش بنشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a gesture whose import we could not fathom
حرکتی که معنای آنرا نتوانستیم دریابیم

2. a belligerent gesture or tone
حرکت یا لحن ستیزآمیز (خصومت آمیز)

3. a face-saving gesture
عملی که برای حفظ آبرو انجام می شود.

4. an automatic gesture
حرکت از روی عادت

5. an imperative gesture
حرکت (یا عمل) آمرانه

6. forgiving his enemies was a handsome gesture
بخشیدن دشمنانش کار بزرگ منشانه ای بود.

7. he dismissed us with a head gesture
با تکان سر ما را مرخص کرد.

8. he sent me a card as a gesture of sympathy
به علامت همدردی کارتی برایم فرستاد.

9. Jim raised his hands in a despairing gesture.
[ترجمه گوگل]جیم به نشانه ناامیدی دستانش را بالا برد
[ترجمه ترگمان]جیم دست هایش را با حرکتی نومیدانه بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I invited them to dinner, a gesture of goodwill.
[ترجمه گوگل]من آنها را به شام ​​دعوت کردم، نشانه ای از حسن نیت
[ترجمه ترگمان]آن ها را به شام دعوت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With an impatient gesture he thrust the food away from him.
[ترجمه گوگل]با یک حرکت بی حوصله غذا را از او دور کرد
[ترجمه ترگمان]با حرکتی حاکی از بی صبری غذا را از او دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her gesture was indicative of contempt.
[ترجمه گوگل]ژست او نشان دهنده تحقیر بود
[ترجمه ترگمان]ژست او حاکی از تحقیر و تحقیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He waved them away with an impatient gesture.
[ترجمه گوگل]با یک حرکت بی حوصله آنها را کنار زد
[ترجمه ترگمان]او با حرکتی حاکی از بی صبری آن ها را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Spencer lifted his arms in a flamboyant gesture .
[ترجمه فاطمه سخائی] اسپنسر با حالتی هیجانی دست هایش را بالا برد.
|
[ترجمه گوگل]اسپنسر با حرکتی پر زرق و برق دست هایش را بلند کرد
[ترجمه ترگمان]اسپنسر دستش رو تو یه ژست پر زرق و برق بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A fund was set up as a goodwill gesture to survivors and their families.
[ترجمه گوگل]صندوقی به عنوان نشانه حسن نیت برای بازماندگان و خانواده های آنها ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]این صندوق به عنوان یک اقدام حسن نیت برای بازماندگان و خانواده های آن ها برپا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She opened her arms wide in an expansive gesture of welcome.
[ترجمه گوگل]آغوشش را به نشانه استقبال گسترده باز کرد
[ترجمه ترگمان]و در حالی که بازوان خود را کاملا باز کرده بود، در حالی که بازوان خود را باز کرده بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She lifted her chin in a gesture that deliberately exposed the line of her throat.
[ترجمه گوگل]چانه‌اش را به نشانه‌ای بلند کرد که عمدا خط گلویش را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]او چانه اش را با حرکتی که عمدا مسیر گلوی او را باز کرده بود، بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This gesture of goodwill did little to improve the tense atmosphere at the talks.
[ترجمه گوگل]این ژست حسن نیت کمک چندانی به بهبود فضای متشنج در مذاکرات نکرد
[ترجمه ترگمان]این حرکت حسن نیت برای بهبود جو پرتنش در مذاکرات چندان کمکی نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرکت (اسم)
departure, stroke, progress, action, stir, move, movement, motion, travel, gesture, behavior, demeanor, locomotion, poke, gest, stirabout

رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest

اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

قیافه (اسم)
countenance, face, gesture, sight, look, semblance, expression, mien, gest, leer, snoot

ادا (اسم)
execution, gesture

ژست (اسم)
movement, motion, gesture, sign

انگلیسی به انگلیسی

• movement of the body which expresses an idea or emotion, gesticulation
express an idea or emotion through bodily movements; make a gesture
a gesture is a movement that you make with your hands or your head to express emotion or to give information.
if you gesture, you use your hands or your head to express emotion or to give information.
a gesture is also something that you say or do in order to express your attitude or intentions, often something you know will not have much effect.

پیشنهاد کاربران

In one gesture= در یک حرکت
movement of the body
کار
Gesture به حرکت دادن بخش هایی از بدن اشاره داره مخصوصا سر و دست. مثلا وقتی داریم حرف میزنیم و میخوایم منظوری رو برسونیم ممکنه به صورت ناخودآگاه اعضایی از بدنمون رو تکون بدیم.
گاهی حتی به جای اینکه حرف بزنیم از حالات بدنمون استفاده میکنیم مثل تکون دادن دست به نشونه خداحافظی.
a movement of the hands, arms, or head, etc. to express an idea or feeling
Body language
زبان بدن
حالت ، شکل ، قیافه
رفتار _ حرکت _ اشاره_ پز دادن _ ادا _ قیافه
کنش ( انجام دادن ) ، حرکت بدنی
gesture ( باستان شناسی )
واژه مصوب: ایما
تعریف: حرکت اختیاری بدن که در هر جامعه ای معنی خاص خود را دارد و معمولاً در ارتباط زبانی به کار می رود
حالت و فرم بدن
به طور کلی
زبان بدن 👉
میتونه به معنی ادا کردن حرکت باشه که یه حرفی و بیان میکنه. و یا اخلاق و رفتار ، اشاره و ژست در کل به معنی رفتار و اشاره بیان می کنه برای مثال
.
.
.
ASIMO can also understand human ( gestures ) . . . for example
دست برآوردن
اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن
Movements of the hands or head
علامت دادن
پیشکش

حرکت سر و دست ، ژست ، حالت
A friendly gesture
یک ژست دوستانه🧶
ایما و اشاره ( با سر و دست )
body language
حالت
حرکات بیانگر ( در روان شناسی )
ژست , رفتار , منش , استایل
ایما و اشاره
برخورد، رفتار، حرکت، قیافه، ژست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس