صفت ( adjective )
مشتقات: furiously (adv.), furiousness (n.)
مشتقات: furiously (adv.), furiousness (n.)
• (1) تعریف: full of fury; violently angry; enraged.
• مترادف: enraged, incensed, infuriated, irate, mad, savage, wrathful
• متضاد: serene
• مشابه: angry, fuming, livid, wild
• مترادف: enraged, incensed, infuriated, irate, mad, savage, wrathful
• متضاد: serene
• مشابه: angry, fuming, livid, wild
- Furious citizens rioted, setting fire to buildings and looting shops.
[ترجمه Mohamad daichi] شهروندان خشمگین شورش کردند و ساختمان هارو با آتش کشیدند و مغازه هارو غارت کردند|
[ترجمه گوگل] شهروندان خشمگین شورش کردند و ساختمان ها را به آتش کشیدند و مغازه ها را غارت کردند[ترجمه ترگمان] شهروندان خشمگین سربه شورش برداشتند، به ساختمان ها و فروشگاه های غارت آتش زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Convinced that the umpire had made a bad call, the fans were furious.
[ترجمه گوگل] هواداران با متقاعد شدن به اینکه داور تماس بدی داشته است عصبانی شدند
[ترجمه ترگمان] هواداران با اطمینان دریافتند که داوری تماس بدی گرفته است، هواداران خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هواداران با اطمینان دریافتند که داوری تماس بدی گرفته است، هواداران خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was furious when he discovered that his insurance rate had increased again.
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه شد که نرخ بیمه اش دوباره افزایش یافته است عصبانی شد
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که میزان بیمه او دوباره افزایش پیدا کرده است خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که میزان بیمه او دوباره افزایش پیدا کرده است خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her parents were furious about what she'd done to the car.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش از اینکه او با ماشین چه کرده بود عصبانی بودند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از کاری که با ماشین کرده بود عصبانی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از کاری که با ماشین کرده بود عصبانی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of storms or the like, extremely violent.
• مترادف: fierce, raging, turbulent, wild
• متضاد: gentle, mild
• مشابه: angry, brutal, rabid, stormy, tempestuous, vehement, violent
• مترادف: fierce, raging, turbulent, wild
• متضاد: gentle, mild
• مشابه: angry, brutal, rabid, stormy, tempestuous, vehement, violent
- Trees were struck down in the furious storm.
[ترجمه گوگل] درختان در طوفان خشمگین شکسته شدند
[ترجمه ترگمان] در طوفان سهمگین درختان درخت به لرزه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طوفان سهمگین درختان درخت به لرزه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: characterized by intense passion or energy.
• مترادف: crazy, feverish, fierce, frantic, frenetic, heated, wild, zealous
• متضاد: lazy, quiet, sluggish
• مشابه: desperate, fanatical, frenzied, hysterical, impassioned, intense, mad, manic, passionate, stormy, violent
• مترادف: crazy, feverish, fierce, frantic, frenetic, heated, wild, zealous
• متضاد: lazy, quiet, sluggish
• مشابه: desperate, fanatical, frenzied, hysterical, impassioned, intense, mad, manic, passionate, stormy, violent
- She worked at a furious pace to meet the deadline.
[ترجمه مهدی] او با سرعتی دیوانه وار/وحشتناک کار کرد تا سرموعد کار انجام بشه|
[ترجمه گوگل] او با سرعتی خشمگین کار می کرد تا ضرب الاجل را رعایت کند[ترجمه ترگمان] او با سرعتی بسیار عصبانی برای برآورده کردن ضرب العجل کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید