اسم ( noun )
• (1) تعریف: anything that is consumed as a source of energy, such as gasoline or plutonium.
- Coal is a plentiful fuel.
[ترجمه علی مطهری] خیلی خری، خودت خری اصلا خر بودن توی|
[ترجمه محمدحسن] سوخت زغال سنگ فراوان است|
[ترجمه نسرین رنجبر] زغال سنگ سوختی است که به وفور یافت میشود.|
[ترجمه گوگل] زغال سنگ سوخت فراوانی است[ترجمه ترگمان] زغال سنگ سوخت فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: anything that serves to initiate, sustain, or intensify an action or feeling.
- Her words were fuel for his anger.
[ترجمه فیض] کلماتش به خشم او دامن می زد|
[ترجمه پريسا] صحبتهاى او ناشی از خشم او بود.|
[ترجمه پارسا خرمی] سخنان او محرکی برای عصبانیت او بود.|
[ترجمه گوگل] سخنان او سوختی برای عصبانیت او بود[ترجمه ترگمان] کلمات او به خاطر عصبانیت او سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: something that provides energy to a living organism by being digested.
- Our bodies need fuel in the form of food to provide energy.
[ترجمه Parisa] بدن ما غذاها را برای تامین انرژی نیاز دارد|
[ترجمه حسین رضایی] بدن مابرای تامین انرژی نیاز به سوخت در قالب غذا دارد|
[ترجمه گوگل] بدن ما برای تامین انرژی به سوخت به شکل غذا نیاز دارد[ترجمه ترگمان] بدن ما به سوخت به شکل غذا برای تامین انرژی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fuels, fueling, fueled
حالات: fuels, fueling, fueled
• : تعریف: to provide or add fuel or renewed energy to.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: fueler (n.)
مشتقات: fueler (n.)
• : تعریف: to take in or get fuel (often fol. by up).