صفت ( adjective )
حالات: fussier, fussiest
مشتقات: fussily (adv.), fussiness (n.)
حالات: fussier, fussiest
مشتقات: fussily (adv.), fussiness (n.)
• (1) تعریف: tending to fuss.
• مشابه: persnickety
• مشابه: persnickety
- The baby is always fussy when he needs to take a nap.
[ترجمه tisto] همیشه وقتی می خواست چرتی بزند کودک نق و نوق می کرد.|
[ترجمه shaaf] کودک همیشه وقتی نیاز به استراحت پیدا می کند از همه چیز گله می کند|
[ترجمه شادی حامدی] این نوزاد همیشه وقتی نیاز به چرت روزانه دارد بدخلقی می کند.|
[ترجمه گوگل] کودک همیشه زمانی که نیاز به چرت زدن دارد، دمدمی مزاج است[ترجمه ترگمان] کودک زمانی که نیاز به چرت زدن دارد ایراد می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: excessively concerned with details; meticulous.
• مشابه: dainty, finicky, meticulous, niggling, particular
• مشابه: dainty, finicky, meticulous, niggling, particular
- She is very fussy about how the table is set for her dinner parties.
[ترجمه تیستو] او درمورد طرز چینش میز برای مهمانی شام بسیار سخت گیر بود.|
[ترجمه sana] او برای طرز چینش میز شام سخت گیر است|
[ترجمه شعف] او خیلی نسبت به چگونگی چیدن میز شام برای مهمانی وسواس به خرج می دهد|
[ترجمه shiva_sisi] او خیلی درمورد چیدن میز شام برای مهمانی ایراد میگیرد!|
[ترجمه گوگل] او در مورد نحوه چیدمان میز برای مهمانی های شام خود بسیار مشوش است[ترجمه ترگمان] او در مورد نحوه تنظیم میز برای مهمانی شام خود ایراد می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: elaborately decorated or ornamented.
• مشابه: overwrought
• مشابه: overwrought
- The pattern is a bit fussy for me; I prefer something simpler.
[ترجمه تیستو] این الگو برای من اندکی شلوغ است؛ من چیز ساده تری را ترجیح می دهم|
[ترجمه صحرا] این طرح برای من کمی شلوغ است . من ترجیحم چیزهای ساده تر است|
[ترجمه گوگل] این الگو برای من کمی پر سر و صدا است من چیز ساده تر را ترجیح می دهم[ترجمه ترگمان] این الگو برای من کمی مشکل است؛ من چیز ساده تر را ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید