furious

/ˈfjʊriəs//ˈfjʊərɪəs/

معنی: خشمگین، خشمناک، متعصب، عصبانی، اتشی
معانی دیگر: برآشفته، شدید و پر خشونت، سهمگین، بی امان، رمبشگر، ویرانگر، دیوانه وار، سرسام آور، پرجوش و خروش، جوشان و خروشان، متلاطم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: furiously (adv.), furiousness (n.)
(1) تعریف: full of fury; violently angry; enraged.
مترادف: enraged, incensed, infuriated, irate, mad, savage, wrathful
متضاد: serene
مشابه: angry, fuming, livid, wild

- Furious citizens rioted, setting fire to buildings and looting shops.
[ترجمه Mohamad daichi] شهروندان خشمگین شورش کردند و ساختمان هارو با آتش کشیدند و مغازه هارو غارت کردند
|
[ترجمه گوگل] شهروندان خشمگین شورش کردند و ساختمان ها را به آتش کشیدند و مغازه ها را غارت کردند
[ترجمه ترگمان] شهروندان خشمگین سربه شورش برداشتند، به ساختمان ها و فروشگاه های غارت آتش زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Convinced that the umpire had made a bad call, the fans were furious.
[ترجمه گوگل] هواداران با متقاعد شدن به اینکه داور تماس بدی داشته است عصبانی شدند
[ترجمه ترگمان] هواداران با اطمینان دریافتند که داوری تماس بدی گرفته است، هواداران خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was furious when he discovered that his insurance rate had increased again.
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه شد که نرخ بیمه اش دوباره افزایش یافته است عصبانی شد
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که میزان بیمه او دوباره افزایش پیدا کرده است خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her parents were furious about what she'd done to the car.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش از اینکه او با ماشین چه کرده بود عصبانی بودند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از کاری که با ماشین کرده بود عصبانی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of storms or the like, extremely violent.
مترادف: fierce, raging, turbulent, wild
متضاد: gentle, mild
مشابه: angry, brutal, rabid, stormy, tempestuous, vehement, violent

- Trees were struck down in the furious storm.
[ترجمه گوگل] درختان در طوفان خشمگین شکسته شدند
[ترجمه ترگمان] در طوفان سهمگین درختان درخت به لرزه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: characterized by intense passion or energy.
مترادف: crazy, feverish, fierce, frantic, frenetic, heated, wild, zealous
متضاد: lazy, quiet, sluggish
مشابه: desperate, fanatical, frenzied, hysterical, impassioned, intense, mad, manic, passionate, stormy, violent

- She worked at a furious pace to meet the deadline.
[ترجمه مهدی] او با سرعتی دیوانه وار/وحشتناک کار کرد تا سرموعد کار انجام بشه
|
[ترجمه گوگل] او با سرعتی خشمگین کار می کرد تا ضرب الاجل را رعایت کند
[ترجمه ترگمان] او با سرعتی بسیار عصبانی برای برآورده کردن ضرب العجل کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. furious speed
سرعت سرسام آور

2. a furious attack
حمله ی سهمگین

3. a furious storm
توفان ویرانگر

4. i was simply furious
کاملا خشمناک بودم.

5. they engaged in a furious debate
آنها به مناظره ی پر شوری پرداختند.

6. they urged their horses in furious pursuit
آنها دیوانه وار با اسب های خود به جلو می تاختند.

7. when he saw children smoking, he became quite furious
وقتی دید بچه ها سیگار می کشند سخت عصبانی شد.

8. I was furious when he crashed my car.
[ترجمه حسین] من خیلی عصبانی شدم وقتی به ماشین من زد
|
[ترجمه گوگل]وقتی با ماشینم تصادف کرد عصبانی شدم
[ترجمه ترگمان]وقتی ماشین منو خراب کرد عصبانی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is furious at the way his wife has been treated.
[ترجمه Mohamad daichi] اون از این طوری که همسرش رفتار کرده است عصبانی هست
|
[ترجمه گوگل]او از نحوه رفتار با همسرش عصبانی است
[ترجمه ترگمان]از طرز درمانش خیلی عصبانیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was late and he was furious with me.
[ترجمه گوگل]من دیر رسیدم و او از دست من عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]من دیر کردم و اون از دست من عصبانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The BBC switchboard was jammed with furious calls.
[ترجمه جلیل خلیلی جهرمی] تماس های بی امان، صفحه کلید تلفن بی بی سی را از کار انداخته بود.
|
[ترجمه گوگل]تابلوی بی بی سی با تماس های خشمگین گیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]دستگاه تلفن مرکزی BBC با تماس های خشم آلود پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It makes her furious to see a good breed of sheep being treated cruelly.
[ترجمه گوگل]این او را عصبانی می کند که ببیند با یک نژاد خوب گوسفند با بی رحمی رفتار می شود
[ترجمه ترگمان]از دیدن نژاد خوب گوسفند که بی رحمانه با او رفتار می شود عصبانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was absolutely furious at having been deceived.
[ترجمه گوگل]او کاملاً از اینکه فریب خورده بود عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]از اینکه فریب خورده بود سخت خشمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Angry is not the word for it-I was furious.
[ترجمه گوگل]عصبانیت کلمه ای برای آن نیست - من عصبانی بودم
[ترجمه ترگمان] عصبانی نیستم - عصبانی بودم -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They were furious when one of their best managers was poached by another company.
[ترجمه گوگل]وقتی یکی از بهترین مدیرانشان توسط یک شرکت دیگر شکار شد، عصبانی شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها از زمانی که یکی از بهترین مدیران آن ها در دام یک شرکت دیگر بود خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Ade was furious at heart.
[ترجمه گوگل]آد در دل خشمگین بود
[ترجمه ترگمان]ade از ته دل خشمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She was furious with herself for letting things get out of hand.
[ترجمه گوگل]او از اینکه اجازه می داد همه چیز از کنترل خارج شود از خودش عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]از دست خودش عصبانی بود که اجازه می داد همه چیز از دستش خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشمگین (صفت)
angry, exasperate, furious, indignant, irate, fierce, wroth, wrathful, rabid, snappish, snuffy

خشمناک (صفت)
angry, furious, irate, ireful

متعصب (صفت)
furious, bigoted, fanatical, zealous, intolerant, rabid, dogmatic, hard-shell

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

اتشی (صفت)
furious, frenzied, frenetic, frantic, ignescent

انگلیسی به انگلیسی

• angry, full of wrath; wild, raging
if someone is furious, they are extremely angry.
you can use furious to indicate that something involves great energy, speed, or violence.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Angry
🔘 Mad
🔘 Furious
🔘 Irate
🔘 Enraged
🔘 Infuriated
🔘 Livid
🔘 Wrathful
🔘 Annoyed
🔘 Irritated
✅ Definition:
👉 Feeling strong displeasure or hostility.
عصبانی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fury / furor / furore
✅️ صفت ( adjective ) : furious
✅️ قید ( adverb ) : furiously
very angry=furious خیلی عصبانی بودن مترادف
افسار گسیخته
They have played a lead role in the fast and furious growth of e - commerce
رشد سریع و سهمگین/خیره کننده تجارت الکترونیکی
خیلی عصبانی ( very angry )
Fast=سریع
Furious=خشن
Angry=عصبانی
خشمگین، عصبانی
بسیار عصبانی = خشمگین
Very Angry = Furious
fast & furious
سریع و خشن
غضب ناک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس