foster

/ˈfɑːstər//ˈfɒstə/

معنی: پروردن، پرورش دادن، غذا دادن، شیر دادن
معانی دیگر: بار آوردن، پروراندن (به ویژه کودک سرراهی و غیره را)، ترویج کردن، انگیزاندن، رواج دادن، در خیال پروردن، درسر داشتن، ـ خوانده، رضاعی، غذا، نسل، بچه سر راهی، پرستار، دایه

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fosters, fostering, fostered
(1) تعریف: to encourage and aid the growth or development of.
متضاد: neglect, restrain, suppress
مشابه: cherish, cultivate, encourage, forward, nourish, nurture, promote, provoke

- Her parents fostered her dream of going to the Olympics.
[ترجمه داوود شفیعی] والدینش رویای او را برای رفتن به المپیک پرورش دادند
|
[ترجمه گوگل] والدینش رویای او را برای رفتن به المپیک پرورش دادند
[ترجمه ترگمان] والدین او آرزوی رفتن به المپیک را پرورش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Unfair treatment tends to foster anger and hatred.
[ترجمه گوگل] رفتار ناعادلانه باعث ایجاد خشم و نفرت می شود
[ترجمه ترگمان] رفتار غیر منصفانه باعث تقویت خشم و نفرت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to nurture and rear, as a parent.
مشابه: breed, nourish

- She fostered her niece as if she had been her own child.
[ترجمه هانی عسکری] او دختر برادر/خواهرش را مثل فرزند خودش پرورش داد.
|
[ترجمه شان] این زن دختر برادر /خواهرش را مانند فرزند خودش ( گویی فرزند خودش باشد ) ، پروراند ( بزرگ کرد ) .
|
[ترجمه گوگل] او خواهرزاده‌اش را طوری تربیت کرد که انگار فرزند خودش است
[ترجمه ترگمان] دختر برادرزاده اش را طوری تربیت کرد که انگار بچه خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to nurture and cherish (hopes, wishes, or the like).
مشابه: cherish

- He had always fostered the hope that a cure for the disease would be found during his lifetime.
[ترجمه گوگل] او همیشه این امید را در خود پرورش داده بود که در طول زندگی اش درمانی برای این بیماری پیدا شود
[ترجمه ترگمان] او همیشه این امید را پرورش داده بود که درمان بیماری در طول زندگی او پیدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: giving or receiving parental care and nurture although not related biologically or legally.

- The boys were sent to a foster home.
[ترجمه Zahra Rahmani] پسران به پرورشگاه فرستاده شدند.
|
[ترجمه گوگل] پسران را به خانه‌ای فرستادند
[ترجمه ترگمان] بچه ها رو فرستادن به یه یتیم خونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The family decided to adopt their foster child.
[ترجمه گوگل] خانواده تصمیم گرفتند فرزند خوانده خود را به فرزندی قبول کنند
[ترجمه ترگمان] خانواده تصمیم گرفتند که فرزند خوانده خود را به فرزندی قبول کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a foster brother
برادر خوانده

2. a foster parent
پدر (یا مادر) خوانده

3. to foster discontent
ناخشنودی را رواج دادن

4. to foster hope
امیدوار بودن

5. the government is trying to foster carpet weaving
دولت می کوشد قالی بافی را رواج بدهد.

6. The captain did his best to foster a sense of unity among the new recruits.
[ترجمه گوگل]کاپیتان تمام تلاش خود را به کار گرفت تا حس اتحاد را در میان سربازان جدید ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]ناخدا بهترین کار خود را کرد تا احساس وحدت در میان نیروهای جدید را تقویت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Frequent cultural exchange will certainly help foster friendly relations between our two universities.
[ترجمه گوگل]تبادل فرهنگی مکرر مطمئناً به تقویت روابط دوستانه بین دو دانشگاه ما کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]تبادل مکرر فرهنگی قطعا به ترویج روابط دوستانه بین دو دانشگاه کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr Foster romped home with 141 votes.
[ترجمه گوگل]آقای فاستر با 141 رای به خانه رفت
[ترجمه ترگمان]آقای فاستر با ۱۴۱ رای در خانه ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Little Jack was placed with foster parents.
[ترجمه rasool Hagh] جک کوچولو نزد پدر و ماردش بزرگ شده بود
|
[ترجمه ایراندخت] جک کوچولو به والدینِ سرپرست سپرده شد. ( والدین تنی خودش نیستن )
|
[ترجمه گوگل]جک کوچولو نزد پدر و مادر خوانده شد
[ترجمه ترگمان] جک کوچولو با پدر و مادرش قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The bishop helped foster the sense of a community embracing all classes.
[ترجمه گوگل]اسقف به تقویت حس جامعه ای که همه طبقات را در بر می گیرد کمک کرد
[ترجمه ترگمان]اسقف به پرورش حس جامعه ای کمک کرد که همه طبقات را در بر می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Foster joined in the laughter.
[ترجمه گوگل]فاستر به خنده ملحق شد
[ترجمه ترگمان]فاستر به خنده پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The children were placed with foster parents.
[ترجمه ایراندخت] کودکان به والدین سرپرست سپرده شدند.
|
[ترجمه گوگل]بچه ها نزد والدین رضاعی قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]بچه ها را به پرورشگاه بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is going to run against Foster.
[ترجمه گوگل]او قرار است به مصاف فاستر برود
[ترجمه ترگمان]می خواهد علیه فاستر شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mr Foster has never been to China. Consequently / Hence he knows very little about it.
[ترجمه گوگل]آقای فاستر هرگز به چین نرفته است در نتیجه / از این رو او بسیار کمی در مورد آن می داند
[ترجمه ترگمان]آقای فاستر هرگز به چین نرفته است در نتیجه، در این باره خیلی کم می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mr Foster is a tower of strength to his party.
[ترجمه گوگل]آقای فاستر یک برج قدرت برای حزب خود است
[ترجمه ترگمان]آقای فاستر یک برج قدرت برای حزبش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The mayor has tried to foster civic pride by having a new public library built in the city.
[ترجمه گوگل]شهردار سعی کرده است با ساخت یک کتابخانه عمومی جدید در شهر غرور مدنی را تقویت کند
[ترجمه ترگمان]شهردار تلاش کرده است که با داشتن یک کتابخانه عمومی جدید در شهر، غرور مدنی را پرورش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Mr Foster confessed that he'd broken the speed limit.
[ترجمه گوگل]آقای فاستر اعتراف کرد که محدودیت سرعت را شکسته است
[ترجمه ترگمان]آقای فاستر اعتراف کرد که محدوده سرعت را شکسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He was later placed with a foster family.
[ترجمه ایراندخت] او بعداً به یک خانواده سرپرست سپرده شد.
|
[ترجمه گوگل]او بعداً به خانواده‌ای رجوع داده شد
[ترجمه ترگمان]او بعدها با خانواده ای پروتستان جای گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پروردن (فعل)
encourage, breed, rear, feed, raise, propagate, nurture, form, cherish, foster, bring up, mother

پرورش دادن (فعل)
breed, develop, foster, bring up

غذا دادن (فعل)
feed, nourish, nutrify, meat, foster, fodder

شیر دادن (فعل)
foster, lactate

تخصصی

[زمین شناسی] غذا، نسل، بچهسر راهی، پرستار، دایه، غذا دادن،شیر دادن، پرورشدادن

انگلیسی به انگلیسی

• encourage, nurture, promote; raise, act as an adoptive family; care for
entrusted to the care of, receiving parental care from someone unrelated by blood
foster parents are people who officially take a child into their family for a period of time, without becoming the child's legal parents. the child is referred to as their foster child.
if you foster children, you take them into your family for a period of time, without becoming their legal parents.
if you foster a feeling, activity, or idea, you help it to develop.

پیشنهاد کاربران

مترادف کلمه encourage هست، یعنی تقویت کردن ، رشد دادن، پرورش دادن
منبع: Longman Dictionary
✍ توضیح: To encourage the development of something; nurture 🌱
🔍 مترادف: Encourage
✅ مثال: The teacher sought to foster a love of reading in her students by introducing them to a variety of genres.
raise vs foster vs bring up
✔raise
بیشتر امریکن. بزرگ کردن یک کودک
Stan’s dad died, leaving his mother to raise three sons alone.
✅foster بزرگ کردن بچه ای که مال خودت نیست. اما مثل بچه ی خودت مراقبش هستی. ( سرپرستی قانونی نیست )
...
[مشاهده متن کامل]

The couple wanted to adopt a black child they had been fostering.
اون زوج خواستند بچه سیاه پوستی رو که داشتن ازش نگهداری میکردن/بزرگش میکردن رو به سرپرستی بگیرن.
✔bring up بیشتر بریتیش. بزرگ کردن یک کودک و همچنین تربیت کردن اون ( حالا ممکنه درست تربیت بشه یا بد )
He was brought up by his grandparents.

to encourage the development
پیشرفت دادن
. . . To foster
موجبِ . . . شدن
Ex. To foster political unification
موجب یکپارچگی سیاسی شدن
به اصطلاح ما، بزرگ کردن کودک غیر از خود، نگهداری و مراقبت از کودک تا سن رشد ( بلوغ )
foster 2 ( v, adj ) =to take another person's child into your home for a period of time, without becoming his or her legal parents, e. g. They have fostered over 6 children. foster parents.
foster
foster 1 ( v ) ( fɔstər ) =to encourage sth to develop, e. g. The organization's aim is to foster better relations within the community.
foster
1. به فرزندخواندگی گرفتن
2. رضاعی یا خوانده
. He is my foster father
او پدرخوانده من است.
3. ترویج کردن، پرورش دادن، در سر داشتن فکر و ایده
ترویج کردن
معنی این کلمه به فرزندی قبول کردن یا به سرپرستی گرفتن نیست. بهترین ترجمه برای foster نگهداری کردن هست. چون به فرزندی یا سرپرستی قبول کردن وقتیه که شخصی بطور قانونی پدر/مادر کودکی میشه که معادل این معنی کلمه adopt رو داریم ولی foster یعنی کودکی رو به خانه خود میارید و ازش مراقبت میکنید بدون اینکه رسما فرزند شما خوانده بشه چون مراحل قانونی طی نشده . به این دو مثال توجه کنید
...
[مشاهده متن کامل]

We couldn't adopt a child, so we decided to foster.
The couple wanted to adopt a black child they had been fostering.

ترو خشک کردن کسی یا حیوانی یا به طور کلی مراقبت
Then our family and a few others foster them for a few days until it's time to release
بعدش ما و دیگر خانواده ها مواظبت میکنند چند روزی از اونا تا وقت رهایی برسه یا اونا رو ول کنند
شکل
افزایش دادن
کمک به بیشتر شدن/پیشروی
to help something to develop over a period of time
Overuse of antibiotics may foster the spread of drug - resistant bacteria - 1 (
foster the spread of disease - 2
✔️خوانده، رضاعی
Government rejects 💥Foster💥 Partners' "highly unsustainable" Tulip tower
. . .
Development of the proposed Tulip tourist attraction designed by 💥Foster💥 Partners has been rejected by the UK government over concerns about embodied carbon and the quality of its design
...
[مشاهده متن کامل]

dezeen. com@

به سرپرستی قبول کردن
به کار گرفتن، به کار بردن
encourage the development and growth of ideas or feelings
foster ( verb ) = به فرزند خواندگی قبول کردن، ترویج کردن، پرورش دادن، در سر پروراندن ( ایده )
exmaples:
1 - They have fostered over 60 children during the past ten years.
آنها طی ده سال گذشته بیش از 60 کودک را به فرزند خواندگی قبول کرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - The club's aim is to foster better relations within the community.
هدف این باشگاه ترویج روابط بهتر در جامعه است.
foster ( adj ) = پیشوند خوانده ( مثل پدر خوانده )
a foster child = فرزند خوانده، رضاعی ( خویشاوندی رضاعی نوعی نسبت خانوادگی است که با شیر خوردن نوزاد از زنی که مادر طبیعی او نیست، حاصل می شود. )
foster son = پسر خوانده
foster parents = والدین رضاعی
Foster ) ( noun ) = نام خانوادگی، پرستار، دایه
foster home = پرورشگاه

Help s. th to develop

حیوانات بی پناهی که به سرپرستی گرفته شدند.
نگهداری کردن
گسترش
to foster good relations between the government and the civil society
بهبود بخشیدن ( حس، ایده یا مهارت )
مروج/ترویج دهنده بودن
انگیزشی
تقویت کردن
رواج دادن ، پرورش دادن، بزرگ کردن بچه
فعل:
1. پروراندن
2. سرپرستی کودکی را پذیرفتن ( مدت مشخص - فرزند خود شخص هم محسوب نمی شود )
اسم:
هر یک از والدین غیر واقعی کودک که سرپرستی او را به عهده دارند
تقویت کردن، پروردن،
در ذهن پروراندن - پرورش دادن
برانگیختن، تهییج کردن
پرورش دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس