فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: frowns, frowning, frowned
حالات: frowns, frowning, frowned
• (1) تعریف: to wrinkle or contract the forehead, as in anger, displeasure, or perplexity.
• مشابه: gloom, scowl
• مشابه: gloom, scowl
• (2) تعریف: to look with disapproval, displeasure, or distaste (usu. fol. by on or upon).
• متضاد: smile
• مشابه: object
• متضاد: smile
• مشابه: object
- She frowned upon religious education.
[ترجمه خودمم] او آموزش مذهبی را ناپسند شمرد.|
[ترجمه گوگل] او از آموزش دینی اخم کرد[ترجمه ترگمان] او به آموزش مذهبی اخم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to exhibit (one's anger, displeasure, or the like) by frowning.
• متضاد: smile
• مشابه: scowl
• متضاد: smile
• مشابه: scowl
• (2) تعریف: to constrain by frowning.
- The teacher frowned the class into silence.
[ترجمه زینب سرآمد] معلم با ترشرویی کلاس را به سکوت وا داشت.|
[ترجمه خالد] معلم کلاس را به سکوت فروبرد|
[ترجمه گوگل] معلم کلاس را با اخم ساکت کرد[ترجمه ترگمان] معلم سر کلاس را به سکوت واداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: frowning (adj.), frowningly (adv.), frowner (n.)
مشتقات: frowning (adj.), frowningly (adv.), frowner (n.)
• : تعریف: a contraction of the forehead, as in anger, displeasure, or perplexity; scowl.
• مشابه: scowl
• مشابه: scowl