اسم ( noun )
• (1) تعریف: a movement of one's body, limbs, or face that expresses emotion or feeling or reinforces speech.
• مترادف: motion, sign, signal
• مشابه: body language, gesticulation, indication, pantomime
• مترادف: motion, sign, signal
• مشابه: body language, gesticulation, indication, pantomime
- When he gets excited, he gestures a great deal with his hands.
[ترجمه Mehdi] وقتی هیجان زده میشه از روی حرکات شدید ، دستش میشه فهمید.|
[ترجمه Student 📚] وقتی هیجان زده میشه، آنقدر عالی با دستاش حرکت میزنه که انگار داره معامله ی بزرگی انجام میده.|
[ترجمه اشی] وقتی هیجان زده میشه. دستاشو خیلی تکون میده|
[ترجمه عباس شریعتی] او وقتی هیجان زده میشود با دستش حرکتهای زیادی انجام میدهد ( gesture در این جمله بصورت فعل آمده نه بصورت اسم )|
[ترجمه گوگل] وقتی هیجان زده می شود، با دستانش به شدت اشاره می کند[ترجمه ترگمان] وقتی هیجان زده می شود، با دست هایش یک معامله بزرگ انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sticking out your tongue at someone is a rude, if somewhat comical, gesture.
[ترجمه Fattaneh Rezaiy] اگہ زبونت رو واسہ کسے بیرون بیارے گستاخیہ ، اگہ تقریبا خندہ دار باشہ ادا درآوردن|
[ترجمه گوگل] زبان خود را به سمت کسی دراز کنید، یک ژست بی ادبانه، اگر تا حدودی خنده دار باشد[ترجمه ترگمان] به زبان آوردن زبونت به یه نفر یه آدم بی ادبیه اگه یه ذره هم خنده دار باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any action intended for its effect or value as nonverbal communication.
• مترادف: sign
• مشابه: demonstration, display, expression, flourish, indication, show, token
• مترادف: sign
• مشابه: demonstration, display, expression, flourish, indication, show, token
- His bringing flowers was a thoughtful gesture.
[ترجمه *_*] گل آوردنش حرکت جالبی بود|
[ترجمه Student 📚] با یک ژست متفکرانه گل آورد.|
[ترجمه Fattaneh Rezaiy] با یہ قیافہ تو فکر ، گلہاشو آورد|
[ترجمه گوگل] آوردن گل او یک حرکت متفکرانه بود[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او گل می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gestures, gesturing, gestured
حالات: gestures, gesturing, gestured
• : تعریف: to make a gesture or gestures.
• مترادف: motion, sign, signal
• مشابه: beckon, gesticulate
• مترادف: motion, sign, signal
• مشابه: beckon, gesticulate
- He gestured wildly at me from across the street.
[ترجمه Mehdi] مثل آدم وحشی ها، ، از اینور خیابون رفت اونور خیابون|
[ترجمه Fattaneh Rezaiy] با یہ رفتار وحشیانہ نسبت بہ من از خیابان رد شد|
[ترجمه گوگل] از آن طرف خیابان با دست وحشیانه به من اشاره کرد[ترجمه ترگمان] او با حالتی وحشیانه به من از آن طرف خیابان اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to make a gesture or gestures to (someone) in order to communicate some intention.
- His elderly aunt gestured him to sit by her.
[ترجمه A.A] عمه ( خاله ) سالخورده اش اشاره کرد پهلوی او بنشیند|
[ترجمه گوگل] عمه پیرش به او اشاره کرد که کنارش بنشیند[ترجمه ترگمان] عمه پیرش به او اشاره کرد که کنارش بنشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید